تادیب سیاستمدار با چوب بازار
بخش اول گفتگو با احمد عزیزی صاحبنظر حوزه بانکی;
ما دچار انحطاط شدهایم و بودهایم، طوریکه نزدیک به دو قرن پیش مجبور شدیم در تمام زمینهها دست به دامان خارجیان شویم؛ و بیش از صد سال پیش برای سامندهی امور خزانه داری کشور دست به دامن مورگان شوستر شدیم و از او برای اصلاح مورمالی کشور که مترسک بی قوارهای بیش نبود دعوت کردیم / نرخ بازدهی بانکهای کشور به اندازة هزینة سپردههایشان نیست و در این رابطه دچار پانزیگیم یا فسادی بسیار بزرگ شدهایم، چنین پدیدهای طی یک سال میتواند هر نظام بانکی را با ورشکستگی کامل مواجه کند.
به گزارش پایگاه خبری بانکداری الکترونیک، درحالحاضر دلار تیشه بزرگیست که این روزها ریشه اقتصاد ما را هدف قرار داده، موضوع همیشگی آمار و ادعاهای غیررسمی چیزی نیست که مانند قبل بتوان به سادگی از کنار آن گذر کرد. معضلی که امروز با آن دست و پنحه نرم میکنیم تبدیل به آتشی بزرگ در بازار اقتصاد ایران شده که تمام محافل اقتصادی را بر آن داشته تا به دنبال چارهجویی باشند. اما در این میان نهتنها گوش شنوایی برای راهکارهای بیان شده وجود ندارد بلکه دیگر توانی برای آزمون و خطا باقی نمانده است. وجود اقلام ممنوع در بازار واردات، شرایط ناگواری که ارز طی میکند، محاسبه ارز 4200 تومانی و مشکلاتی از این دست که ناشناخته هم نیستند این روزها بازار بیمار اقتصاد ایران را بیش از پیش تحریک میکند. درحالحاضر شکل رقابت در بازار هیبتی پیدا کرده که نمیتوان نام مشخصی برای آن در نظر گرفت، اما دور از انتظار نیست که با استفاده از افراد خبره در این حوزه و دمیدن در تنور دانش و کارآمدی آنها بتوانیم در این گرمای تابستان به سلامت از این سنگلاخ داغ عبور کنیم. در شرایطی که اکثر تحلیلهای اقتصادی حول اثرگذاری کنشهای اعلام ارز 4200 تومانی میچرخد با جناب احمد عزیزی؛ صاحبنظر حوزه بانکی به بحث نشستهایم بهطور حتم خواندن گفتوگو با این تحلیلگر اقتصادی در شرایط حال حاضر نهتنها خالی از لطف نیست بلکه راهگشای مسائل مدنظر خواهد بود.
*شرایط اقتصاد ما در برههای قرار دارد که دلار تک نرخی با رقم 4200 تومان به طور یکباره اعلام میشود، به نظر شما هزینه چنین حرکتهایی چیست و اساسا ریشه بروز چنین حرکتهایی یکشبه چیست؟ البته مقصود بیان راهحل نیست زیرا دیگر گوش شنوایی برای آن وجود ندارد، بلکه بهتر است ریشهها و آثار کوتاهمدت و بلندمدت این موضوع را بررسی کنیم. چه اتفاقاتی سبب اعلام یکباره این ارقام میشود؟
هرچند نباید ناامید شد و برای اصلاح همیشه باید صبورانه پافشاری کرد ولی با سوال در اینجا دو مطلب را مدنظر دارید که یکی ریشههای موضوع است و دیگری هزینههای تصمیمگیری؛ به نظر بنده ریشه اینگونه تصمیمگیری و سیاستگذاریها ناشی از "شیوه حکمرانی"ست. متأسفانه شیوه حکمرانی ما قابل دفاع نیست، البته Governance به معنای حکمرانی، شامل استانداردها، متغیرها، روشهایی را در همۀ زمینهها مدنظر دارد که لازم است این شیوهها، روشمند و قاعدهمند و براساس دستاوردهای علمی-تجربی باشند، همچنین اصول و ملاحظات اولیه و بدیهی در مورد آنها اعمال شود. متأسفانه ما بیش از اینکه به چنین قواعدی متعهد باشیم به صورت جزمی و ذهنی و فارغ از واقعیات میدانی و دستاوردهای بشری عمل میکنیم؛ جزمی به این معنا که اخباری هستیم و از مسائلی که در ذهنمان شکل میگیرد تبعیت میکنیم. نهتنها واقعگرا نیستیم، بلکه تعهد علمی نداریم و اغلب به دنبال اوهام خودمان هستیم.
*چطور میشود که چنین نوعی از حکمرانی در یک جامعه متولد میشود؟
ما به لحاظ تاریخی در چنین زمینههایی عقب ماندهایم؛ هم عقبماندگی تاریخی داریم و هم عدم باور روزآمد. مثلاً در مورد حوزه اقتصاد، علمی بسیار پیچیده که با انسان و عکسالعملهایش سروکار دارد، از طرفی انسان و عکسالعملهایش تحتتأثیر انواع و اقسام نیروها هستند، و از طرف دیگر دستاوردهای علم و استانداردهای جهانی با سرعت در حال تغییر است، بنابراین اگر ملاحظه اینها را نداشته باشیم نمیتوانیم انتظار شرایط مساعد را هم داشته باشیم. فرض کنید دولت براساس لیبرالیزم اقتصادی تصمیمگیری کند، این مسئله به عنوان فحش و ناسزا بهکار گرفته شده و باعث بیاعتباری هر نوع سیاستی در اذهان عمومی میشود، البته این در صورتیست که چنین سیاستی بهدرستی وضع شود وگرنه وای به حال اینکه چرخه معیوبی هم در انتخاب سیاست وجود داشته باشد.
*به لحاظ تاریخی که نگاه میکنیم به فرض مثال میبینیم که در دوره هخامنشی بهترین دیوانسالاری را ما داشتیم به طوری که بعدها اعراب از دیوانسالاری ایرانیها استفاده میکنند تا بتوانند کشور را بهدرستی اداره کنند لذا نمیتوان گفت از بعد تاریخی عقب افتاده هستیم حال چرا فکر میکنید مشکل ما به لحاظ تاریخیست؟
اتفاقاً امیرالمؤمنین در توصیههایشان فرمودهاند که افراد، مسئولین و متخصصین دیوانیِ ایرانی را در امور بیتالمال بهکار گیریم زیرا اینها قبل از اسلام هم انسانهای دانا، توانا و امینی بودند ــ البته این صحبت بنده نقل به مضمون از حافظه است زیرا اطلاعی از اینکه شما قصد بحث تاریخی دارید، نداشتم ــ، از طرفی وقتی اعراب به ایران حمله کردند از این تواناییها و صلاحیتها تهی بودند لذا نهتنها ایرانیان این امور را در سراسر امپراتوری اسلامی تصدی میکردند بلکه تا نیمه دوم قرن دوم هجری هم زبانِ دیوانیِ خلافت اسلامی، و نگهداری حساب بیتالمال فارسی بود؛ یعنی تنها زمان هارونالرشید ــ که شکوهمندترین و قویترین خلیفه عباسی و شاید دوره شکوفایی و طلایی تمدن اسلامیست هارونالرشید دستور میدهد که از زبان عربی استفاده کنند و میگوید: «این برای ما خفت است که هنوز زبان فارسی، زبان محاسبات، مکاتبات، دیوانداری و خلافت اسلامیست»، و دستور به تغییر و تسلط زبان عربی میدهد. اما اینکه هزار سال پیش ایرانیان به این صورت زندگی میکردند چه ربطی به انحطاطِ موجود در قرون اخیر دارد؟
*بههرحال شاید بازگشتن به گذشته اندکی از روحیات پنهان ما را نمایان کند؟
فاصلۀ تاریخی بسیار است و ما از سابقۀ مذکور جز خاطرهای شیرین استفادۀ دیگری نداریم. یونانیها هم با آن سابقۀ درخشانِ تاریخی دچار همین مصیبت هستند. امروز باید به دنبال استفاده از دستاوردهای روز برویم و روزآمد شویم و برهمین اساس همانطور که با ادبیات روز بیان کردم باید در حکمرانی به معنای Governance به دنبال تغییر و تحول عظیمی شویم.
*آیا ما دچار انحطاط شدهایم؟
بله ما دچار انحطاط شدهایم و بودهایم، طوریکه نزدیک به دو قرن پیش مجبور شدیم در تمام زمینهها دست به دامان خارجیان شویم؛ و بیش از صد سال پیش برای سامندهی امور خزانه داری کشور دست به دامن مورگان شوستر شدیم و از او برای اصلاح مورمالی کشور که مترسک بی قوارهای بیش نبود دعوت کردیم، برای اصلاح گمرکات از بلژیکیها استفاده کردیم و حتی برای قانون اساسی مشروطه و قوانین مدنی از دیگران و منابع خارجی کمک گرفتیم. که البته کار خوبی بود ولی در دورههای اخیر استفاده معنادار از تجربههای پیشگام و پیشرو را کمابیش رها کردهایم.
*نمیتوان ادعا کرد که چنین روندی اشتباه است؟!
ما هم مدعی اشتباه بودن آن نیستیم، اما چون دوره انحطاط را گذراندیم مجبور بودیم برای برداشتن گامهای بلند دستاوردهای بشری را بهعنوان پایه، بومی کرده و از آنها استفاده کنیم. چنین کاری انجام شد، اما در دهههای اخیر در رابطه با علوم انسانی دچار گسست شدیم و قابل توجه است که این حوزۀ حکمرانی در قواعد علوم انسانی میگنجد، بنابراین ما باید مدل جدیدی ارائه میکردیم که هم برای خودمان کارآمدی و اثربخشی داشته باشد و هم دل دیگران را ببرد، اما به نظر میرسد تلاش ما در دهههای اخیر نهتنها منجر به ایجاد سیستمی کارآمد برای خودمان نشده، بلکه جذابیتی برای کسی ندارد که از آن اقتباس کند و دل از کسی در جهان نبرده است. در نتیجه باید به تواضع علمی ـ تاریخی بازگردیم و بهنحوی که با محیط و فرهنگ بومی سازگاری داشته باشد از دستاوردهای بشری برای الگو گرفتن و تغییر و تبدیل در آن به منظور بومی سازی استفاده کنیم.
*نکته مهم این است که از کلمه «باید» استفاده میکنید، اما خوب میدانید که این «باید» اتفاق نمیافتد.
در صورتی که «باید» اتفاق نیفتد، مطلب لاینحل باقی میماند.
*بله دقیقاً، به همین دلیل میگویم که گوش شنوایی برای راهحلها وجود ندارد و انسان بیشتر از این محل دچار یأس میشود.
باید آنقدر تکرار کرد که مشکل ما در حوزه حکمرانی به معنای Governance ریشه دارد که چارهای درست برای آن اندیشیده شود. این مسئله باید در حافظه تاریخی و زمینه اجتماعی بگنجد.
*در کشور ما اولینبار نیست که قیمتهایی مانند 4200 تومان برای دلار بدون در نظر گرفتن واقعیات بازار در نظر گرفته میشود، با مرور گذشته میتوانید بفرمایید که چرا این گونه تصمیمات اتخاذ و به صورت دستوری پیش برده میشوند؟
مجدداً باید اعلام کنم که این نظام تصمیمگیری معلول ضعف نظام حکمرانی به معنای Governance است، بهتر است این مبحث با دیگر جنبههای حکومتداری و قدرت، خلط نشود. همانطور که میدانید مسئله اعلام قیمت دلار مسبوق به سابقه است و ریشه در شیوه و نظام تصمیمگیری ما که همان نظام حکمرانیمان است، دارد.
مسئله حائز اهمیت این است که از پیش از انقلاب تاکنون در کشور ما دولتها و صاحبان تصمیم عطش بیانتهایی نسبت به برخورد با اقتصاد بهصورت تجویزی و دستوری از خود نشان دادهاند. در نتیجه تقریباً در تمام حوزههای اصلی اعم از تخصیص منابع و نظام قیمتگذاری خصوصاً در رابطه با قیمت ارز، قیمت پول، نرخ سود، بهره و امثال اینها عطش بیانتهایی از سوی اربابان دولت و قدرت، برای برخورد تجویزی با این موارد وجود داشته و بهرغم تناقضات بسیار که در بیان این مطلب بسیار روشن است، همچنان برای از چنیننظام غلط تصمیمگیری تبعیت میکنند. البته "نظام نرخ ثابت ارز" دارای درجۀ بالای سهولت در فهم و اجرا هم هست. لکن نظام مزبور مستلزم پایبندی به لزوم کنترل رشد نقدینگی و جلوگیری از فشارهای تورمی است که متاسفانه در هیچیک از ادوار تاریخی کشور رعایت نشده است. حال اربابان قدرت چطور فکر میکرده و میکنند که باید نرخها از دستورشان تبعیت کنند، خدا داند. البته این تصور خامی است که با رفتار بازار همه دولتها را به ناکامی کشانده است.
در رابطه با اعلام یکبارهی قیمت 4200 تومانی دلار هم باید مثالی ذکر کنم، به خاطر دارم معاون اقتصادی رئیسجمهور طی مصاحبهای تلویزیونی قیمت ارز را طی سالهای 92 تا 96 با تورم دلار و ریال مقایسه کردند و طبق این محاسبات به رقم 4200 تومان رسیدند و این توضیحات در دفاع از نرخ ارز، از تلویزیون پخش شد، بنابراین نمیتوان گفت که هیچ محاسبه و منطقی وجود ندارد، اما میتوان بررسی کرد که آیا این منطق درست بوده یا خیر. اینکه فقط تفاوت نرخ تورم ریال و دلار را ملاک بگیریم و سال پایه را از شروع به کار دولت یازدهم در نظر میگیریم جای تأمل دارد، چرا این سال پایه را به 78 برنمیگردانید، اگر چنین اقدامی انجام شود قیمت به جای 4200 تومان 9 هزار تومان برآورد خواهد شد، اما آیا این 9 هزار تومان هم رقم درستی یا خیر؟ به نظرم 9 هزار تومان همانقدر میتواند درست باشد که 4200 تومان درست است. حتی اگر سال پایه را از 78 هم جلوتر ببریم مبلغی بین 4200 تومان و 9 هزار تومان به دست خواهد آمد و هرچه از سال 92 عقبتر برویم، نرخ برابری عددی بزرگتر خواهد شد. حتی میتوان به رقم 20 هزار تومان هم رسید، اما آیا چنین محاسبهای درست است یا خیر؟
*اگر سال مبدأ را ابتدای انقلاب در نظر بگیریم چه عددی به دست میآید؟
در حال حاضر حضور ذهن ندارم، اما محاسبه آن کار راحتیست و احتمالاً هم انجام شده و وجود دارد. ولی مسئله این است که تنها تغییر سال پایه مبنای درستی نیست؛ متغیرهای دیگری هم باید در الگوی محاسبه وارد شود. ولی در مورد سال پایه مبادلات ارزی و برابری نرخ ارز با ریال از سال 1392 آغاز نشده، پس چرا سال 1392 را مبنا قرار میدهید؟ به هر حال با در نظر گرفتن سالهای مختلف اعداد متفاوت و متعددی به دست میآیند که میتوان گفت در حقیقت انتخاب سال پایه مانند لاتاری یا قماربازیست یا به اصطلاح، به قرعهکشی مشابهت دارد.
*نمیتوان در این محاسبات سالی را در نظر گرفت که اعداد درستتری به ما بدهد؟
انتخاب یکی از این سالها مانند قرعهکشیست و هنگامیکه قرعه بر منطق حاکم باشد و روش دیگری نداشته باشید نمیتوان انتظار ارقام دقیق را داشت. متغیرها و روشهای متفاوت وجود دارد و این تنها یکی از روشهاست؛ برابری نرخ بهره (تفاوت نرخ بهرۀ پوشش نیافته)، برابری قدرت خرید، تعادل تراز پرداختها، تئوری جدیدی که به ریزساختارهای بازار نرخ برابری ارز به صورت دینامیک میپردازد ــ که به الگوی صادرات، واردات، طرفهای تجاری و… توجه دارد ــ از جمله این روشها هستند. در عمل ثابت شد که برای تعیین نرخ 4200 تومن روشی که ما در پیش گرفتیم درست نیست.
* برای اینکه یک روش درست اتخاذ شود چه عواملی میبایست در نظر گرفته میشد؟
هرچند عوامل بسیاری را میتوان در محاسبات منظور نمود ولی وزن عوامل یکسان نیست. به نظر اینجانب نرخ برابری موجود در بازار و ریسکهای پیش رو مهمترین عوامل در ارزیابی و سنجش شرایط و منجمله برای تخمین نرخ است. البته نرخ تورم ریال و تفاوت آن با متوسط وزنی نرخِ تورمِ طرفهای تجاری، وضعیتِ ترازپرداختهای کشور، نرخهای سود سپرده و تفاوت آن با نرخ بهرۀ ارزهای اصلی مورد نظر و تعادل بازار و تسویۀ عرضه و تقاضا از مهمترین عوامل ارزیابی هستند.
بگذارید مثالی بزنم. همانطور که میدانید سالهاست استفاده از دلار در معاملات بین المللیمان ممنوع شده است در این صورت آیا باید تورم دلار و ریال را برای اقتصاد خودمان در نظر بگیریم؟ کشوری که معامله با دلار در آن ممنوع است و دریافتها و پرداختها از طریق یورو، درهم و سایر ارزها اتفاق میافتد نباید چنین نظام مدیریت ارزی داشته باشد. در کشور ما مدام عوامل مختلف وارد میشوند که مهمترین آنها بازار است، درصورتیکه هنگام تعیین نرخ به هیچوجه توجهی به بازار نمیشود. اما باید دانست بازار تنها نیروییست که در مرحله نهایی تعیین نرخ ارز شما را به شکست میرساند؛ بنابراین باید مراقب بود و از قبل عکسالعمل بازار را پیشبینی کرد. یکی دیگر از عوامل، دولت و مرجع مسئولیست که برای نرخ تصمیمگیری میکند، در صورتیکه ابتدا باید اعتبار خود را بسنجد و چنانچه میزان اعتبارش پایین بود باید نرخ را با ملاحظه بیشتری تعیین کند. اعتبار دولت و اعتماد ملت دو روی یک سکهای هستند که اگر در یک طرف تصمیمگیری اشتباه اتفاق افتد اعتماد طرف دیگر از بین خواهد رفت. اگر به دورانهای گذشته نگاه کنیم، هنگامی که نرخ دستوری تولیدشده توسط دولت دوام بیشتری داشته است و زمان بیشتری صرف شده تا تصمیماش از طرف بازار به چالش کشیده شود، در حقیقت بازار اعتماد بیشتری به دولت داشته است. اما در روند کنونی حتی چند ساعت هم موفق نشدند که در مقابل بازار مقاومت کنند. زیرا اعتماد بازار با اشتباهات پی در پی دولتها مستهلک شده است. از طرف دیگر مسئله انتظارات است. انتظار از تحریمها مطرح است که مشخص نیست چرا حاشیه ریسک و خطری که تحریمها پدید میآورند توسط دولت در محاسبات قیمت دیده نشده؛ هنگامی که توضیحاتی در رابطه با انتخاب سال 92 به عنوان پایه و رقم محاسبه شده بیان شد مصاحبه شونده مشخص نکرد که چرا تنزل اعتماد ملت نسبت به اعتبار دولت و میزان ریسک آن محاسبه نشده است؟! همچنین باید به این نکته هم توجه کنیم که در عمل بازار طی شش ماه اخیر به تمام اعلانهایی که دولت در سال گذشته داشته توجهی نکردهبود در حالی که باید حاشیهای از ریسک برای این رفتار بازار منظور میشد که نشده است.
*شما به چهار عامل تورم دلار نسبت به ریال، بازار و اعتبار دولت و اعتماد ملت اشاره کردید به عنوان عواملی که بدانها توجهی نشده به نظر شما علل این بیتوجهیها چه بوده در حالی که هزینههای این بیتوجهی برای اقتصاد و کشور کم نیست؟
هرچند فقدان نظام حکمرانی مناسب، عدم استقلال و توان و ظرفیت بانک مرکزی، فقر نظری و عملی مدیریت بازار ارز و نرخ برابری، تحریمها و برخی نکات دیگر را میتوان به فهرست عواملی که مورد غفلت قرارگرفته اند اضافه نمود لکن اساساً این سؤال را
باید از مسئولان کرد که چرا دستوری صادر میکنید که حتی برای چند ساعت هم نمیتواند دوام بیاورد و مقاومت کند و مجبور میشوید در مقابل بازار تصمیمات پر از تناقضِ گذشته خودتان را در تعیین نرخ ارز، طلا، سکه و بسیاری نرخهای دیگر، با تصمیمات بعدی زیر سئوال ببرید.
حتی میتوان نقدهای بسیار بزرگتر و محکمتری به این نوع تصمیمگیری وارد کرد، اما میبینید که به همین نکات دمدستی و عامیانه توجهی نشده و تبعیت از یک الگوی بدوی، ساده و پیشپاافتادهای وجود دارد که حتی قدرت چند ساعت مقاومت را ندارد.
· به صورت تیتروار میتوانید بفرمایید چه نقدهای دیگری را میتوان وارد کرد؟
*سوالی که برای بنده همواره مطرح بوده آن است که دولت برخی اوقات تصمیماتی را اتخاذ میکند که نه تنها صاحبنظران و کارشناسان بلکه مردم کوچه و خیابان از قبل میدانند که آن تصمیم غیر کارشناسی است چطور میشود دولتی چنین تصمیماتی را اتخاذ کند؟
تئوریهای جاافتادهای در رابطه با نرخ ارز مطرح شده و بهتر است مشخص شود در پنج سال گذشته دولت یازدهم و دوازدهم طبق کدام تئوری نرخ برابری ارز را به این صورت نگاه داشته شده است؟! البته اگر درآمد نفت وجود نداشت دولتها توان چنین تصمیماتی را نداشتند. در حقیقت با تاراج ثروت تاریخی و ملی در نزدیک پنجاه سال گذشته چنین نظام ناموجهی امکان تداوم یافته است. در پنج سال گذشته هم همانطور که شاهد بودهاید که بارها عدهای مشفقانه گفتند که ارز را تکنرخی کرده و از فرصت ثبات برای اصلاحات استفاده کنید؛ منجمله اصلاحات در بازار ارز، اما همه فرصتها از دست رفت و نرخهایی دستوری تعیین شد. از طرف دیگر نحوه سیاستگذاری اشتباه که قاعدهمند نیست و از روشی غلط پیروی میکند شرایطی بهتر از این پدید نخواهد آورد. در حال حاضر قاعدهمندی سیاست مالی و سیاست پولی در بازارها و منجمله بازار نرخ ارز در دنیا پذیرفته شده است، اما وقتی این قاعدهمندی رعایت نمیشود نهتنها قاعدهای ایجاد نخواهد شد بلکه توانایی و تبحر حرفهای شکل نمیگیرد تا عندالزوم توصیه لازم را بکند، در این شرایط نتیجهای جز شکست حاصل نخواهد شد و اگر پس از شکست مداوم، نظرات بقیه را جویا شوید، دیگر اما توانایی نظری باقی نمانده، این را در مسیر باید بیاموزید و منحنی آموزش بهصورت تدریجی همراه تجربه و قدرت قضاوت شکل گیرد. وقتی از شکلگیری این فرآیند جلوگیری شود مملکت از توانایی و امکان اصلاحات تهی خواهد شد.
*از شاخصهایی مانند آلارمهای بازار، اعتبار دولت، اعتماد ملت صحبت کردید، آیا شاخص دیگری را مدنظر دارید؟
در حوزۀ تخصصی هرچند حداقل چهار تئوری وجود دارد که نرخ برابری ارز را توضیح میدهد، لذا متغیرهای متعددی وجود دارد لکن بسیاری پدیدهها و متغیرهای سیاسی و اجتماعی هم مؤثراند. مثلاً تحریمها در محیط اقتصادی به عنوان یک ریسک و شوک وارد میشوند و باید تعادل و ثبات بازار را به طور دائمی در این شرایط پایش کرد و عوامل تهدیدکننده آن را احصاء و سپس عوامل را براساس احتمال بروز ریسک و خطر و تأثیری که آن میزان خطر دارد دستهبندی کنیم. بعضی مواقع ریسک بالاست، اما وقتی اتفاق رخ میدهد خطر و هزینۀ زیادی ایجاد نمیکند. به عنوان مثال در اربعین ریسک بالا این است که نرخ برابری ارز به دلیل افزایش فصلی تقاضا بالا برود، اما وقتی این ریسک اتفاق بیفتد تأثیر چندانی ندارد و پس از مدتی دوباره شرایط متعادل خواهد شد، یعنی تقاضایی فصلی که البته باید برای آن برنامهریزی کرد. دقیقاً در شرایط عدم برنامهریزیست که شکنندگی ایجاد میشود، اما ریسک تحریم بسیار بالاست و تأثیرگذاری فوقالعادهای دارد، اگرچه بهرغم اینکه ظاهر این موضوع سیاسیست و از حوزه سیاست سرریز شده و به حوزۀ اقتصاد و بازار ارز تسری پیدا میکند، اما میتوان برای آن مدلسازی و توضیح اقتصادی ایجاد کرد. مثال بعدی تحولات اخیر و اثر افزایش نقدینگی سالهای اخیر است که ریسک بسیار بالایی دارد، همه دراین رابطه انتظار داشتند نقدینگی حرکت کند و در همه آگاهی داشتند که در صورت حرکت نقدینگی، اولین کاندیداها بازار ارز و سکه است. موضوع اصلی اینجاست که با وجود آگاهی از این خطر چرا برنامهریزی لاززم نداشتیم، حالا ناراحتیم که چرا برای این شرایط مدلی ایجاد نکردهایم ولی قصد داریم به جنگ آن برویم. به همین دلیل دولت در بازار، ارز و سکه فروخت، اما میدانیم که بازار سکه، طلا و ارز برای تورم از بازارهای بسیار اساسی و حیاتی هستند. دولت دارایی را به ثمن بخس و با توزیع رانتهای هزاران هزار میلیاردی توزیع کرد و به جای شماتت تصمیمگیر و ملامت سیاستگذار، خریداران را ملامت میکند. آیا میشود دولت اعلام کند ما سکه و ارز را عرضه میکنیم، اما منظورمان این است که شما مردم نخرید؟! لذا انواع طرق خریداران را خلاف قرارداد موجود به انواع تهدیدها مواجه میکند. متأسفانه این برخوردها اشتباه است و هیچ دولت عاقلی با اتباع خود اینگونه برخورد نمیکند. وقتی چنین روندی را پیش میگیرند اعتماد جامعه را از دست خواهند داد. در صورتیکه اعتماد وقتی پدید میآید که راستگویی وجود داشته باشد، درست کار کنید و پای مسؤولیت عواقب کار خود بنشینید.
ادامه دارد….
منبع: ماهنامه بانکداری آینده شماره 33 تیر 97