مسئولیت‌های حکیمی در فاز جدید فعالیت

ناصر حکیمی در نهایت معاون فناوری‌های نوین بانک مرکزی شد. نگارنده در نوشته پیشین خود، وی را بهترین گزینه برای این سمت عنوان کرد اما کمتر به دلایل این مسئله که چرا وی بهترین گزینه است، پرداخت. در این نوشتار علاوه بر بیان اینکه چرا وی در حال حاضر تنها گزینه ممکن بود به این مهم نیز خواهیم پرداخت که آیا اساسا وی گزینه مناسبی برای پست معاونت فناوری‌های نوین هست یا خیر.

 ناصر حکیمی در نهایت معاون فناوری‌های نوین بانک مرکزی شد. نگارنده در نوشته پیشین خود، وی را بهترین گزینه برای این سمت عنوان کرد اما کمتر به دلایل این مسئله که چرا وی بهترین گزینه است، پرداخت. در این نوشتار علاوه بر بیان اینکه چرا وی در حال حاضر تنها گزینه ممکن بود به این مهم نیز خواهیم پرداخت که آیا اساسا وی گزینه مناسبی برای پست معاونت فناوری‌های نوین هست یا خیر.

چرا حکیمی بهترین گزینه است:
در حال حاضر، حکیمی به دو دلیل بهترین گزینه برای معاونت فناوری‌های نوین محسوب می‌شود:  
1-   حکیمی مانند نخ تسبیح، رشته اتصال کلیه سامانه های ملی(به اصطلاح ملی) در ایران است. در بانک مرکزی هیچ فردی را نمی‌یابید که همانند وی اشراف کاملی بر کلیه مراحل از ایده پردازی تا پیاده سازی و اصلاح و اداره سامانه های ملی به صورت مستقیم داشته باشد. ضمن اینکه در اغلب قریب به اتفاق موارد وی مدیر ارشد و تام الختیار در چگونگی طراحی نحوه اداره سامانه های ملی بوده است و تجارب زیادی در این زمینه دارد.

 

2-    وی تنها شخصی است که حلقه‌های پیدا و پنهان لایه‌های رو و زیرین بانک مرکزی را بالاختیار یا بالاجبار به رسمیت شناخته و بانک مرکزی در این زمینه همکاری مطلوبی با وی داشته و دارد. کسانی که با ساختار بانک مرکزی و روابط غیررسمی حاکم بر آن حتی آشنایی اندکی دارند، به خوبی می‌دانند که اگر لایه‌های مورد اشاره بخصوص لایه‌های پنهان بانک مرکزی موافق فردی نباشند، امکان فعالیت وی در حد صفر خواهد بود و بعد از مدتی لاجرم و اغلب خودخواسته از گردونه همکاری با بانک مرکزی حذف می شود. این شرایط برای بخش فناوری های بانک مرکزی به شدت پیچیده‌تر است چون فرایندهای نرم افزاری و طراحی سامانه‌ها به گونه‌ای است که اگر کسی مستقیما و از ابتدا با فرایند ایجاد آنها آشنا نباشد از قبل عیان است که اگر مورد وثوق لایه های زیرین نباشد راهی جز برگشت از همان راهی که آمده را ندارد. نمونه‌های بسیاری را می‌توان در این زمینه به عنوان مثال آورد، علی کرمانشاه از جمله افرادی است که چنین سرنوشتی را تجربه کرده است. اما حکیمی این شانس را داشته که از زمان استخدام در سال 78 و 79 فعالیت خود را از زمانی شروع کند که شبکه شتاب هنوز شکل نگرفته و مسئولان ناآشنای بانک مرکزی با این حوزه عرصه را در اختیار جوان جویای نامی چون حکیمی قرار داده‌اند تا وی گره‌گشای چالش‌هایی باشد که درآن زمان کمتر کسی قادر به این کار بود. وی از ابتدای دهه هشتاد تقریبا حرف اول را در طراحی سامانه‌های ملی و طرح جامع بانکداری الکترونیک و سپس نقشه راه بانکداری الکترونیک زده است. دکتر الهی نیز از وجود چنین جوانی در بانک مرکزی استقبال کرد و باعث افزایش سرعت نفوذ اجرایی وی در طراحی‌های سامانه های ملی شده است. در چنین شرایطی وجود مهران شریفی که چندان از فناوری اطلاعات دانشی نداشت در پست ریاست اداره نظامهای پرداخت عملا این فرصت را برای حکیمی فراهم کرد تا یکه تاز میدان ایده پردازی‌ها در حوزه بانکداری الکترونیک در ایران باشد. به همین خاطر است که می توان وی را به نخ تسبیح سامانه های ملی در ایران تشبیه کرد و اگر وی از نقشی که اکنون در این حوزه دارد، به هر نحو کنار گذاشته شود بدون شک نظم شبکه های ملی بانکداری الکترونیک به طور کامل بر هم خواهد ریخت. چنین نقشی باعث شده که هیات مدیره‌های شرکت‌های زیرمجموعه بانک مرکزی در حد ماشین امضا و حضورهای فرمایشی تنزل درجه یابند.

 

چرا حکیمی نمی تواند فرد مناسبی برای پست  معاونت فناوری های نوین باشد:
در عین حال می‌توان گفت، بنابردلایل زیر به صورت اصولی حکیمی فرد مناسبی برای این پست نیست.
1-    وی اعتقادی به بخش خصوصی نداشته و اساسا نگاهی تمرکز‌گرا دارد. بر همین اساسا تا زمانی که حکیمی در مسند معاونت فناوری‌های بانک مرکزی قرار دارد کسی نباید انتظار داشته باشد که هیچ سامانه‌ای بدون انحصار بانک مرکزی پا به عرصه حضور بگذارد. البته این شائبه نیز وجود دارد که لایه های زیرین بانک مرکزی خواسته های خود را از طریق حکیمی پیش می‌برند و با استفاده از عبارت «ملی» عملا منافع خود را دنبال کرده و مانع توسعه سامانه هایی که اساسا باید توسط خود بانکها اداره شود و به تعبیر غیر ملی باشد می شوند. اما اعتقاد حکیمی بر تمرکز در این حوزه این روند را بیشتر تقویت می‌کند.

2-    حکیمی مرد اجراست و طبعا چندان با مفاهیم  سیاستگذاری آشنا نیست یا دست کم تمرین سیاستگذاری و نطارت نکرده است. اگر به تجربه های حکیمی نگاه کنیم بخش اعظم تجربه های وی در بخش اجرای راهبری(از ایده پردازی تا پیاده سازی و اداره) سامانه‌های به اصطلاح ملی سپری شده و طبیعی است که این عجین شدن با اجرا، مانع راهبری فناوریهای نوین در شبکه بانکی در قامت یک سیاستگذار و ناظر مقتدر می‌شود و از سوی دیگر کسانی که اطراف وی در پوشش معاون و مشاور نیز جمع هستند،تحت تاثیر اقتدار وی بیشتر در نقش سرباز ایفای نقش می‌کنند تا اینکه مانند ژنرالی مستقل بتوانند بخشی از جبهه را به پیش ببرند. البته حکیمی هم چنین روحیه‌ای ندارد که ژنرال‌ها را در اطراف خود ببیند. البته باید اعتراف کرد که سربازان تحت فرمان حکیمی افرادی هستند که این توانایی را دارند که وظایف خود را نسبتا خوب انجام دهند.

 

3-    دلیل سوم آن است که وی اعتقادی به توانایی بانکها در بدوش گرفتن وظایف خطیر ندارد. حکیمی مردان ارشد و مدیران ای‌تی بانکها را چندان توانمند نمی‌داند که بتوانند وظیفه بر عهده گرفتن مدیریت و راهبری شبکه هایی چون شتاب و دیگر سامانه‌های را بر عهده گیرند. تصور وی آن است که بانکها حتی در ارائه خدمات مناسب به مردم چندان توانا نیستند و طبعا اعتماد و محول کردن امور فراتر از بانک به این افراد از نظر حکیمی عقلانی به نظر نمی‌رسد.

اینکه چقدر حکیمی درست می‌اندیشد خود جای تامل بسیاری دارد و شاید چندان هم درست نباشد، مدیران ارشد بانکی به شدت از بانک مرکزی می‌هراسند و این هراس آنان را به مدیرانی با کمترین استقلال در حرکت در مسیر خود بدل کرده است. از طرف دیگر به ندرت و حتی در حدود نیمی از انگشتان یک دست می‌توان مدیر ارشد و ای‌تی در جامعه بانکی یافت که استقلال رای همراه با هوشمندی در امور بانکی داشته باشد تا بتواند مستقل بیاندیشد و مستقل عمل کند به گونه‌ای که بانک متبوع وی قوی و مقتدر در اقیانوس ارائه خدمات بانکی به مردم قدم بردارد. ( منوچهری-دیواندری و مقدسیان در ملت، قاسمی در پاسارگاد و در دوره‌های کوتاهی طالبی و منصوری در بانک پارسیان و همتی و فاطمی در بانک ملی همان معدود افراد هستند) این در حالی است که شبکه بانکی ما نیازمند مدیران مقتدری است که از بانک مرکزی نهراسند و بانک مرکزی نیز از ایده‌های این بانکها برای بهبود شرایط استفاده کند.

4-    حکیمی از جمله افرادی است که در تصمیم‌گیری‌ها در عرصه تکنولوژی خیلی زود تحت تاثیر امواج جدید فناوری، راهبردها و تصمیمات، برنامه‌های خود را تغییر می‌دهد. برای نمونه می‌توان به برنامه‌های فراموش شده تعریف جامع کربنکینگ، IFW، سپاس، موج ناشی از اپل پی و کیف پول، و….اشاره کرد. همانطور که حکیمی با  قدرت وارد این طرحها  شده و غالبا سرمایه گذاری های مالی و زمانی قابل توجهی روی آنها انجام شده اما با همان سرعت هم با آمدن موج جدید هر یک از این طرح‌ها فراموش شده است. ضمن اینکه هزینه های این آزمون و خطا کمتر، مورد توجه قرار گرفته است. به تعبیر دیگر فقدان یک نهاد بالاسری برای تدوین راهبردهای کلان باعث شده تا عملا حکیمی به تنهایی ایده پردازی کند، تصمیم بگیرد و اجرا  کند. طبعا وی در چنین شرایطی با آزمون و خطای زیادی روبرو شده است. شاید اشکال چندان از شخص حکیمی نیست بلکه از رفتار کلان بانک مرکزی است که در مسیر اصلاح ساختارها به درستی حرکت نکرده و عملا به جای سازمان و گروه محوری، فرد محوری در بخش فناوری های نوین حکم فرما شده است.
 
تبدیل تهدیدهای حکیمی به فرصت
طبیعی است که از نوشته های بالا این گونه برداشت شود که حکیمی در حال حاضر و در پست معاونت فناوری های نوین یک تهدید محسوب می شود. این برداشت  به دلایل زیر می تواند هم درست باشد هم غلط.
1-  اگر حکیمی به روال گذشته ادامه دهد و تنها نخ تسبیح سامانه‌ای به اصطلاح ملی باشد طبعا تهدید محسوب می شود. چرا که تکیه نظام بانکی بر روی یک شخص طبعا ریسک مجموعه را به شدت بسیار بالا می برد. لذا از هم اکنون حکیمی باید طرحی برای اصلاح ساختار تشکیلاتی معاونت فناوری های نوین بیاندیشد و در سایه این امر  به پرورش مدیرانی پروری  اقدام کند که طی سه سال آینده آنان ژنرالهایی باشند که بتوانند علاوه بر انجام امور محوله جایگزین های شایسته ای برای وی باشند. البته  تحقق این روند بستگی به تغییر نگرش حکیمی دارد به طوریکه بتوانند به معاونان خود فراتر از سرباز اعتماد کند و به جای انجام وظیفه از آنان مسئولیت طلب کند.

2-    حکیمی چندان در حوزه سیاستگذاری و نظارت فعال نبوده و حتی اگر در این حوزه دانش کافی داشته باشد، اما آنها را تمرین نکرده و بیشتر در قامت یک مجری به ایفای نقش پرداخته است این در حالی است که ذات بانک مرکزی بر نظارت و سیاستگذاری استوار است. لذا حکیمی اگر بر همین سویه فعلی گام بردارد تهدیدی برای نظام بانکی خواهد بود، اما اگر تمرین کند که مرزهای نظارت و اجرا را از هم تمیز دهد و محترم بشمارد و طی چند سال آینده امور اجرایی را از طریق اتخاذ راهبردهای منطقی از شانه بانک مرکزی به بخش اجرایی منتقل کند طبعا وی از تهدید به پهنه فرصت مهاجرت  خواهد کرد.

3-    شاید تجربه های حکیمی طی حدود 18 سال خدمت در بانک مرکزی به وی ثابت کرده که نمی توان به مدیران بانکی اعتماد کرد. حتی اگر این نگرش حکیمی درست باشد جامعه بانکی ما چاره ای ندارد جز اینکه مسیرهایی را در پیش گیرد که از طریق پیمودن ساز و کارهایی بتواند به شبکه بانکی اعتماد کند و اگر قرار است حکیمی از تهدید بودن خود به منطقه فرصت مهاجرت کند چاره ای ندارد جز اینکه نقشه راهی را برای این کار ترسیم کند. در این مسیر دو راهکار می تواند موثر باشد در گام اول ایجاد تشکل های صنفی برای بانکها و شرکت های پرداخت و شرکت های طراح نرم‌افزار بانکی است دوم اصلاح ساختار شرکت های زیر مجموعه بانک مرکزی به گونه‌ای که به مرور به عنوان شرکت‌های مستقلی که بانک مرکزی بر آنها نقش نظارتی ایفا می‌کند، تبدیل شوند. تردید نیست اگر منافع بلند مدت شبکه بانکی را دنبال می‌کنیم باید به این سمت برویم. طبعا این مهم نیازمند باز تعریف ماموریت های معاونت فناوری های نوین بانک مرکزی است.

4-    حکیمی یک تهدید است در صورتی که اگر همچنان ماموریت اصلی خود را اداره سامانه های به اطلاح ملی بداند و زمانی فرصت می‌شود که ماموریت خود را به سمت باز طراحی ساختار کلان بانک مرکزی  با محوریت فناوری های نوین پیش  ببرد. تا زمانی که جزیره معاونت های فناوری بانک مرکزی به سمت مدیریت چند سامانه قرار دارد که قرار است تنها پرداخت های روزانه خرد و غیر خرد را مدیریت کند کشور ما همچنان با بانک مرکزی‌ای روبروست که صدای چرخ‌های زنگ زده و کهنه اش گوش هر بانکداری را باز می‌خراشد و رویای داشتن بانک مرکزی مدرن را دور از دسترس می‌کند. طبعا مردان فناوری نخوانده و غرق در چند نموداری که افراد زیر دستشان برایشان طراحی می کنند قادر نیستند تحول در بانک مرکزی ایجاد کنند.

حکیمی اگر می خواهد فرصت باشد باید از هم اکنون جهت‌گیری ماموریت خویش را به سمت باز طراحی ساختار کهنه بانک مرکزی قرار دهد. به تعبیر دیگر شاید حکیمی بتواند روش‌هایی را در پیش گیرد که بانکی را که برطبق تعاریف امروزی جهان دیگر نمی توانیم مرکزی بدانیم به تحول منتهی شود. از یاد نبریم که دبیر کل بانک مرکزی حامی تمام قد حکیمی در کلیه تصمیم گیری های وی است. فردی که شاید مخالفان زیادی داشته باشد اما توانسته با اقتدار خود مسیرهایی را طی کند که آنچه را اعتقاد داشته به خوبی عملیاتی کند. حال اگر ایده های حکیمی متحول شود دبیر کل نیز به عنوان یک پشتیبان تمام قد خواهد توانست در باز طراحی ساختار بانک مرکزی در مسیر مدرن شدن همراه و همپای وی باشد.

در نهایت اینکه در یک ساختار کهنه این نخبگان هستند که تحول می آفرینند اینکه حکیمی یک نخبه است یا ادعای تخبگی دارد را آینده نه چندان دور مشخص خواهد کرد. این پستها و میزها حکیمی‌ها بسیار دیده و خواهد دید و آنچه باقی مانده و می‌ماند نقشی است که هر یک از این تسخیر‌کنندگان میزها بر تاریخچه آن پست می زنند و در می گذرند.

انتهای پیام

 

 

 

لینک کوتاهلینک کپی شد!
ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ

8  ×    =  64