شعبده ای به نام سانسور

« نمی دانم این جعبه لعنتی چه شعبده ای است که همواره در تاریخ عمر کوتاه خود به صورت یک وسیله اختصاصی جهت اغراض و منافع این وآن در می آید.»

به گزارش پایگاه خبری بانکداری الکترونیک، از عصر ایران؛« صدا وسیما جعبه سانسور است.اما مردم آگاه شده اند و عقل خود را به این جعبه نمی سپارند و نمی توانند از آگاهی مردم کم کنند.»

جمله دوم بخشی از سخنان آیت الله هاشمی رفسنجانی در 23 مهر 1392 در کرمانشاه است که همین چند روز پیش بیان شد و واکنش آشکار او به برنامه خبری 20:3 به حساب می آید که در آن هاشمی رفسنجانی به  انتساب خاطره دروغ به امام خمینی متهم شده بود و با پخش سخنرانی های علنی رهبر فقید انقلاب می خواستند ثابت کنند ادعای هاشمی درباره دستور امام به حذف شعار مرگ بر آمریکا با واقعیت ها و آنچه از کلام امام مستفاد می شود سازگار نیست. حال آن که هاشمی از دستور حذف شعار در رسانه های دولتی گفته بود و نه جاهای دیگر و ادعای هاشمی مبتنی بر دیدار خصوصی بود که طبعا مثبوت و مضبوط نیست و بر اساس اعتماد به راوی می توان پذیرفت یا قبول نکرد.height=190

درباره گوینده جمله اول اما به دشواری می توان حدس زد کیست. این عبارت را سید کمال خرازی در مقام معاون سیاسی وزارت امور خارجه در سال 1358 و در اعتراض به نحوه پوشش خبری حضور هیات ایرانی در سازمان کنفرانس اسلامی در برنامه های تلویزیون بیان کرد و همان موقع هم در روزنامه اطلاعات منتشر شد.

از بازی های روزگار این که هم مخاطب اصلی آن نوشته و هم نویسنده آن، بعدتر وزیر امور خارجه شدند. صادق قطب زاده در آن زمان رییس رادیو تلویزیون ملی ایران بود. سازمانی که هنوز صدا و سیما خوانده نمی شد.اما اندک زمانی پس از آن وزیر امور خارجه شد. کمال خرازی اما 16 سال بعد وزیر خارجه شد و 8 سال در این سمت ماند.

هاشمی رفسنجانی در سال 92 همان تعبیری را درباره تلویزیون به کار می برد (جعبه سانسور) که کمال خرازی 34 سال پیش به کار بسته بود. تفاوت اما در این است که در سال 58 تلویزیون رسانه ای انحصاری بود و شمار مخاطبان آن با رسانه های نوشتاری قابل قیاس نبود. حال آن که اکنون انحصار رسانه دیداری شکسته و رقیب نیز تنها نوشتاری ها نیستند که شبکه های ماهواره ای و سایت های اینترنتی و شبکه های مجازی نیز حضور فعالی دارند.

مشکل اصلی مدیریت تلویزیون اما این است که اولا می پندارد در سال 92 می تواند به شیوه سال 58 عمل کند، ثانیا هاشمی را به رغم نقش تاسیسی در جمهوری اسلامی با معاون وقت وزیر خارجه همسان فرض می کند، ثالثا در این خبرسازی از نویسندگان یک رسانه خاص نوشتاری بهره می برد و رابعا نمی داند هاشمی پس از 24 خرداد صریح تر و بی رودربایستی تر از آن هاشمی است که هم پسرش را گرفتند و هم دخترش را، هم تریبون نماز جمعه را از او گرفتند و هم دانشگاه آزاد و ریاست مجلس خبرگان را نیز به دیگری سپرد. از این رو می توان حدس زد پیش بینی نمی کردند چنین تند واکنش نشان دهد.

هاشمی به جمله مشهوری اشاره کرده که از آگاهی نمی توان کاست. آگاهی آدمی قابل بازپس گیری نیست اما صدا وسیما به گونه ای رفتار می کند که گاه آدمی به میزان درک و شعور خود شک کند!
مشکل دیگر این رسانه این است که نمی خواهد بپذیرد روزگار نامحمود آن محمود که در آمار سازی و خبر پردازی ساختگی چند ماهی است که به سر آمده و اکنون رییس جمهوری بر سر کار است که شبیه ترین سیاستمدار به خود هاشمی رفسنجانی است.

این گفتار نمی خواهد ستایش آمیز جلوه کند. از این رو این یادآدوری هم ضرورت دارد  که اگر سانسور بد است – که بد است – علی الاطلاق بد است و تنها نباید هنگامی شکوه کنیم که متوجه خود ما باشد. سال هاست که صدای اهل فرهنگ و سیاست از رویکردهای یک جانبه رسانه ملی بلند است و بر این اساس در افواه رسانه ملی را لقبی دیگر داده اند اما آیا همواره واکنش ها تا این اندازه صریح بوده است؟

با این حال همین که آقای هاشمی موضوع را شخصی نکرده و از کلیت سانسور در صدا و سیما انتقاد کرده و برعنصر آگاهی تاکید ورزیده از این واقعیت حکایت می کند که قصد ندارد مشکل را به نوع مواجهه با شخص خود محدود کند.

آگاهی افزودنی است و هرگز نمی توان از آن کاست.  شعبده جعبه سانسور نیز هنگامی کارگر می افتاد که  مردمان از شگردهای شعبده بی خبر بودند. اکنون اما مخاطبان به جای حیرت از کبوترهایی که از کلاه شعبده به پرواز در می آیند به شگرد های شعبده باز می اندیشند و می دانند که کبوتر از کلاه به در نیامده و  تنها می خواهند بدانند آنها را کجا مخفی کرده بود.  اما وای به حال شعبده بازی که کبوتر های او پیش از پرواز لو رفته باشند و هر چه تلاش کند به پرواز هم درنیایند و  تنها اسباب شرمساری شعبده باز را فراهم سازند.
 

لینک کوتاهلینک کپی شد!
ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ

  −  2  =  6