گزیده سرمقاله‌ روزنامه‌های امروز

دنیای اقتصاد:کاهش رتبه فرانسه؛ علت یا معلول بحران اروپا؟

کیهان:زبان جنایت ، اثر شهادت

«زبان جنایت ، اثر شهادت»عنوان یادداشت روز روزنامه کیهان به قلم مهدی محمدی است که در آن می‌خوانید؛استفاده از زبان جنایت برای انتقال پیام های راهبردی هیچ وقت روش خوبی نبوده است بویژه وقتی با طرفی روبرو هستید که هیچ درک درستی از محاسبات استراتژیک او ندارید.

ترور مهندس مصطفی احمدی روشن، در روز چهارشنبه گذشته، تا آنجا که به سیاست مشترک آمریکا، انگلیس و اسرائیل علیه ایران مربوط می شود نشان دهنده یک ورشکستگی کامل است. با نشستن جنایت به جای دیپلماسی و گلوله به جای مذاکره نشان می دهد پرده ها یکی یکی در حال فرو افتادن است و ملاک هایی روشن برای تمییز سیاست واقعی غرب درباره ایران از سیاست اعلامی آن ایجاد شده است.

تاریخچه به کارگیری گزینه عملیات ویژه اطلاعاتی علیه برنامه هسته ای ایران به هیچ وجه تازه نیست. بیش از 10 سال است که این گزینه به روش های مختلف پی گیری می شود و بیش از 5 سال است که آمریکایی ها رسما از آن سخن گفته اند.

نخستین بار در 30 سپتامبر 2009 بود که«عملیات ویژه اطلاعاتی» به عنوان بخشی رسمی و اعلام شده از سبد گزینه های غرب علیه ایران رونمایی شد. در آن تاریخ باراک اوباما «فرمان اجرایی کارگروه ویژه جنگ نامتعارف» را به ژنرال دیوید پترائوس فرمانده نیروهای آمریکایی در منطقه ابلاغ کرد و بلافاصله بعد از آن روزنامه نیویورک تایمز در یادداشتی نوشت هدف این کارگروه تشدید جاسوسی و عملیات پنهان در ایران است.

فوریه 2010 زمانی بود که موضوع عملیات ویژه اطلاعاتی علیه ایران برای اولین بار وارد یک سند رسمی دولت آمریکا شد. سند ارزیابی دفاعی چهارساله آمریکا در آن تاریخ تصریح می کند باید به منظور از بین بردن توانمندی و برنامه هسته ای ایران، قرارگاه های عملیات ویژه در منطقه تاسیس شود.

جان ساورز عضو سابق تیم مذاکره کننده هسته ای اتحادیه اروپا با ایران و رییس فعلی سرویس اطلاعات خارجی انگلیس (MI6) اولین مقام رسمی اروپایی بود که علنا خواهان آغاز عملیات های اطلاعات پایه در ایران شد. ساورز در اکتبر 2010 به طور تقریبا ناگهانی در مقابل خبرنگاران ظاهر شد و گفت عقیده دارد متوقف کردن برنامه هسته ای ایران فقط از طریق دیپلماسی امکانپذیر نیست و برای متوقف کردن برنامه هسته ای کشورهایی مانند ایران یا کند کردن سرعت آن، باید از عملیات های اطلاعات پایه استفاده کرد. به فاصله کوتاهی از این اظهار نظر ساورز، مجید شهریاری و فریدون عباسی دوانی دو دانشمند هسته ای ایران در تهران ترور شدند. شهریاری در این ترور به شهادت رسید.

در تابستان 2011 پانه تا رئیس سیا به وزارت دفاع رفت و دیوید پترائوس فرمانده سابق نیروهای آمریکایی در منطقه به جای او مسئولیت سیا را بر عهده گرفت. تحلیلگران آمریکایی در همان مقطع بر این نکته تاکید کردند که معنای روشن این اقدام آن است که وزارت دفاع به روش های سیا و سیا به روش های وزارت دفاع نزدیک خواهد شد و سرجمع این جابجایی این است که از این به بعد هم سیا و هم ارتش آمریکا بیش از آنکه بر انجام عملیات های نظامی متعارف تکیه کنند، روی ابزاری به نام عملیات ویژه تمرکز خواهند کرد.

چند ماه بعد در اکتبر 2011 صحت این پیش بینی اثبات شد. پس از آغاز دور جدید فشارهای غرب علیه ایران که با متهم کردن ایران به داستان خنده دار ترور سفیر سعودی در واشینگتن کلید خورد اما هدف واقعی آن منفعل کردن ایران در قبال تحولات منطقه خاورمیانه بود، به تدریج مقام های سابق و فعلی آمریکایی تعارف در این باره را که مشغول انجام عملیات تروریستی در ایران هستند، کنار گذاشتند. در 26 اکتبر 2011، کمیته امنیت داخلی مجلس نمایندگان آمریکا میزبان یک جلسه استماع درباره اتهام تروریستی وارد شده به ایران بود. در این جلسه که خیلی زود به صحنه پرت و پلاگویی چند جنایتکار حرفه ای علیه ایران بدل شد، دو مهمان دعوت شده ملاحظه کاری را کنار گذاشتند و خواستار ترور سردار قاسم سلیمانی فرمانده نیروی قدس سپاه شدند. ژنرال جک کین فرمانده سابق نیروی زمینی ارتش آمریکا و رائول مارک گرشت عضو سابق سیا و تحلیلگر فعلی بنیاد دفاع از دموکراسی در واشینگتن (برادر خوانده موسسه آمریکن اینترپرایز) در این جلسه از دولت اوباما خواستند با توجه به اینکه سلیمانی زیاد سفر می کند در اولین فرصت او را ترور کنند!

جالب است یادآوری کنیم که ایران بلافاصله پس از این جلسه، طی مکاتبه ای با اینترپل (پلیس بین الملل) خواستار پیگرد و بازداشت این دو نفر شد ولی دولت آمریکا تا کنون از هرگونه همکاری با اینترپل در این زمینه خودداری کرده است.

قدم بعدی در 22 نوامبر 2011 برداشته شد. در این تاریخ، رئیس کمیته امنیت داخلی مجلس نمایندگان آمریکا (یعنی همان کمیته ای که جک کین و مارک گرشت خواستار ترور فرمانده سپاه قدس شده بودند) به همراه دو تن از روسای کمیته های فرعی آن کمیته در نامه ای رسمی به اوباما خواستار انجام عملیات پنهان جدی علیه تاسیسات و حذف فیزیکی نیروهای انسانی، عملیات سایبر، حمایت از جریان فتنه و تحریم بانک مرکزی شدند. متن این نامه علنا منتشر شده و دولت آمریکا هم هرگز علیه آن موضع نگرفته است.

اوباما در 31 دسامبر 2011 و تحت فشارهای شدید کنگره قانون تحریم بانک مرکزی ایران را امضا کرد، پس می توان حدس زد که دستور العمل مربوط به اجرای بندهای دیگر از جمله انجام عملیات تروریستی در ایران را هم ابلاغ کرده باشد.

سند جدید استراتژی دفاعی آمریکا که در واقع روزآمدترین سند نظامی ارتش ایالات متحده است و در تاریخ ژانویه 2012 منتشر شده، تازه ترین مدرک دولتی آمریکاست که ثابت می کند انجام عملیات تروریستی علیه ایران بخشی از سیاست مصوب دولت آمریکاست. در این سند آمده است:«وزارت دفاع باید با همکاری مجموعه شرکای داخلی و خارجی توانمندی های خود برای انجام عملیات های موثر علیه برنامه هسته ای ایران را تقویت کند». این همان سندی است که تاکید می کند ارتش آمریکا باید به تدریج کوچکتر ولی مجهزتر و کارآمدتر شود و به جای انجام عملیات های نظامی بزرگ توان خود را برای انجام عملیات های اطلاعات پایه تقویت کند.

آنچه در اینجا آوردیم فقط مشتی نمونه از خروار است. در اینجا درباره صهیونیست ها که تقریبا به طور روزانه اطلاعات جدید درباره شیوه های آنها برای انجام عملیات تروریستی در ایران منتشر می شود هیچ چیز نگفته ایم. حتی از اظهارات مقام های آمریکایی مانند تاکید سفیر این کشور در اسراییل بر«استفاده از هر ابزار ممکن علیه ایران» هم حرفی نزده ایم. با این حال موضوع کاملا روشن است. آمریکا، انگلیس و اسراییل در چارچوب یک برنامه هماهنگ، اعلام شده، رسمی و دارای جدول زمانی در حال انجام جنایت درون ایران هستند. این موضوعی نیست که تکذیب خشک و خالی یک سخنگوی پنتاگون یا لحن ریاکارانه لئون پانه تا وقتی که می گوید«این کارها در شان آمریکا نیست!» قادر به رفع و رجوع آن باشد.

آمریکا و دوستانش بیش از 5 سال است که با دو هدف در حال انجام 3 نوع عملیات اطلاعات علیه برنامه هسته ای ایران هستند.

هدف ها اینهاست: 1- کند کردن برنامه هسته ای ایران و 2- ایجاد ناامیدی، یاس و ترس در کادرهای اصلی دخیل در برنامه هسته ای ایران.

شیوه هایی را هم که آمریکایی ها به کار می برند می توان در 3 عنوان خلاصه کرد: 1- عملیات تروریستی 2- عملیات سایبری و 3- عملیات جاسوسی و خرابکاری.

سوالی که در اینجا وجود دارد این است که آیا این نوع از عملیات علیه برنامه هسته ای ایران به هدف خود رسیده است؟ وقتی دکتر مسعود علی محمدی ترور شد توقع آمریکا این بود که این موضوع به بخشی از فتنه 88 تبدیل شود و به تدریج با قرار دادن جامعه دانشگاهی در مقابل نظام، از بنیه عملی پروژه های هسته ای ایران کم کند. اما اکنون آمارها نشان می دهد درخواست دانشگاهیان برای همکاری با سازمان انرژی اتمی از آن تاریخ بیش از 3 برابر شده است.

پس از ترور شهید مجید شهریاری آمریکایی ها انتظار داشتند پروژه های کلیدی هسته ای ایران از جمله پروژه تولید سوخت راکتور تهران متوقف بماند. اکنون لابد از طریق جاسوسان خود در آژانس مطلع شده اند که تولید سوخت راکتور تهران نهایی شده است.

و بدون شک، انتظار غربی ها از ترور شهید احمدی روشن این بود که فعالیت های تحقیق و توسعه در نطنز عقب بیفتد و راه اندازی فردو فعلا متوقف شود. چند هفته طول نخواهد کشید که غربی ها خواهند دید این بار هم نیروی برانگیزاننده ایمان و شوق شهادت چه کاری دست آنها داده و فردو، تاسیساتی که امکان هیچ نوع دسترسی نظامی به آن ندارند، افتتاح شده است.

عملیات اطلاعاتی برنامه هسته ای ایران را نه کند و نه متوقف نخواهد کرد. تنها اتفاقی که می افتد این است که غربی ها خود را در معرض آتش انتقام مردانی قرار می دهند که شب و روزشان را با دعا برای شهادت در خانه دشمن سپری می کنند. آمریکایی ها تا به حال هم کم غافلگیر نشده اند ولی غافلگیری های آینده از جنسی متفاوت خواهد بود.

خراسان:گناه این ملت چیست؟

«گناه این ملت چیست؟»عنوان سرمقاله روزنامه خراسان به قلم کورش شجاعی است که در ان می‌خوانید؛گناه این ملت چیست؟ که سال های سال است چنین بی رحمانه آماج جنایت و ترور، فشارهای سیاسی و اقتصادی قرار گرفته است. گناه این ملت چیست که خصوصا در این دو سده اخیر هرگاه اراده کرد که به سمت عزت و استقلال و پیشرفت حرکت کند، یا «امیرکبیر»شان را به دوصد حیله و نیرنگ انگلیسی و نفهمی و خیانت کاری شاه قجری و مادر این شاه نالایق رگ زدند یا شیخ فضل ا… را بر، دار کردند و کف زدند، یا بین رهبران دینی و ملی و بزرگ مردانی همچون آیت ا…کاشانی و دکترمحمد مصدق فاصله انداختند و نهضت ملی شدن صنعت نفت ایران را با کودتای آمریکایی انگلیسی 28مرداد 1332 به کام این ملت تلخ کردند.

مگر گناه این ملت چه بود که شاه نمی خواستند خصوصا شاه مطیع آمریکا و هم پیمان اسرائیل غاصب. مگر گناه این ملت چه بود که حریم دین و میهنش هشت سال تمام با چراغ سبز آمریکا، شوروی سابق، بسیاری از دولت های غربی و کمک های اقتصادی و نظامی اکثر کشورهای عرب منطقه مورد هجوم صدام و ارتش بعث قرار گرفت و مگر گناه این ملت چه بود که در جریان آن جنگ تحمیلی هشت ساله بیش از 218 هزار از عزیزترین عزیزانش خونین بال شدند و گرچه با افتخار تا عرش پر کشیدند اما داغ نبودنشان هنوز و تا همیشه تاریخ بر دل مادران و پدران و همسران و فرزندان سینه سوخته شان باقی است.

مگر گناه این ملت چه بود که بیش از 290 نفر از هموطنانشان با شلیک دو موشک از ناو آمریکایی وینسنز به هواپیمای ایرباس بر فراز خلیج فارس قطعه قطعه شدند.

مگر گناه این ملت چه بود که رئیس جمهور و نخست وزیرش در یک زمان و بهشتی و بیش از 70 نفر از بزرگان و عزیزان این مردم در زمانی دیگر و در جنایتی تروریستی به شهادت رسیدند.

مگر گناه این ملت چه بود که دانایان و اندیشمندان فکری و دینی آنان همچون علامه مطهری و دکترمفتح هدف گلوله تروریست های جانی قرار گرفتند.

مگر گناه این ملت چه بود که چند امام جمعه عزیزشان در محراب عبادت به شهادت رسیدند.

مگر گناه این ملت چه بود که صدها نفر از مردم عادی کوچه و بازار هدف ترور قرار گرفتند و در خون خود غلتیدند.

مگر گناه این ملت چه بود که امیر سرافرازشان صیادشیرازی آن چنان ناجوانمردانه ترور شد.

مگر گناه این ملت چه بود که منادیان وحدت و عاشقان همزیستی مسالمت آمیز برادران سنی و شیعه، سردارانی همچون شوشتری و محمدزاده در حمله تروریستی و جنایتکارانه خونشان با خون برادران سنی مان درهم آمیخت و مگر و مگر و مگر ….؟

و مگر گناه این مردم و ملت بزرگ ایران از نظر دشمنان و بدخواهان چیزی جز این است که استقلال و عزت دین و میهنشان را، وابسته نبودن را، مستعمره نبودن و فرمانبردار غرب و شرق نبودن را و توسعه و پیشرفت همه جانبه و درون زا را جزو اصول و اهداف اساسی خود می دانند و تاکنون نشان داده اند برای حرکت قاطعانه و پرشتاب در این مسیر از هیچ تلاشی فروگذار نکرده اند و هر هزینه ای را پرداخت کرده اند.

اما آمریکا، برخی کشورهای غربی و خصوصا رژیم صهیونیستی هنوز نمی خواهند خواست و اراده این ملت را بپذیرند. این دشمنان ملت ایران و دشمنان عزت و استقلال این سرزمین پس از آن همه دشمنی و جنایت و فشار سیاسی و اقتصادی حدود 2 سالی است که به شیوه ای جنایتکارانه و بسیار ذلیلانه برای تحمیل فشار بر خواست و اراده مردم دست زده اند.

سرویس های اطلاعاتی و جاسوسی آمریکا، انگلیس و خصوصا موساد طی 2 سال اخیر برای ایجاد مانع در راه شکوفایی علمی و فناوری کشورمان با ذلت هر چه تمام تر، ترور نخبگان و دانشمندان علمی ایران زمین را به ناجوانمردانه ترین شکل در دستور کار خود قرار داده اند.

چه پست و زبون و بی مقدارند و جبون و بزدل این نابخرد دشمنان ایران که با چسباندن بمب دست ساز مغناطیسی به در خودروهای دانشمندان ایرانی یعنی کاری که با 10 دقیقه آموزش حتی از طفل صغیر 7، 8ساله ای بر می آید و نیاز به هیچ تخصص و ریسک و شهامتی ندارد فرزندان دانشمند ایران را به خاک و خون می کشند و شاید از این پست فطرتان و دون مقداران و آدم کشان جنایت پیشه جز این توقعی نباشد. همان زبونان و جبونانی که شکست خورده مطلق جنگ تحمیلی 8ساله علیه ملت ما بودند. همان هایی که از تحمیل هیچ فشار سیاسی و اقتصادی علیه ملت ما فروگذار نکردند اما نتوانستند سد راه حرکت آگاهانه و پرشتاب این ملت به سمت قله های استقلال، پیشرفت و توسعه شوند.

آری بسیار سخت است داغ دار شدن در فراق عزیزانی چون دانشمندان شهیدعلیمحمدی، شهریاری، رضایی نژاد و احمدی روشن اما چه ستایش برانگیز و خدایی است اندیشه و نگاه این عزیزان و خانواده های گرانقدرشان.

نیک به خاطر داریم سخنان خداباورانه و بزرگوارانه خانواده های این شهیدان گرانقدر را و تاکیدشان را بر تداوم راه عزیزانشان. همان روز اول که پیکر شهیداحمدی روشن در حال انتقال از محل جنایت بود مادر گرامیش بغض در گلو اما مومنانه و باصلابت گفت: فرزند شهیدم یک پسر دارد و من او را همچون پدرش تربیت خواهم کرد. آری بشنوید، بشنوید ای همه دشمنان ملت، ای دون مقداران، ای جبونان، ای جنایتکاران، ای طراحان و عاملان این جنایت ها بشنوید پیام مومنانه و سرافرازانه مادران و پدران و همسران و فرزندان این شهیدان را گرچه گویی به خاطر خبث ضمیرهایتان و اعمال جنایت بارتان خداوند بر دل و جان و چشم و گوش شما مهر نهاده است.

آری آقای اوباما بشنو پیام ایرانیان را، تو و هم پیمانانت که دست هایتان تا مرفق به خون بیش از یک میلیون مسلمان در عراق و افغانستان آلوده است. آری بشنو، تو و اسلافت که ده ها هزار انسان بیگناه را فقط در چند ثانیه در هیروشیما و ناکازاکی با بمب اتمی کشتید و پودر کردید.

آقای شیمون پرز، تو و اسلاف جنایتکارت بشنوید پیام ایرانیان را، شما و اسلافتان که جنایتکارانه سرزمین فلسطینیان مظلوم را غصب کردید و میراث دار قصابان صبرا و شتیلا هستید.

آری همه جنایتکاران بشنوید پیام امام و سلسله جنبان انقلاب ایران را که می فرمود: «بکشید ما را، ملت ما بیدارتر می شود.» این ندای ربانی هنوز که هنوز در گوش جان ایرانیان طنین انداز است طنین صدا و فریادی که موجب بیداری اسلامی و خیزش مردم مسلمان خسته از تحقیر و جور مستبدان و مستکبران و استعمارگران.

آری بشنوید همه جباران و جنایتکاران و دشمنان ایران پیام ایستادگی و استقامت و عزت مردم این بوم و بر را و امام و رهبر خداباور مردم این سرزمین را و بشنوید پیام و فریاد دیگر استادان دانشگاه و دانشمندان و دانشجویان این سرزمین را مبنی بر تداوم راه شهیدان جهاد علمی کشورمان را.

آری آقای رئیس ستاد ارتش اسرائیل و سه سناتور سنای آمریکا که به طور علنی در نامه ارسالی به اوباما هم به تصریح و هم به تلویح بر ترور افراد موثر دانشمندان ایرانی برای فشار هرچه بیشتر بر ایران تاکید کرده اید. چشم های خود را بر واقعیت ها باز کنید و ببینید شهیدان استقلال و عزت و پیشرفت این کشور چگونه بر شانه های مهربانی های مردم جاری می شود و تا عرش خدا پر می کشد. بدانید گرچه همه ملت ایران و همه بیداردلان و آزادگان و صاحب وجدان های پاک در سوگ این عزیزان داغدار است و بسیار دل ها بر اثر این جنایت های تروریستی شکسته است و از کاسه دل های پاک خون می چکد و اشک های فراوانی بر گونه ها جاری می شود اما می دانیم و باور داریم که وعده نصرت الهی تخلف ناپذیر است. هنوز نسل ما به خوبی به یاد دارد که چه خدایی شعار «کربلا، کربلا ما داریم می آییم» با نصرت الهی محقق شد. صدام جنایتکار در حضیض ذلت به دار مجازات آویخته شد و حالا نه تنها صدها هزار ایرانی بلکه میلیون ها عاشق اهل بیت در اربعین حسینی زائر شهید کربلایند و در دهه چهارم انقلاب اسلامی مردم ایران شاهد دستاوردهای استقامت عزت مدارانه شان با اوج گیری بیداری اسلامی و سقوط دیکتاتورهای منطقه یکی پس از دیگری هستند.

نامه تاریخی حضرت امام به گورباچف و تاکید ایشان بر شنیده شدن صدای خرد شدن استخوان های نظام کمونیستی و به دنبال آن فروپاشی شوروی سابق هنوز در یاد مردم هست و به امید خدا دیر نیست روزی که شاهد فروپاشی نظام سلطه غرب و نابودی جنایتکاران نظام صهیونیستی باشیم. هرچند بر ناباوران، قبول واقعیت ها سخت و گران باشد.

اوج قدرت ایران در جریان این ترورهای جنایتکارانه

توجه به نکاتی هرچند واضح، ضروری به نظر می رسد:

1 – از انجام عملیات تروریستی در فاصله کمتر از 2 سال علیه نخبگان علمی و خصوصا دانشمندان مرتبط با فناوری های هسته ای در کنار تهدیدهای رژیم صهیونیستی و آمریکا و سکوت مرگبار و معنادارشان در قبال این جنایت ها، اولا از پروژه ای دنباله دار در ترور دانشمندان هسته ای ایران و ثانیا از طراحی و صحنه گردانی این جنایت ها توسط آنان حکایت می کند.

2 – این نکته نیز قابل تامل است که به محض اعلام دستیابی کشورمان به یک موفقیت علمی خصوصا در زمینه هسته ای چنین جنایت هایی علیه دانشمندان ایران شکل می گیرد، دستاوردهایی که کاملا تحت نظارت بازرسان آژانس حاصل می شود.

3 – به نظر می رسد تفوق کشورمان در جنگ الکترونیکی و سالم فرود آوردن هواپیماهای فوق مدرن جاسوسی آمریکا از جمله RQ170 در به ذلت کشاندن دشمنان ایران و تن دادن آنان به انجام چنین جنایت هایی علیه دانشمندان کشورمان بی تاثیر نبوده است.

4 – قدرت رزمی، سایبری و الکترونیکی ایران در تنگه استراتژیک هرمز در پهنه خلیج فارس و اعلام مقتدرانه ایران مبنی بر توانایی بستن تنگه هرمز و به گورستان هر متجاوزی تبدیل کردن این منطقه و همچنین تبیین دکترین جدید دفاعی ایران در مقابل هر تجاوزگری در به بن بست رساندن دشمنان ایران بسیار موثر بوده است.

لزوم پی گیری های حقوقی و قانونی

به هر صورت از جمله اقدامات ضروری دستگاه دیپلماسی و حقوقی کشورمان این است که با طرح دعوی و شکایت در مجامع بین المللی و مجامع حقوقی بین المللی، پی گیری حقوقی این جنایت های هولناک تروریستی را در دستور کار قرار دهند و علاوه بر پی گیری مستمر این جریان در مجامع بین المللی، گزارش اقدامات انجام شده در این زمینه را به اطلاع ملت ایران برساند. مسئولان دستگاه دیپلماسی و قضایی کشور باید پاسخی درخور درباره پی گیری های حقوقی این جنایت ها در مجامع بین المللی در محضر تاریخ داشته باشند.

علاوه بر رژیم صهیونیستی و آمریکا، آژانس بین المللی انرژی هسته ای و خصوصا مدیرکل این سازمان نیز باید اقدامی جدی برای محکومیت این جنایت های تروریستی و تلاش برای جلوگیری از تکرار چنین جنایت هایی انجام دهد.

سازمان ملل متحد نیز که وقیحانه و تنها بر اساس یک ادعای واهی مبنی بر تلاش یک ایرانی تبار برای ترور سفیر عربستان در واشنگتن این جریان سراسر ساختگی را به شورای امنیت خود می کشاند لااقل درباره این جنایت های ضدبشری علیه دانشمندان ایرانی نیز باید ذره ای غیرت نشان دهد و این عمل جنایتکارانه را محکوم کند.

اما گله ای از وزارت اطلاعات و نیروی انتظامی

گرچه انجام این نوع جنایت های تروریستی به این شکل و شیوه کار بسیار آسانی است و چنین اعمال جنایتکارانه ای از هر ناجوانمرد بزدل جنایتکاری بر می آید و به همین دلیل پی گیری، شناسایی و دستگیری عاملان این جنایت ها کار بسیار سختی است اما این انتظار مردم نیز به جا و به حق است که شاهد اقدامات هرچه جدی تر پیش گیرانه، شناسایی و دستگیری عاملان این جنایت ها باشند. خصوصا از وزارت اطلاعات که توانمندی خود را در مسائل بسیار حساسی مانند کور کردن «چشم فتنه»، شناسایی و دستگیری ریگی جنایتکار و شگفت زده کردن تمامی سرویس های اطلاعاتی و جاسوسی حامی این تروریست  جنایتکار در پرونده خود دارد مردم از چنین سیستم توانمند، فعال و بی ادعایی انتظار دارند هم برای حفاظت جان این دانشمندان و هم برای شناسایی و دستگیری عاملان آن اقدام های اساسی و موثری انجام بدهند اما در این بین از نیروی انتظامی نیز انتظاراتی وجود دارد.

به هر صورت استفاده از تجهیزات جدید و روز دنیا که توسط این نیرو برای رصد و پی گیری تخلفات راهنمایی و رانندگی استفاده می شود باید در زمینه رصد مسائل امنیتی ویژه و کنترل حرکت های خشن و اقدامات تروریستی نیز مورد استفاده قرار گیرد.

آیا اگر واقعا لااقل سیستم های الکترونیکی غیرمحسوس در حوالی و حومه دانشگاه ها، مراکز حساس، محل کار و منازل افراد موثر، چهر ه های شاخص، نخبگان علمی و دانشمندان هسته ای نصب می شد کمکی به شناسایی و دستگیری عاملان این جنایت های هولناک نمی کرد و باعث نمی شد در سالروز بزرگداشت شهادت شهیدعلیمحمدی شاهد رخ نمایی چهره زشت و کریه این جنایت تروریستی نمی بودیم.

یاد همه شهیدان استقلال و عزت و آزادی ایران گرامی باد، اجرشان با خدای شهیدان و همه ما انشاءا… رهرو راه روشنشان. 

جمهوری اسلامی:وظیفه خطیر کشورهای اسلامی در قبال شرایط ویژه سوریه

«وظیفه خطیر کشورهای اسلامی در قبال شرایط ویژه سوریه»عنوان سرمقاله روزنامه جمهوری اسلامی است که در آن می‌خوانید؛بعد از سخنرانی دو ساعت و نیمه بشار اسد، رئیس‌جمهور سوریه، حملات مخالفان و دشمنان خارجی به وی تندتر شده و در داخل گروه‌های معارض بر تحرکات خود افزوده‌اند و حتی حملات مسلحانه به نیروهای دولتی را شدت بخشیده‌اند.

با اینکه بشار اسد در سخنرانی خود، صف تروریست‌ها را از صف مخالفان سیاسی جدا کرده و به مخالفان وعده مشارکت در مناصب دولتی، تجدیدنظر در قانون اساسی و انجام اصلاحات داده است، مخالفان وی، اعم از مخالفان سیاسی و سایرین، او را به وقت کشی متهم کرده و بر تصمیم جدی خود به ادامه مخالفت و تظاهرات و هر کار دیگری که از دستشان برآید پافشاری نموده‌اند. آنها حتی اتحادیه عرب را به یکجانبه نگری و تلاش در جهت خریدن وقت برای بشار اسد متهم کرده و خود را از نظارت این اتحادیه بی‌نیاز دانسته‌اند.

آمریکا و رژیم صهیونیستی نیز با نگاه منفی به اوضاع سوریه، تلاش می‌کنند زمینه را برای تنگ‌تر کردن حلقه محاصره بشار اسد فراهم نمایند. ابزارهائی از قبیل تحریم، تهدید نظامی، طرح پرواز ممنوع و تحریک دولت ترکیه به فاصله گرفتن بیشتر از دولت سوریه و حتی وارد آوردن فشار بر نوری مالکی برای موضعگیری علیه بشار اسد، از اهرم‌هائی هستند که غربی‌ها برای رسیدن به اهداف خود در سوریه، بکار می‌برند.

در تازه‌ترین اقدام، دولت آلمان به اتباع خود در سوریه در مورد شرایط ویژه سوریه هشدار داده و اتحادیه عرب نیز به این نکته تصریح کرده که سوریه به طرف جنگ داخلی به پیش می‌رود. وزارت خارجه آلمان نیز اعلام کرده جمعی از کارکنان سفارت این کشور در دمشق تاکنون سوریه را ترک کرده‌اند تا در جنگ داخلی قریب الوقوع دچار مشکل نشوند و بخش‌های حقوقی و کنسولی سفارت آلمان در دمشق نیز ظرف چند روز آینده به خدمات خود پایان خواهند داد.

در مقابل، دولت روسیه بر حمایت خود از بشار اسد افزوده و علاوه بر اعزام یک ناو جنگی خود به سواحل سوریه، رسماً اعلام کرده به آمریکا و غرب اجازه نخواهد داد طرحی را که در لیبی پیاده کرده‌اند در سوریه نیز پیاده کنند. مقامات مسکو با جملاتی که به روشنی بیانگر خشم آنها بود به آمریکا و دیگر اعضای ناتو هشدار دادند سوریه خط قرمز روسیه است و هرگز نخواهند گذاشت آنچه ناتو بر سر قذافی آورده بر سر بشار اسد نیز بیاورد.

به نظر می‌رسد آنچه تاکنون موجب ناکامی قدرت‌های غربی برای یکسره کردن کار بشار اسد شده، موانعی از قبیل مخالفت صریح روسیه از یکطرف و روابط قوی و استراتژیک تعدادی از قدرت‌ها و دولت‌های منطقه همچون ایران، عراق و لبنان با دولت سوریه است. علاوه بر این، بشار اسد در داخل سوریه نیز طرفداران زیادی دارد و اقلیت‌های قوی دینی و تنوع نظرهای سیاسی مخالفان نیز موجب ضعف جبهه مخالف گردیده است. اتحادیه عرب نیز علیرغم مأموریتی که برای وارد آوردن فشار بر بشار اسد دارد، به همین دلیل نتوانسته در تحقق این مأموریت توفیقی به دست آورد.

با اینهمه، اکنون به نظر می‌رسد غرب برای براندازی حکومت سوریه و کنار زدن شخص بشار اسد، عزمی جدی دارد. آمریکا، رژیم صهیونیستی و تعدادی از دولت‌های اروپائی برای تحقق این تصمیم خود به هر ابزاری متوسل می‌شوند و از انجام هیچ اقدام خلافی ابا ندارند. آمریکا حتی تلاش‌های زیادی برای راضی کردن مقامات روسیه بعمل آورده و آمادگی خود را برای دادن امتیازهائی به این کشور در قبال برداشتن حمایت خود از بشار اسد اعلام کرده است، اقدامی که درباره نتیجه بخش نبودن آن، با توجه به سوابق روس‌ها، نمی‌توان اطمینان چندانی داشت.

بنابراین، وقت آنست که آن دسته از دولت‌ها‌ی منطقه که نسبت به خطر نفوذ آمریکا و قدرت گرفتن رژیم صهیونیستی در منطقه حساس هستند، با جدیت تمام وارد عمل شوند و با بررسی راه‌های مختلف برای جلوگیری از عملی شدن اهداف غربی‌ها در سوریه، به طرحی مطمئن که تضمین کننده آینده این کشور باشد برسند. برای این کار هنوز فرصت باقی است و اگر دولت‌های پیرامونی سوریه به ویژه ایران، عراق و لبنان به صورت هماهنگ وارد صحنه شوند و دولت ترکیه را نیز از وسوسه‌هائی که اکنون گرفتار آنست نجات دهند، می‌توانند طرح غرب را خنثی کنند و ثبات را به سوریه برگردانند.

طرحی که می‌تواند آرامش را به سوریه برگرداند و حکومت دمشق را از مشکلات کنونی نجات دهد، هر چند ممکن است در جزئیات دارای تفصیل باشد، اما کلیات آن را از هم اکنون می‌توان مشخص کرد. این طرح اگر از دو محور کلی برخوردار باشد، به نتیجه خواهد رسید؛ یکی اینکه بشار اسد به وعده‌های خود در زمینه اصلاحات بطور جدی و با سرعت عمل کند و دیگر اینکه در روش برخورد با مخالفان سیاسی تجدیدنظر اساسی بعمل آورد.

واقعیت اینست که غرب با هدف تقویت رژیم صهیونیستی در شرایطی که این رژیم به خاطر وقایع مهم جهان عرب، در بحران بسر می‌برد، تصمیم دارد حکومت سوریه را از سر راه بردارد. سقوط حکومت سوریه به همان اندازه که به سود رژیم صهیونیستی و آمریکاست، به زیان کشورهای اسلامی به ویژه مخالفان آمریکا و صهیونیسم در منطقه است. بنابر این، در این نبرد واقعی که برای امت اسلامی حیاتی است، دولت‌های اسلامی نباید در انجام وظیفه خطیری که برعهده دارند کوتاهی کنند. اگر این وظیفه امروز انجام نشود، قطعاً فردا بسیار دیر است.  

رسالت:شهید جنبش پیشرفت علمی

«شهید جنبش پیشرفت علمی»عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم محمود فرشیدی است که در آن می‌خوانید؛

 چوشمع، صبحدمم شد زمهر او "روشن"
 که عمر در سر این کارو بار خواهم کرد

 در آستانه اربعین حسینی، مهندس مصطفی احمدی‌روشن به شهادت رسید و شمعی دیگر در محفل بشریت روشن ساخت. اصولا  نخبه کشی  و کشتن دانشمندان از خصوصیات ذاتی و بارز سردمداران نظام سلطه جهانی و مستکبران کنونی دنیاست و ریشه در پیشینه تاریخی آنان از قرون وسطی و دادگاههای تفتیش عقاید دارد. در منطق علم ابزاری آمریکا و رژیم صهیونیستی و سرمایه‌داران چپاولگر جهان، هر دانشمندی که تحقیقات خویش را در راه تامین منافع آنان به کار نگیرد، محکوم به ربودن ، زندان ، شکنجه و کشته شدن است و این حکم محدودیت جغرافیایی عراق و ایران وکشورهای بلوک شرق سابق و … نمی‌شناسد. اما با اندکی تدبر در ماجرای ترور پژوهشگران کشورمان و شهادت دانشمندان هسته‌ای می‌توان به نتایجی رسید:

1- خنجر زدن از پشت و ترورهای ناجوانمردانه، نشانه ضعف دشمنی است که ادعای حاکمیت برجهان را دارد. اما از تحریم‌های سیاسی و اقتصادی جمهوری اسلامی ایران طرفی نبسته است و جسارت و مردانگی رویارویی نظامی را هم ندارد، لذا نامردانه می‌زند و می‌گریزد. حال آنکه معمولا طرف قدرتمند دست به تجاوز و تعدی آشکار می‌زند و طرف ضعیف‌تر از شیوه اقدامات تروریستی و خرابکارانه استفاده می‌کند . در حقیقت این‌ گونه اقدامات :"نشانه به بن بست رسیدن استکبار جهانی به سردستگی آمریکا و صهیونیسم در مقابله با ملت مصمم ومومن و پیشرونده ایران اسلامی است"(1)

البته برای جمهوری اسلامی ایران هم دشوار نیست که سرسپردگان آمریکا و اسرائیل را در سراسر جهان ، هدف اقدامات مقابله به مثل قرار دهد. اما ملت مسلمان ایران رهرو بزرگانی همچون مسلم بن عقیل است که سوء قصد به جان دشمن را  حتی به اعتبار میهمان بودن ، جایز نمی‌داند و اصول و ارزشهای اعتقادی اسلام ، در شرایط کنونی دست ملت ما را در به خطر انداختن جان مزدوران نظام سلطه، بسته است. مگر آنکه شرایط تغییر کند و ضرورتها، اقتضائاتی دیگر را ایجاب نماید.

 2-  نکته دیگر شدت نگرانی دشمن از پیشرفت و استقلال علمی ایران اسلامی است چندان که حاضر است به هر بدنامی در عرصه بین‌المللی تن در دهد تا شاید بتواند در راه رشد علمی ایران، سنگ‌اندازی کند. این شدت نگرانی دشمن، رهنمود حکیمانه بنیانگذار ونظریه پرداز نظام اسلامی را تداعی می‌کند که مخالفت با خواسته آمریکا و سلطه‌گران جهانی را به‌عنوان میزان تشخیص حق و قطب نمای حرکت، توصیه می‌فرمود.

 امروز این همه فشار‌های سیاسی دشمن بر ایران و این گونه ترورها و اقدامات ناجوانمردانه این حقیقت را بیش از پیش آشکار می‌سازد که رمز بقا و تعالی جمهوری اسلامی ایران ، دستیابی به پیشرفته‌ترین علوم و فناوری‌های روز است ومادر شهید مصطفی احمدی روشن ، چه روشن بینانه این کلام حق را بازگو کرد و از دوستان شهید خواست که راه او را بدون هیچ‌ گونه ترس و واهمه‌ای ادامه دهند. همچنان که پدر دانشمند شهید ما نیز دشواری این راه را یادآور شد واز زحمات و تلاش های فراوان فرزند خویش سخن گفت و این واقعیت را بازگو کرد که مصطفی احمدی‌ها پشت سراو گام برخواهند داشت.

 3- نکته سوم واکاوی منطق دشمن در انتخاب این گونه  راهکارها و اعمال فشارها و تهدیدها وترورهاست که حکمت "بکشید ما را ، ملت ما بیدارتر می‌شود" را درک نکرده است و با آنکه از آغاز انقلاب اسلامی تاکنون بارها تجربه کرده است که ملت ایران در برابر اعمال فشار، سرسختانه ایستادگی می‌کند و مقاوم تر می‌شود، بار دیگر در آستانه انتخابات مجلس شورای اسلامی می‌پندارد این گونه شهادت‌ها مردم ما را خسته و دلسرد خواهد کرد.

گویی خداوند متعال چشم و گوش آنان را بسته است و از درک این واقعیت اثبات شده عاجزند و "نمی‌توانند درک کنند که این یک جنبش تاریخی و برخاسته از یک عزم خلل ناپذیر ملی است"(2) و آنها نمی‌توانند پیام همسر شهید احمدی روشن را درک کنند که در لحظات اوج اندوه خویش، سرافرازانه اظهار داشت با آنکه بزرگترین پشتیبان خود را از دست داده‌ام، اما به شهادت همسرم افتخار می‌کنم. البته شاید نتوان گفت همه خانواده‌های ایرانی ، همانند خانواده شهید احمدی روشن و دیگر شهدا در این مراتب عالی ایمان و شجاعت و بصیرت و صبر هستند اما بی‌تردید تمام خانواده‌های ایرانی به وجود این اسطوره‌ها افتخار می‌کنند و می‌کوشند آنان را الگوی خویش قرار دهند.

 4- اگر چه مخاطب پیام شهید و خانواده شهدا ، تمام مردم ایران هستند اما در این میان مسئولیت دولتمردان و کارگزاران نظام ، بسیار سنگین‌تر است و باید در رویارویی با دشمن مستکبری که فقط زبان گلوله را می‌شناسد ، قدرتمندانه حضور یابند و چشم امیدشان به خداوند متعال و ملت دینمدار ایران باشد، نه خدای ناکرده به مذاکراتی از موضع ضعف به امید برقراری ارتباط با سردمداران نظام سلطه!

 آنان که با شعار گفتگوی تمدن‌ها می‌خواستند عزت و استقلال ملت متمدن ایران را پیش پای جنایتکاران جهان قربانی کنند، یا فریب جنایتکاران را خورده بودند یا فریب نفس خویش را، همچنان که اگر کسانی با شعارهای انسان‌دوستی ومهرورزی‌های لیبرالیستی از دشمنان ملت ایران استقبال کنند، به بیراهه رفته‌اند و این هر دو گروه نماینده و سخنگوی خشم انقلابی ملت ایران و خانواده معظم شهدا نیستند و از درک رهنمودهای مکرر مقام معظم رهبری در زمینه ضرورت صبر وایستادگی در برابر دشمن عاجز مانده‌اند.

پی‌نوشتها:
 2 و 1: پیام مقام معظم رهبری به مناسبت شهادت مهندس مصطفی احمدی روشن .

حمایت:حق به توسعه در مواجهه با اقدامات اخلال گرایانه

«حق به توسعه در مواجهه با اقدامات اخلال گرایانه»عنوان یادداشت روز روزنامه حمایت است که در آن می‌خوانید؛سال‌هاست که در عرصه جهانی حقی با عنوان حق به توسعه برسمیت شناخته شده که برابر آن هر جامعه ای حق دارد به پیشرفت و توسعه در ابعاد مختلف نائل آید. اولین بار این حق در ماده 22 منشور آفریقائی حقوق بشر و خلق‌ها به عنوان «حق گروهی» انسان‌ها برسمیت شناخته شد سپس در سال 1986 در سازمان ملل، اعلامیه ای با همین عنوان حق به توسعه به تصویب رسید که ابعاد مختلف این حق گروهی انسانها را مورد شناسایی قرار داد.

بعدها این حق در بیانیه پایانی کنفرانس جهانی حقوق بشر وین در سال 1993 نیز مورد شناسائی قرار گرفت و متعاقب آن در اکثر اسناد بین‌المللی مورد تاکید قرار گرفت. در سال 2011 میلادی در سازمان ملل برنامه تبلیغی وسیعی برای معرفی و نهادینه سازی اعلامیه 1986 راجع به حق به توسعه به اجرا در آمد. اعلامیه حق به توسعه از یک مقدمه و 10 ماده تشکیل شده بود که ابعاد این حق و تعهدات یکایک دولت‌ها در این زمینه را برشمرده است.

از جمله تعهدات دولت‌ها این است که همکاری لازم را به عمل آورند که همه دولت‌ها بتوانند در ابعاد مختلف، جوامع خود را با مشارکت همگانی به سطحی برسانند که حقوق انسانها در ابعاد مختلف تامین شود و شاخص‌های توسعه و پیشرفت کاملا به درجه قابل قبولی برسند. در ماده 4 اعلامیه حق به توسعه صراحتا اعلام شده که تحقق این حق مستلزم رعایت اصول حقوق بین‌الملل از جمله اصول مربوط به رعایت روابط دوستانه بین دولت‌ها و منطبق با منشور سازمان ملل متحد می‌باشد.

با این مقدمه حقوقی کوتاه، حال به رویدادی اشاره می‌کنیم که طی هفته گذشته بوقوع پیوست و در ادامه اخلالگری‌ها واقدامات خرابکارانه سنوات قبل علیه ملت ایران در جهت جلوگیری از رسیدن ملت ایران به سطوح شایسته توسعه و پیشرفت جهانی، یکی از کارشناسان ارزشمند دخیل در برنامه های هسته ای ایران را ناجوانمردانه و طی اقدام تروریستی به شهادت رساندند. این اقدام تروریستی البته اولین مورد نبود و قبل از این نیز شاهد چنین اقدامات وحشیانه از ناحیه دشمنان ملت ایران بوده‌ایم.

 نظر به اهمیت این رویداد، چند نکته بشرح زیر در همین خصوص تقدیم می‌شود با این امید که دقت و هوشیاری ما برای تلاش و پایمردی جهت رساندن کشورمان به قله های توسعه و تعالی بیش از پیش استمرار یابد.

نکته اول اینکه ملت ایران حق طبیعی خود می‌داند که برای تحقق حق به توسعه در ابعاد مختلف تلاش کند و نخبگان ایران در حوزه های متنوع از هر کوششی فروگذار نکنند.

حرکت در این مسیر طبیعی از سوی زورگویان عالم تحمل نمی‌شود و از همین رو به هر اقدامی متوسل می‌شوند.اقدام خلاف آنان از حیث حقوقی مستوجب مسئولیت حقوقی و در مواردی، کیفری است و در ابعاد مختلف قابل پیگیری می‌باشد. از نهادهای متولی در حوزه سیاست خارجی وهم چنین نهاد های حقوقی کشور انتظار می‌رود که در این خصوص اقدامات متنوعی را در سطح جهانی به عمل آورند تا زورگویان مجبور به پذیرش آثار اقدامات خلاف خود شوند.

نکته دوم اینکه تلاش و پایداری ملت ایران برای برخورداری از حق به توسعه خود، البته برای ملت‌های دیگر نیز قابل الگوبرداری است و همین نکته نیز باعث می‌شود که قدرت‌های زورگو حساسیت بیشتری در قبال تلاش‌های ملی ایران از خود نشان دهند. در سفری که طی روزهای اخیر به کشورهای آمریکای لاتین انجام شد جهانیان دیدند که بسیاری از رهبران ملت‌های منطقه مزبور به صراحت اعلام می‌داشتند که در برابر زورگوئی آمریکا ودیگرهم پیمانان این کشور باید ایستاد و برای رسیدن به پیشرفت و توسعه از همه ظرفیت‌های خود باید بهره‌مند شد.

این نحو برخورد البته برای قدرت‌های ظالم جهانی گران می‌آید و تلاش می‌کند که از همه ابزارهای نامشروع در اختیار خود برای اخلالگری در فرایند توسعه ملت‌ها بهره‌مند شوند.نکته سوم اینکه از حیث حقوقی گاه برخی اقدامات اخلال گرایانه موجب می‌شود که دولت قربانی بتواند از حق دفاع مشروع بهره‌مند شده و مقابله به مثل نماید. این حق البته در منشور ملل متحد نیز برسمیت شناخته شده و از جمله مستثنیات کاربرد زور در روابط بین‌الملل است. به عبارت دیگر، همه دولت‌ها باید با روش‌های مسالمت آمیز اختلافات خود را حل و فصل نمایند و از هر گونه کاربرد زور منع شده‌اند مگر اینکه در مقام دفاع مشروع در مقابل اقدام مسلحانه دولت دیگر ناچار به توسل به اقدام قهریه شوند.

آنچه در فرایند چند ساله اخیر شاهد بودیم دشمنان ملت ایران خصوصا رژیم صهیونیستی از توسل به زور و ترور مغزهای فعال ملت ایران خودداری نمی‌کنند و علیرغم شعارها و ادعاهای به ظاهر دموکراتیک از هر جنایتی فروگذار نمی‌کنند. در مقابل این اقدامات البته چنانچه رهبر معظم انقلاب در پیام تسلیت شهادت جناب احمدی روشن اعلام داشتند مجازات مرتکبین این جنایت حق ملت ایران است و در انجام آن کوتاهی صورت نخواهد گرفت.

نکته چهارم اینکه در شرائط فعلی جهانی و منطقه ای برخی از قدرت‌های زورگو بدشان نمی‌آید که برخی واکنش‌های نسنجیده از ایران و دیگر ملت‌های مستقل ببینند تا با زورگوئی، برخی منویات غیر عادلانه خود را پیگیری کنند.برای برخورداری از حق دفاع مشروع و مقابله به مثل لازم است بسیار هدفمند و محاسبه شده عمل شود تا ضمن انتقال پیام لازم به زورگویان از هر گونه بهانه جویی نیز جلوگیری شود.

نکته پنجم اینکه در چنین شرائطی نباید دامنه اختلافات داخلی را توسعه داد بلکه باید با درک دقیق شرائط، تلاش جدی برای توسعه وفاق و همبستگی داخلی معمول داشت. این وفاق و همبستگی در ابعاد مختلف اداره امور کشور توسط مسئولان یا در نحوه برخورد حاکمیت با سلایق ودیدگاههای سیاسی مختلف داخلی یا در نحوه تعامل افراد وگروههای سیاسی مختلف با یکدیگر قابل پیگیری است.

سخن آخر:
در دنیای امروز وضعیت متعارضی را شاهد هستیم. از یکسو با فشار ملت‌ها و مطالبه کشورهای مختلف استانداردها و قواعد حقوقی برسمیت شناخته شده که بر رعایت حقوق افراد ملت‌ها تاکید دارد و از سوی دیگر برخی قدرت‌های زورگو بر خلاف قواعد حقوقی در تلاشند تا سیطره خود را حفظ کنند و در این زمینه از هر جنایتی دریغ نمی‌ورزند.درک این شرایط برای ملتی که می‌خواهد به توسعه و تعالی نائل آید، بسیار مهم است. ترور مغزهای ایران یا هر ملت مستقلی البته که ایرانیان ملت‌های مستقل دیگر را مصصم تر می‌سازد که در مقابل زورگویی ها بایستند و از هر تلاشی فروگذار نکنند. پاسخ دهی به روندهای اخلالگرایانه علیه توسعه ملت ایران را باید در ابعاد مختلف مورد مطالعه قرار داد و هر یک از بخش‌های دولتی و غیر دولتی در این خصوص لازم است تدابیر شایسته را بکار گیرند. به امید اینکه این تدابیر هر چه سریع‌تر به مجازات عوامل جنایات علیه ملت ایران و استمرار حرکت قوی‌تر و پایدار تر ملت ایران منجر شود.

ملت ما:ایران ـ گروه 1+5 تحریم یا مذاکره ؟

«ایران ـ گروه 1+5 تحریم یا مذاکره ؟»عنوان سرمقاله روزنامه ملت ما به قلم محمدمهدی مظاهری است که در آن می‌خوانید؛رایزنی‌های دیپلماتیک مسئولان ایرانی بر سر موضوعات منطقه‌ای و بین‌المللی با همتایان ترک بازتاب‌های متفاوتی در رسانه‌های جهانی داشته است به‌طوری که گمانه‌زنی‌ها بر سر نتایج این سفرهای متقابل و احتمال توافق گروه 1+5 درباره آغاز مذاکره در استانبول ادامه دارد، برخی از تحلیلگران مسائل بین‌المللی از تبادل پیام میان مسئولان ایرانی و امریکایی برای کاهش تنش‌های موجود درباره مانور دریایی ایران در تنگه هرمز و نیز روند تشدید تحریم‌های مضاعف کاخ سفید (تحریم بانک مرکزی) و تلاش برای تحریم نفت ایران خبر می‌دهند.

گرچه هنوز زمان مذاکره ایران و گروه 1+5 و نیز توافق رسمی طرفین برای ورود به عرصه دیپلماسی مشخص نیست، با این وجود طرفین منازعه، نسبت به کشیدگی اوضاع در منطقه و خطر تصاعد بحران اتفاق نظر دارند، بی‌تردید مذاکرات قبلی ایران با گروه 1+5 و تلاش‌های ترکیه برای حل و فصل مسائل هسته‌ای به دلایل مختلف بدون حصول به نتایج روشن و توافق طرفین پایان پذیرفته است

و پس از قطع مذاکرات هم شاهد تداوم تنش و برخوردهای دیپلماتیک میان طرفین گفت‌وگو بودیم، قبل از سفر داووداوغلو به ایران مجموعه تحولاتی در عرصه بین‌المللی و منطقه‌ای روی داد که بر چگونگی انجام مذاکره و دستورالعمل گفت‌وگوها میان ایران و گروه 1+5 اثرگذار بوده است.در حوزه هسته‌ای ایران با پیگیری فعالیت‌های صلح‌آمیز و غنی‌سازی اورانیوم در مقیاس 20درصد و نیز راه‌اندازی نیروگاه اتمی بوشهر نشان داده که از اصول قبلی مبنی‌بر صیانت از دستاوردهای ملی عقب‌نشینی نکرده است.

لذا در مذاکرات آتی نیز بر حقوق خویش پافشاری خواهد کرد، از سوی دیگر غرب با عملیات روانی و تکرار ایران‌هراسی در منطقه تلاش دارد، توافق و شروع مذاکره درباره خط قرمز ایران یعنی تعلیق غنی‌سازی اورانیوم صورت گیرد. این امر توافق بر شروع گفت‌وگوها و نتایج و پیامدهای آن را با چالش‌های جدی مواجه می‌سازد.  در سطح منطقه و نیز پس از تحولات جهانی، ترک‌ها در موضوع سوریه با ایران دچار اختلاف اساسی شدند. به‌طوری‌که تلاش‌های آنکارا برای ایجاد جبهه متحد مخالفین بشار در خاک خود مورد اعتراض ایران است.

در چنین وضعی اوباما با تحریم بانک مرکزی و نیز اتحادیه اروپا با تشدید فشارهای سیاسی و اقتصادی برای تضعیف موقعیت منطقه‌ای ایران و تسلیم آن برای پذیرش مطالبات غرب گامهایی را برای همراهی جدی آنکارا با سیاست‌های ضدایرانی خود برداشته است. بی‌تردید ترکیه و ایران در منطقه خاورمیانه با وجود اشتراک منافع و نفع دوسویه اقتصادی در موضوعات مختلف از جمله بیداری اسلامی دچار اختلاف‌نظرند.

به‌طوری که داووداوغلو پس از مذاکره با مسئولان ایرانی و بازگشت به آنکارا در مصاحبه رسانه‌ای، ضمن رد دیدگاه ایران مبنی‌بر گسترش مخالفت‌های مردمی با غرب به دلیل بروز تحولات اخیر، این قیام‌ها را بیش‌تر بیداری منطقه‌ای دانسته است. بنابراین عمده تلاش‌های ترکیه در عرصه دیپلماسی برای حفظ منافع و تقویت جایگاه منطقه‌ای خود در خاورمیانه صورت می‌گیرد، درباره شروط طرفین مذاکره با توجه به تلاش‌های اخیر و نیز احتمال توافق و حصول به نتیجه مشخص می‌توان گفت:

1 – اصولا ایران حقوقی فراتر از حقوق خود طبق قوانین بین‌المللی نمی‌خواهد و عمده تلاش ایران برای دستیابی به حقوق مشروع بر اساس بند 4و6 NPT  است براین اساس ایران طی سال‌های گذشته برای راست‌آزمایی و اعتمادسازی مضاعف با وجود اقدامات تحریک‌کننده و ظالمانه غرب، اجازه بازدیدها و نظارت‌های کامل به بازرسان آژانس بین‌المللی انرژی اتمی (IAEA) داده است و بازدیدهای چندهزار ساعته بازرسان از تاسیسات اتمی با وجود شانتاژهای رسانه‌های غرب موید صلح‌آمیز بودن فعالیت‌هاست.

2 – غرب پس از ناکامی‌های قبلی مبنی‌بر انصراف ایران از پیگیری فعالیت‌های هسته‌ای، اخیرا با تشدید فشارهای بین‌المللی و نیز تحریم بانک مرکزی ایران به تحریک کشورهای همسایه ایران برای قطع روابط اقتصادی و تجاری اقدام کرده است. تحریم نفتی ایران آخرین حربه غرب برای تسلیم و نیز بازگرداندن ایران به میز مذاکره است.

در این راستا امریکا تلاش دارد با وارد کردن نفت لیبی و عراق و تولید مضاعف نفت عربستان ضمن کاستن از وابستگی بازار جهان به نفت ایران، ‌شرایط را برای پیگیری خواسته‌ها و انزوای منطقه‌ای ایران فراهم نماید. بی‌تردید تجربه تحریم‌های گذشته بین‌المللی علیه ایران نشان داده که بحث تحریم و تشدید نمی‌تواند عامل انصراف ایران از اقدامات و فعالیت‌های هسته‌ای باشد.

بنابراین در آستانه مذاکرات در صورت توافق طرفین برای ورود جدی به گفت‌وگوها باید گفت گروه 1+5 باید بحث هسته‌ای ایران را در چارچوب پادمان‌های بین‌المللی و حقوقی و به دور از مسائل سیاسی مورد ارزیابی قرار دهد.

مردم سالاری:دو قطبی هاشمی احمدی نژاد خوب است یا بد؟

«دو قطبی هاشمی احمدی نژاد خوب است یا بد؟»عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاری به قلم سیدعلیرضا کریمی است که در آن می‌خوانید؛رابطه اصولگرایان با هاشمی رفسنجانی در طول سال های گذشته فراز و نشیب فراوانی داشته است. به عبارتی زمانی که اصلاح طلبان موضع انتقادی نسبت به رییس سابق مجلس خبرگان داشته اند اصولگرایان به دفاع از وی پرداخته و هاشمی را یکی از رکن های اصلی نظام دانسته اند و  زمانی هم که جریان چپ دستانش از قدرت کوتاه شده و دست به دامان هاشمی بردند، اصولگرایان تغییر موضع داده و رفته رفته منتقد هاشمی شدند.اگرچه این انتقادات پس از وقایع سال 88 شدت گرفت و منجر به پایین کشیدن هاشمی از ریاست مجلس خبرگان شد اما دیدگاه های انتقادی نسبت به رییس مجمع تشخیص مصلحت نظام به زمان انتخابات دور نهم ریاست جمهوری برمی گردد.

در دور نخست این انتخابات به دلیل کثرت کاندیدا های اصولگرایان و اصلاح طلبان تا حدودی خطوط سیاسی مشخص نبود اما پس از آنکه احمدی نژاد و هاشمی به دور پایانی انتخابات رسیدند اصولگرایان نیز با بریدن از رییس سابق مجلس خبرگان در اردوگاه احمدی نژاد قرار گرفتند.برهمگان آگاه است که در آن دوران تیم انتخاباتی احمدی نژاد چگونه توانست با به رخ کشیدن برخی نواقص دولت هاشمی و مدیران او کسب رای کند.

در حقیقت کسانی که اکنون به جریان موسوم به انحرافی مشهور شده اند آن زمان توانستند بخش اعظمی از مردم را از "تکرارهاشمی" بترسانند. در آن فضا اصولگرایانی که پشت سر احمدی نژاد قرار گرفته بودند هیچ به فکرشان نمی رسید که در این تنور گرم شده از سوی یاران احمدی نژاد برای آنان نانی پخته نمی شود و تنها این خدمات هاشمی است که زیر سوال می رود.

اصولگرایان اگرچه در 4 سال پس از انتخابات دور نهم ریاست جمهوری خیری از دولت احمدی نژاد ندیدند اما همان رویه گذشته را در انتخابات 88 تکرار کردند. اصولگرایان توقع داشتند پس از پیروزی دولت مهرورز، مهر این دولت شامل حال آنان شود اما نشد. شاید می توان گفت تیر خلاص را در این باره جوانفکر در صدا وسیما زد. وی در شرایطی که یکی از اصولگرایان حامی سرسخت دولت مقابلش نشسته بود صریح و بی پرده تاکید کرد که احمدی نژاد بدون حمایت اصولگرایان هم پیروز انتخابات بود.با این حال اصولگرایان در انتخابات 88 می توان گفت از سر ناچاری به حمایت از احمدی نژاد پرداختند.

دولتی ها همانطور که بیان کرده بودند در انتخابات دوره دهم هم نیازی به  حمایت اصولگرایان نداشتند و تنها بر یک استراتژی تکراری حساب باز کرده بودند و آن تشکیل دوقطبی "احمدی نژاد – هاشمی " بود. درست یا غلط، این سیستم بازی تیم انتخاباتی احمدی نژاد در غیاب فیزیکی هاشمی در انتخابات ریاست جمهوری دهم چیده شد و نتیجه آن شد که اکنون هویدا است.اصولگرایان کهنه کار همانطور که در سال 84 سکوت کردند در سال 88 نیز از اینکه احمدی نژاد پای هاشمی را وسط کشیده خرسند بودند و کسی از آنان از این موضوع انتقادی نکرد.

اصولگرایان سنتی حتی از اینکه در مناظره های انتخابات به هاشمی تهمت  زده شد خم به ابرو نیاوردند ودر برابر این بدعت خطرناک سکوت کردند. در همان شرایط حتی اصولگرایانی بودند که نه تنها سکوت نکردند بلکه از تشکیل این دوقطبی حمایت هم کردند.یکی از این اصولگرایان که امروز به عنوان نماینده حامی دولت در مجلس حضور دارد آن زمان در وبلاگ خود در این باره نوشته بود:" به نظر می رسد برای تحلیل انتخابات دهم باید کمی دقیق تر به صحنه رقابت نگاه کرد.

در حقیقت باید انتخابات ریاست جمهوری دهم را مرحله سوم انتخابات نهم در تیرماه سال 84 دانست، انتخاباتی دو قطبی ، با کاندیداتوری خاتمی ولی رقابت احمدی نژاد با فرد سوم … و البته نتیجه انتخابات هم تکرار نتیجه مرحله دوم انتخابات در سوم تیر 84 است." اکنون پس از گذشت 2 سال از تشکیل آن دوقطبی، استراتژیست های انتخاباتی دولت که اصولگرایان از آنان با عنوان جریان موسوم به انحرافی نام می برند تلاش دارند برای بار سوم دو قطبی "احمدی نژاد- هاشمی " را برای انتخابات مجلس نهم راه بیندازند.اگر نگاهی کوتاه به بازوی رسانه ای این جریان در روزهای گذشته بیندازید این موضوع به راحتی برای هرکس آشکار می شود.

اما طنز روزگار سیاسی ما اینجاست،آقایانی که تا دیروز از این دوقطبی بهره می بردند و در برابر آن سکوت می کردند اکنون معترض به تکرار آن شده اند و آن را حتی شیطانی می دانند" یک نماینده مشهور اصولگرایان در مجلس  گفت: «سناریوی جریان انحرافی ایجاد فضای دو قطبی است و آنها می خواهند هاشمی را مظهر طرفدار سرمایه داری و احمدی نژاد را مظهر عدالتخواهی معرفی کنند که این تقسیم بندی ها نشات گرفته از اندیشه های شیطانی است.»

مع الوصف این شائبه پیش میآید که ترفندهای جریان موسوم به انحرافی زمانی که برای اصولگرایان نان داشته باشد در مقابل آن سکوت و حمایت می کنند و حال که قرار است جریانی غیر از اصولگرایان از آن بهره ببرد از آن انتقاد و آن را شیطانی معرفی می کنند. آقایان اصولگرا باید به این سوال روشن پاسخ دهند که اگر دو قطبی "احمدی نژاد- هاشمی" شیطانی است چرا سال 88 سکوت کردند و دربرابر توهین هایی که به یکی از ارکان اصلی نظام زده شد دم نزدند؟

شرق:تدبیر لازم اما ناکافی

«تدبیر لازم اما ناکافی»عنوان سرمقاله روزنامه شرق به قلم احمد حاتم‌یزدی است که در آن می‌خوانید؛سیاست تغییر وضعیت بحرانی در بازار ارز تنها با افزایش سود بانکی ساده‌اندیشی است. عوامل متعددی مستقیما موجبات گرایش شدید بازار به خرید ارز و افزایش تقاضا را فراهم آورده‌اند که بعضا از اهمیت بیشتری برخوردارند:

1- بی‌ثباتی در مقررات ارزی کشور موجبات کاهش اعتماد عمومی را فراهم آورده است. بارزترین آنها عدم پرداخت ارز به صاحبان حساب‌های ارزی نزد بانک‌هاست که باعث می‌شود موسسات دولتی و خصوصی به ناچار درآمدهای ارزی خود را در خارج از کشور نگه‌دارند و در نتیجه بازار ارز داخل دچار مضیقه بیشتر و تمایل به خروج سرمایه از کشور می‌شود. خلف وعده بانک‌ها در برابر خریداران اوراق مشارکت ارزی را می‌توان به‌عنوان نمونه بارز دیگر نام برد.

صدور اوراق برای سرمایه‌گذاری در میادین نفت و گاز در ابتدا امیدهای زیادی به بار آورد. وقتی دولت‌ها، بانک‌ها و شرکت‌های نفتی خارجی و سایر فعالان دنیای سرمایه‌داری متفق شدند تا از ورود منابع و امکانات جهانی به بخش استراتژِیک اقتصاد ایران یعنی صنعت نفت و گاز جلوگیری کنند، طرح خرید اوراق مشارکت ارزی توسط اشخاص و شرکت‌های ایرانی خارج و داخل کشور به‌مثابه پاسخ مناسب هرچند محدود به موضع‌گیری متفرعانه غربی‌ها بود.

 این طرح تجربه صدور اوراق قرضه ملی توسط دولت دکتر مصدق در شرایط مشابه تحریم نفتی را تداعی می‌کرد. به‌نظر می‌رسید این بار با صدور اوراق مشارکت ارزی به‌جای ریالی گام بلندتری برداشته‌ایم.

متاسفانه با عدم شفافیت و عدم رعایت شرایط و مقررات اعلام‌شده از سوی ناشران آن اوراق مانع استفاده مجدد از این طرح شد. برای موسسات مالی و بانکی هیچ سرمایه‌ای بزرگ‌تر، مهم‌تر و موثرتر از «اعتماد عمومی نیست». اگر «اعتماد عمومی» استمرار یابد. مردم با آرامش و اطمینان خاطر وجوه ارزی و ریالی خود را نزد بانک‌ها می‌سپارند بدون مطالبه هیچ وثیقه یا شرطی! صرفا در برابر دریافت رسید یا فرم کاغذی مردم تمام سرمایه، پس‌انداز عمر خود، خانواده یا شرکت‌شان را بی‌دریغ در اختیار می‌گذارند. اگر این اعتماد عمومی سلب شود نه‌تنها موجودی ارزی از سیستم بانکی و کشور خارج می‌شود بلکه خانواده اقدام به تبدیل نقدینگی و سایر دارایی‌های خود به ارز، طلا، ملک و امثال آن می‌کنند.         

2- گسترش تحریم‌ها علیه موسسات مالی ایرانی و بسته شدن کانال‌های کم‌شمار باقی‌مانده انتقال ارز برای واردات کالا و خدمات، موجب هراس فعالان اقتصادی در بازار ارز شده است. معدود دولت‌هایی هستند که هنوز به یکی، دو بانک در کشورشان اجازه می‌دهند به معاملات ارزی با ایران بپردازند اما مقررات جدیدی که از طرف همین چند دولت وضع می‌شود هر روز دایره عمل آنها را برای کار با ایران تنگ‌تر می‌کند. در نتیجه میدان عمل برای صادر‌کنندگان و وارد‌کنندگان تنگ‌تر می‌شود و میزان ریسک فعالیت آنان افزایش می‌یابد.   
                           
3- تورم در ایران عمدتا ناشی از افزایش نقدینگی هنگفتی است که از بانک مرکزی سرازیر می‌شود و مانند سیلی آحاد جامعه اقتصادی کشور را در هم می‌نوردد. تورم، مردمی را که با درآمد ثابت امرار معاش می‌‌کنند گرفتار فقر و تنگدستی کرده و قدرت خریدشان را کاهش می‌دهد و دلال‌ها، تاجران و صنعتگران را به رانت‌خواری می‌کشاند. آنها که بدهی بانکی دارند از تاخیر در پرداخت دین خود منفعت می‌برند.
 
قیمت دارایی‌های فیزیکی آنقدر افزایش می‌یابد که چندین برابر جریمه تاخیر بانک را هم پوشش می‌دهد.
در چنین شرایطی انتظار می‌رود نرخ ارز هم افزایش یابد و الا تولید‌کننده داخلی توان رقابت با کالای وارداتی را از دست می‌دهد و این خود به تعطیلی بیشتر کارخانجات و بیکاری بیشتر جوانان می‌انجامد.
در اقتصاد آزاد، همواره انتظار می‌رود که نرخ ارز کم و بیش با میزان تورم بالا رود و الا پایین نگه داشتن دستوری نرخ ارز تنش‌ها و فشارهای درونی و ناپیدای اقتصاد را تا حدی افزایش می‌دهد تا بالاخره زلزله‌ای به‌پا کند و آنگاه نه تنها شاهد بالا رفتن ناگهانی نرخ ارز و نوسان افسار گسیخته قیمت کالاها خواهیم بود بلکه متعاقب آن فساد اخلاقی گسترده‌ای مانند رشوه‌خواری و رانت‌خواری، حتی اعتیاد و فحشا را نیز به همراه می‌آورد.

هرچند افزایش نرخ سود بانکی متناسب با تورم با منطق قوی علم اقتصاد مطابقت دارد اما با شرایط اقتصادی کشور ما افزایش نرخ سود چه دردی را دوا می‌کند؟ کدام‌یک از سه عامل مهم فوق‌الذکر را هدف‌گیری می‌کند؟ رشد نقدینگی، تحریم اقتصادی یا بی‌ثباتی مقررات و سلب اعتماد عمومی ناشی از آن‌ را؟ آیا سیاست‌های اقتصادی غیرکارشناسی سال‌های اخیر که موجب افزایش چهار برابری نقدینگی کشور شده متوقف خواهد شد؟ آیا بی‌ثباتی سیاست‌های ارزی و گمرکی و تغییرات سریع مقررات به پایان می‌رسد؟

تهران امروز:چرا دیپلمات ارشد سفارت آلمان احضار نمی‌شود؟

«چرا دیپلمات ارشد سفارت آلمان احضار نمی‌شود؟»عنوان سرمقاله روزنامه تهران امروز به قلم حسام‌الدین کاوه است که در آن می‌خوانید؛به تازگی آلمان پیشرفته‌ترین زیردریایی ساخت این کشور را که توانایی حمل موشک‌هایی با کلاهک هسته‌ای دارد تحویل رژیم صهیونیستی غاصب داده است، در حالی تحلیل همه تحلیلگران اطلاعاتی، رسانه‌ای و سیاسی مبنی بر این است که ترور شهید احمدی روشن کار اسرائیل بوده است، ازجمله در روزنامه صهیونیستی «یدیعوت آحارنوت» یک تحلیلگر ارشد نظامی به نام «رون بن یشای» اعتراف کرده که این ترور و دو ترور پیشین انجام گرفته که دانشمندان ایرانی را هدف گرفته بود، کار دستگاه‌های اطلاعاتی و جاسوسی تل‌آویو است، دولت آلمان پیشرفته‌ترین زیردریایی ساخت این کشور از کلاس «دلفین» را به رژیم غاصب صهیونیستی تحویل می‌دهد.

سیاست یک بام و دوهوای غرب ازجمله آلمان که از یکسو مدعی‌اند ایران در پی دست‌یابی به تسلیحات هسته‌ای است و از سوی دیگر رژیم صهیونیستی را به زیردریایی‌هایی با قابلیت پرتاب موشک‌های هسته‌ای مجهز می‌کند، اگر نشانه ریاکاری و سیاست دروغ نیست، پس چیست؟ در این باره نخست وزارت امور خارجه باید دیپلمات ارشد آلمان (مقیم تهران) را به وزارت خارجه احضار کرده و مراتب اعتراض جمهوری اسلامی به اینگونه اقدامات تحریک‌آمیز و ایجاد رقابت‌های تسلیحاتی در منطقه را به وی گوشزد کند، دوم اگر اسرائیل که از همه سو مورد حمایت آمریکا، غرب و دوستان عربی‌اش است، حق داشتن سلاح‌های کشتارجمعی و تسلیحات استراتژیک را برای خود محفوظ می‌داند ـ گو اینکه این رژیم از اساس مشروع نیست که بتواند حقی داشته باشد ـ ایران اسلامی باید خود را آماده مقابله با تهدیدات روزافزون آمریکا، اسرائیل غاصب و شرکای آنها کند.

شرایط و اوضاع کنونی منطقه، صلح مسلح را به ایران اسلامی تحمیل کرده است.

اگرچه ملت‌های منطقه از ایران اسلامی حمایت می‌کنند، اما در عمل در یک نبرد فراگیر ایران اسلامی باید به نیروهای نظامی خود متکی باشد. فراموش نکنیم که دولت روسیه از فروش سامانه‌های پدافند هوایی اس- 300 که کاربرد کاملا دفاعی دارند، تحت فشار آمریکا و غرب خودداری کرد اما غرب سخاوتمندانه مدرن‌ترین تسلیحات خود را به رژیم غاصب اسرائیل تقدیم می‌کند. نمونه آن تجهیز نیروی هوایی رژیم صهیونیستی به جنگنده‌های فوق پیشرفته F-35 و تجهیز نیروی دریایی آن به زیردریایی کلاس «دلفین» است. این سیاست دوگانه و این نابرابری در رویکرد به کشورهای منطقه، تنها ایران اسلامی را در راه خود استوارتر و مستحکم‌تر خواهد ساخت. در صحنه سیاسی نیز آمریکا و غرب همین رفتار را در پیش گرفته‌اند.

فشار بر نظام جمهوری اسلامی و بازگذاشتن دست رژیم غاصب صهیونیستی. هم بدین‌روست که ایران در عرصه روابط بین‌الملل با هوشیاری بسیار عمل می‌کند. دشمن فریبکار و دروغگوست و دیپلماسی ایران که مبتنی بر «مصلحت، عزت و حکمت» است، باید از فریبکاری دشمن جلوگیری کند‌و سخن آخر اینکه ایران اسلامی از هر نوع تجهیزات دفاعی مشروع که در عمل می‌تواند نقش بازدارنده داشته باشد و مانع از تجاسر دشمن به سرزمین اسلامی‌مان شود باید بهره بگیرد.

ابتکار: نخبه‌کشی تا کی و تا به‌ کجا؟

«نخبه‌کشی تا کی و تا به‌ کجا؟»عنوان سرمقاله روزنامه ابتکار به قلم محمدعلی وکیلی است که در آن می‌خوانید؛هفته گذشته چهارمین دانشمند هسته‌ای ایران، شهیداحمدی روشن، طی یک عملیات تروریستی دیگر به‌روش موارد گذشته، به شهادت رسید. در دو سال گذشته، شاهد پنج مورد ترور نخبه‌های کشور بوده‌ایم که چهار مورد آن، به شهادت اندیشمندان منجر شده‌است و در طول این مدت، خبر کشف و خنثی‌سازی ویروس «استاکس‌نت» که به‌منظور تخریب تاسیسات هسته‌ای به‌کارگرفته شده‌بود، نگاه‌ها را به عمق و پیچیدگی جنگ نامتقارن اسرائیل و غرب علیه کشورمان معطوف ساخت.

طی این دوره، حجم تبلیغات خصمانه غرب علیه ایران، رشد بی‌سابقه‌ای پیدا کرده‌است؛ دایره تحریم‌ها هر روز تنگ‌تر و شدیدتر می‌شود و اکنون آمریکا و اروپا برای تحریم نفت ایران، به‌عنوان آخرین تیر دشمنی خود، خیز برداشته‌ و تلاش فراگیری را به‌منظور مهیا‌سازی فضای جهانی برای این اقدام، به‌کار بسته‌اند؛ همزمان در منطقه سعی وافر بر ایران‌هراسی دارند و کوشش می‌کنند که با ایجاد هراس برای همسایگان ایران، آنان را وارد بازی خود نمایند. اگرچه روی‌دادن این وقایع و انجام اقدامات ذکرشده تازگی ندارد و سال‌هاست، ملت ایران با تمام وجود خود، ابعاد این دشمنی را درک کرده‌است، ولی سرعت و حجم کنونی بی‌سابقه بوده‌است.

آمریکا و غرب هم‌اکنون تمام روش‌های خصمانه علیه ایران، ‌جز شلیک مستقیم گلوله، را به‌کارگرفته و در نقطه مقابل، کشورمان نیز اقدامات متناسبی را داشته‌است؛ موفقیت در زمین‌گیرکردن پهپاد(هواپیمای جاسوسی آمریکا) و خنثی‌سازی کرم استاکس‌نت، نمونه‌های این تدابیر به‌حساب می‌آیند.

غرب و اسرائیل به‌دلیل ناامیدی از موفقیت در حمله نظامی، مجبور به استفاده از دیگر ابزارهای دشمنی هستند.

نخبه‌کشی از زشت‌ترین و غیر انسانی‌ترین اقداماتی است که کشوری علیه کشور دیگر به‌کارمی‌گیرد. نخبه‌ها اگرچه از نظر جغرافیایی متعلق به یک کشور هستند، ولی با نگاه به دستاوردها و کارکردهایشان، متعلق به همه انسان‌ها ‌هستند. آنان سرمایه‌های اجتماعی همنوعان خود به‌شمارمی‌روند؛ بنابراین دارای منزلتی انسانی در نگاه همه بشریت‌اند و هرکس با هر نوع ایدئولوژی، برای دانشمندان احترام قایل است؛ بنابراین تعرض به جان نخبگان، درحقیقت تعرض به سرمایه‌های انسانی (فارغ از هرگونه ایدئولوژی، موقعیت و جغرافیا) است.

یکی از دلایل تنفر عمومی و جهانی نسبت به رژیم صهیونیستی، سابقه این رژیم در نخبه‌کشی و ترور دانشمندان است. جنایات این رژیم از بدو تولد تاکنون، فهرستی به امتداد تاریخش را نشان می‌دهد، ولی در میان دفتر قطور جنایاتش، هیچ‌کدام به وقاحت نخبه‌کشی نیست؛ آدم‌کشی سیره و سنت این رژیم است و در هیچ کجای عالم، هیچ رژیمی به‌اندازه اسرائیل، سابقه و حرفه در کشتن دانشمندان را ندارد؛ تاکنون ده‌ها دانشمند عرب عراقی، مصری، لبنانی و…، به‌دست رژیم تروریست‌پرور صهیونیستی، ترور شده‌اند. اکنون هم کشتن نخبه‌های ایرانی، نه‌تنها مانعی بر مسیر ملت ایران ایجاد نخواهدکرد، بلکه سندی دیگر بر ماهیت غیر انسانی رژیم صهیونیستی و حامیانش خواهدبود.

به‌قطع و یقین در فضای جهانی‌سازی، افشای این روش‌ها، تیری بر جسم نیمه‌جان نظام سلطه خواهدبود. شرایط کنونی دنیا با بیست سال پیش تفاوت ماهیتی پیداکرده‌است؛ در آن سال‌ها و در شرایط سانسور و بی‌اطلاعی جهانی، رژیم صهیونیستی ده‌ها جرم همچون نخبه‌کشی را مرتکب می‌شد و به پشتوانه ابزارهای رسانه‌ای، قدرت کتمان و حتی مظلوم‌نمایی داشت؛ اما با تکثر امروزی و تحولات صورت‌پذیرفته در مناسبات قدرت و رشد و آگاهی عمومی و شیشه‌ای‌شدن دیوار اطلاعات و آگاهی‌ها، دیگر امکان سانسور و کتمان حقیقت وجود ندارد.

بنابراین امروز، این تنها ملت ایران نیست که کینه این نوع دشمنی را به دل می‌گیرد و نفرتش نسبت به دشمنانش دوچندان می‌گردد که تمامی انسان‌های آزاده و آگاه در تمامی جهان، حتی در درون سرزمین‌های تحت تصرف آن رژیم و ملت آمریکا نیز، خود را همدرد ایرانیان می‌پندارند. با این توصیف ما اکنون وارد جنگی تمام‌عیار با دنیای غرب شده و یاد گرفته‌ایم که در جنگ گلایه و ناله سر ندهیم و آماده پرداخت هزینه‌های آن باشیم.

خوشبختانه تجربه درخشان ملت ما در این‌خصوص، باعث حسرت دشمنان این مرز و بوم است. البته این کینه را به دل خواهیم‌گرفت، تا در میدان عمل انتقام خون دانشمندان خود را بگیریم و عجیب است که دشمنان ملت ایران تصور می‌کنند، قافله علم و فناوری در ایران با شهادت چند نفر از حرکت خواهد‌ایستاد؛ غافل از این‌که ریختن خون در فرهنگ ما، خود عامل رویش است و سرعت را دوچندان می‌کند. نکته دیگر این که ما در مکتب انسانی و فرهنگی خود، ترور را با مقابله‌به‌مثل جواب نمی‌دهیم، مکتب ما در هیچ شرایطی، مجوز برای ترور صادر نکرده‌است؛ برخلاف پیشنهاد برخی هموطنان، مبنی بر مقابله‌به‌مثل، چنین ایده‌ای فاقد مبانی دینی، انسانی و شرعی خواهدبود. روی‌آوردن به این نوع رفتارها، تسکین‌بخش و عزت‌آفرین نخواهدبود. ترور تنها در قاموس مکاتب غیر انسانی و مادی توجیه‌پذیر است.

ترور دانشمندان، حربه متحجران و مخالفان قافله سعادتمندی بشریت است، اگر امروز فرمان ترور دانشمندان ایرانی در غرب صادر و در درون رژیم صهیونیستی مهندسی می‌شود، به‌خاطر سابقه این رژیم‌ها در تئوریزه‌کردن فرهنگ تروریست و ترور دانشمندان است؛ فرمان قتل گالیله و مقابله با دانشمندان در درون این فرهنگ صادر شده‌است؛ «دانشمندکشی» ویژگی اروپای قرون وسطی تنها نیست که سنت اروپا و غرب کنونی است؛ فهرست بالابلندی از دانشمندان دیگر کشورها که به‌دست و ‌فرمان دستگاه‌های جاسوسی کشورهای غربی جانشان گرفته‌شده‌است، قابل ارایه است؛ این درحالی‌است که دانش و دانشمند از بالاترین منزلت در قاموس و فرهنگ اسلامی برخوردار بوده و در نظام ارزش‌گذاری اسلامی، ارزش قلم دانشمند بالاتر از خون شهید است؛ بنابراین ما به دانشمندکشی نیاز نداریم، ولی حق انتقام از نیروهای امنیتی و سیاسی کشورهای متخاصم را برای خودمان محفوظ می‌دانیم.
اما این پرسش برای مردم همچنان آزاردهنده است که باید چند نفر از نخبه‌های کشور در این جنگ نابرابر این‌گونه مظلومانه به شهادت برسند تا مسئولین مربوط وظایف و تعهدات خود را به انجام رسانند.

مردم می‌پرسند مگر بنا نبود، نخبگان و دانشمندان رسته‌های حساس تحت چتر امنیتی قرار گیرند. کشور در مقیاس جهانی درگیر جنگ پیچیده‌ای است. هنوز ابعاد این جنگ به مردم گفته نشده‌است؛ به‌نظرمی‌رسد باور لازم تاکنون ایجاد نشده‌است؛ انتظار به‌حق این ‌است که اطلاع‌رسانی و تبیین اقناعی پیرامون شرایط کنونی، صورت‌گیرد. مردم منتظر و مترصد واکنش های متناسب هستند، آنان نمی‌توانند بی‌تفاوت از کنار خسارت‌هایی که به سرمایه‌های ملی‌شان وارد می‌شود، بگذرند.

مردم به توان نیروهای امنیتی و مسئولین مربوط واقفند و نیک می‌دانند که تدابیر لازم به‌کار گرفته خواهدشد، اما خود بی‌تاب جبران و اقدامات پشیمان‌کننده هستند و حقانیت مسیر خود و بطلان راه دشمناش را با این نوع اقدامات به‌خوبی درک می‌کنند و عزمشان برای تداوم راه نخبگانشان بیش از پیش جزم شده‌است.

آفرینش:پایگاه دائمی ایران در قطب جنوب و منافع ملی آیندگان

«پایگاه دائمی ایران در قطب جنوب و منافع ملی آیندگان»عنوان سرمقاله روزنامه آفرینش به قلم علی رمضانی است که در آن می‌خوانید؛ در اعماق آب‌های قطبی شمال و جنوب و همچنین اقیانوس ها جنگ سرد تازه‌ای شکل‌گرفته و همچنان در حال قدرت گرفتن است . در این بین و در واقع مسئله حاکمیت قطب شمال و جنوب و همچنین زیر اقیانوس ها ، در گذشته چندان مطرح نبود اما اکنون با سرعت گرفتن آب شدن یخچال ها و دریاهای یخ زده، کاهش ذخایر هیدروکربنی جهانی ،رقابت های استراتژیک و نظامی در کنار افزایش قیمت نفت و منابع انرژی ضرورت های نوینی را برای کشورهای رقیب بوجود آورده تا هر چه زودتر با توسل به ابزار های گوناگون ادعاهای خود را در این ‌آب‌ها و برای مالکیت منابع آن به اثبات برسانند.

 لذا مسابقه فشرده‌ای بر سر تصاحب منابع و تامین منافع در میان مدعیان جهانی در گرفته است به همین دلیل سیل بزرگی از کشتی‌های تحقیقاتی و در عمل سیاسی و ژئوپلتیکی به سوی اقیانوس‌های جهان و قطب ها روان شده است. در این حال قطب‌های جنوب و شمال از مناطقی است که کشورهای جهان چشم امید زیادی به منابع و معادن آن دوخته‌اند است.

اکنون و در یک دهه گذشته رقابتی تنگاتنگ و جنگ سردی در بین اعضای شورای قطب شمال شامل روسیه، آمریکا،‌ کانادا،‌ نروژ، دانمارک به عنوان مدعیان اصلی قطب شمال ایجاد شده و روز به روز نیز گسترده تر میشود. در قطب جنوب نیز هم اکنون 40 کشور پیمان نامه حضور در قطب جنوب را امضا کرده اند که بر اساس آن حق دارند در آنجا پایگاه تحقیقاتی ایجاد کنند.

چنانچه در منطقه ما هند، پاکستان و ترکیه عضو معاهده یادشده هستند و حتی هند و پاکستان نیز در این قاره پایگاه دارند و کشورهای عربی ( مانند امارات و عربستان ) نیز تلاش میکنند تا محققان خود به قاره قطب جنوب اعزام کنند. در این بین در کشور ما چندی پیش رییس موسسه ملی اقیانوس شناسی خواستار ایجاد هر چه سریعتر پایگاه تحقیقاتی ایران در قطب جنوب شد .آنچه مشخص است در واقع هر چند قطب شمال و جنوب و زیر اقیانوس ها تا حدود زیادی بنا به قوانین بین المللی دریاها به طور مطلق ملک شخصی کشوری به شمار نمی رود اما بی شک عرف نظام بین الملل و دایره رقابت در این مناطق عملا دست کشور های حاضر در آن مناطق را بازتر کرده است.

در این بین به طور مثال جدا از مدعیان اصلی منابع قطب شمال معاهده قطب جنوب در سال 1961 درباره موضوع بهره برداری از ثروت های آن سخنی به میان نیاورده اما در پیمان نامه الحاقی مادرید در سال 1998 ناحیه ای که در پائین مدار 60 درجه جغرافیائی قرار گرفته «منطقه طبیعی محافظت شده» شناخته می شود. گذشته از این باید گفت در عمل تاکنون بسیاری از کشورهای جهان در قطب جنوب پایگاه ایجاد کرده و به معاهده حقوقی استفاده از این منطقه پیوسته است.

آنچه مشخص است اکنون منابع قاره جنوب یا جنوبگان به عنوان یک موضوع عمده صحنه بین‌المللی مطرح شده و اهمیت راهبردی آن مشخص تر شده است .

در این راستا در واقع اکنون احتمال تجدید نظر معاهده جنوبگان به نفع چهل کشور عضو پیمان نامه حضور در قطب جنوب و کشورهای دارای پایگاه در آن بسیار است ممکن است قوانین موجود تا یک دهه دیگر تغییر کند و کشور ما با توجه به عدم حضور در این منطقه شانس حضور ژئوپلتیکی و ژئواکومیکی در قطب جنوب را از دست دهد، لذا به نظر می رسد که اگر مقامات کشورمان به نسل های آینده و حفظ منافع ملی کشور در اقیانوس ها و بویژه قطب جنوب توجه دارند باید هر چه زودتر طرح تاسیس پایگاه دایمی ایران در قطب جنوب را تهیه و با فراهم آوردن بودجه و تمهیدات لازم حقوقی و قانونی، اعزام دانشمندان ، ساخت تجهیزات، استقرار نخستین پایگاه ایران درجنوبگان و فعالیت دایمی در این منطقه منافع کشور بویژه در آینده ای نه چندان دور را تامین کنند.

دنیای اقتصاد:کاهش رتبه فرانسه؛ علت یا معلول بحران اروپا؟

«کاهش رتبه فرانسه؛ علت یا معلول بحران اروپا؟»عنوان سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد به قلم دکتر پویا جبل عاملی است که در آن می‌خوانید؛موسسه رتبه‌بندی اعتباری استاندارد اندپورز، رتبه اعتباری چندین کشور اروپایی را کاهش داد که مهم‌ترین آنها فرانسه است و به این شکل درجه اعتبار اوراق قرضه این کشور از سطح الف- الف –الف به سطح الف- الف مثبت افت کرد.

در پایان سال گذشته میلادی این موسسه هشدار داده بود که احتمال کاهش رتبه فرانسه وجود دارد و حال این امر به وقوع پیوسته و جالب آنجا است که چشم‌انداز آتی اوراق فرانسه از منظر این موسسه هنوز منفی است؛ به این معنی که احتمال کاهش بیشتر این رتبه وجود دارد.

با این وجود دو موسسه مهم دیگر رتبه‌بندی؛ یعنی فیچ و مودیز هنوز بالاترین رتبه را به اوراق فرانسوی داده‌اند هر چند که فیچ چشم‌انداز این اوراق را منفی می‌داند، به این معنی که احتمال دارد در آینده این موسسه نیز به کاهش رتبه اوراق قرضه فرانسه اقدام کند. البته هنوز به جز اقتصادهای کوچک اروپایی که بالاترین رتبه اعتباری را دارند، مانند سوئیس، هلند و کشورهای اسکاندیناوی، دو کشور بزرگ در اروپا وجود دارند که بالاترین سطح اعتبار را حفظ کرده‌اند و آن دو آلمان و بریتانیا هستند.

استاندارد اند پورز اغلب زودتر از دو موسسه دیگر اقدام به کاهش رتبه اعتباری می‌کند، آنچنان که این موسسه چندی پیش رتبه ایالات متحده را کاهش داد، اما دیگر موسسات هنوز اقدام به این کار نکردند. با این حال، اگر عوامل دخیل در این کاهش کمرنگ نشود، می‌توان به زودی شاهد کاهش رتبه فرانسه از سوی دیگر موسسات بود، ضمن آنکه زنگ‌ها برای دیگر اقتصادهای بزرگ اروپا نیز به صدا درآمده، هر چند از سوی موسسات رتبه‌بندی اعتباری، چشم‌انداز اوراق آنها با ثبات باشد.

اگرچه این کاهش رتبه در ساعات پایانی معاملات بازار جهانی در روز جمعه و زمانی که تنها بازار نیویورک به کار مشغول بود رخ داد، اما بازار‌ها کم و بیش از آن تاثیر گرفتند و مهم‌ترین این تاثیرات کاهش بیشتر نرخ برابری یورو در مقابل دلار آمریکا و رسیدن آن به سطح کم‌سابقه 266/1 بود.

در این بین نباید از ذهن دور داشت که وقتی اکثر اقتصادهای برتر دنیا دچار کاهش رتبه اعتباری شوند، به نوعی اثر اولیه کاهش رتبه خنثی می‌شود، به این معنا که سرمایه‌گذار با عدم وجود اوراق با بالاترین اعتبار، خود به خود به سوی اوراقی با بالاترین رتبه موجود می‌رود و این سناریویی است که گویی اقتصاد جهانی با آن مواجه می‌شود. اگر این سناریو محقق شود، شاید جنجال رسانه ای فعلی، مشکل را بیش از آنچه وجود دارد، نشان می‌دهد. با این دید، کاهش فعلی را نیز باید نشانه و نتیجه‌ای دیگر بر بحران اروپا قلمداد کرد، تا علتی برای تعمیق هر چه بیشتر مشکل اروپا.

تا به اینجا کشورهای اروپایی و دولت‌های آنان نشان داده‌اند که بحران و ابعاد آن را درک کرده اند و حرکت به سوی سیاست‌های مالی همگن تر و برنامه‌های ریاضت اقتصادی شاهدی بر این مساله است. اما پرسشی که مدت‌ها ذهن ناظران را به خود جلب کرده و گویی هنوز پاسخ روشنی به آن نمی‌توان داد آنکه، آیا اروپا ابزار کافی برای عبور از این بحران را دارد یا خیر؟ با وجود چشم‌انداز نامساعد اقتصادی و رشد ناچیز کنونی، گویی پاسخ منفی رنگ بیشتری دارد؛ اما نباید فراموش کرد که اگر یکی از کشورهای پیرامون چون یونان، ایتالیا و پرتغال بتواند از این گردنه سخت عبور کند و چشم‌انداز مثبتی از رشد و بازپرداخت بدهی را از خود نشان دهد، می‌توان گفت که اروپا و حوزه پولی یورو می‌تواند بحران را از سر بگذراند. اما هنوز این نشانه در این کشورها نمود نیافته است.

لینک کوتاهلینک کپی شد!
ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ

4  ×  8  =