فرصتی برای تفکیک دوباره اروپا از آمریکا

عصر ایران ؛ سروش بامداد – انتشار بخش هایی از مصاحبه اخیر جک استراو وزیر خارجه پیشین بریتانیا درباره ایران، نکات قابل تامل و درس آموزی را چه به لحاظ تجربه اندوزی از گذشته و چه در ترسیم نقشه راه آینده پیش رو قرار می دهد.

البته می توان با تاثیر پذیری از ادبیات کلیشه ای، سخنان مقام سابق و سرشناس انگلیسی را در راستای دسیسه چینی ها و فریب کاری های «روباه پیر استعمار» دانست و توجهی به آن نشان نداد و ذهن خود را درگیر نساخت. در مقابل اما می توان بر آن تامل کرد و بر نکات و نقاطی از آن انگشت گذاشت. از جمله بر این موارد:

-استراو تایید می کند که سخنان جرج بوش در دی ماه سال 1380 خورشیدی و برشمردن ایران به عنوان یکی از محورهای شرارت، امیدهای ایجاد شده را زایل کرد. چراکه 4 ماه قبل ازآن ایران، حُسن نیت خود را نشان داده بود.

به یاد داریم در همان سال رییس جمهور خاتمی در زمره نخستین سران جهان بود که نسبت به واقعه 11 سپتامبر 2001 واکنش نشان داد و حسب ادعای وزیر سابق انگلیسی آمادگی ایران را برای همکاری در پروژه برانداختن طالبان ابراز کرده بود. به بیان دیگر، غربی ها به تبعیت از آمریکا دستی را که به دوستی دراز شده بود پس زدند وخواسته یا ناخواسته زمینه طعنه به اصلاح طلبان را در داخل کشور نیز فراهم ساختند.

– استراو در جای دیگری گفته است با فروپاشی اتحاد شوروی و بهبود روابط چین با آمریکا، این تلاش در آمریکا قوت گرفت که جای خالی اصطلاح کلیدی «دشمن» در برنامه های خود را با ایران پر کنند. سیاست خارجی متکی به مقابله با دشمن،در غیاب دشمنان کلاسیک در جست و جوی معرفی دشمنی بود که اقدامات مداخله جویانه را با تمرکز بر آن توجیه کند.

از این رو می توان حدس زد که  چون خاتمی و سیاست های او با اهداف جنگ طلبانه آمریکایی ها ساز گار نبود نومحافظه کاران آمریکایی به عمد و نه از سر سهو و اشتباه راهبردی، موقعیت اصلاح طلبان را در ساختار سیاسی جمهوری اسلامی ایران به مخاطره انداختند.

وزیر پیشین بریتانیایی اما نیک می داند که بلافاصله این پرسش در ذهن شکل می گیرد که چرا خود او  وارد این بازی شد و چرا در عمل با آمریکایی ها هم داستانی کرد؟ چرا که می دانیم در میان سه کشور اروپایی طرف مذاکره با ایران در سال های 82 و 83  اتفاقا این انگلیسی ها بودند که بیشترین نزدیکی را با سیاست های آمریکا نشان می دادند و بیش از آن که «اصالتا» و از جانب خودشان در نظر آیند « وکالتا» و از طرف آمریکایی ها تصور می شدند.

توجیه استراو اما این است که شخص تونی بلر نخست وزیر وقت بریتانیا چنین می خواسته و به سخنان تازه او به مناسبت نودمین سال تولد شیمون پرز استناد می کند تا نشان دهد لابی یهودی بر دولت انگلستان و شخص بلر تا چه حد تاثیرگذار بوده و او را به اتحاد با جرج بوش سوق می داده است.

– استراو اکنون واجد منصب رسمی سیاسی نیست اما همچنان یک ظرفیت دیپلماتیک به حساب می آید تا ایرانِ دوران روحانی بتواند با استفاده از امثال او در صف غرب رخنه ایجاد کند.

– از اشتباهات استراتژیک دولت احمدی نژاد این بود که آمریکا و اروپا را ذیل گفتمان واحد غرب نفی کرد حال آن که تا پیش از آن، ایران با تفکیک اروپا از آمریکا با گسترش روابط اقتصادی با آلمان، توسعه مناسبات سیاسی با فرانسه و حفظ رابطه با انگلستان در یک سطح مشخص توانسته بود میان آمریکا و اروپا شکاف ایجاد کند و تحریم های آمریکا تسری نمی یافت.

– هم اکنون نیز فرانسوی ها به صورت رسمی و غیررسمی برای بهبود روابط با ایران اشتیاق نشان می دهند خاصه این که سوسیالیست ها بر سرکارند و برخی پیشنهاد می کنند آقای روحانی در اولین اقدام کلید خود را در قفل دیپلماسی به چرخش درآورد و رهسپار پاریس شود و علاقه فرانسوا اولاند به نمایش استقلال در قبال آمریکایی ها را محک بزند. فرانسوی ها البته می دانند برای حضور اقتصادی در هر یک از کشورهای منطقه باید با شرکت های آمریکایی رقابت کنند حال آن که در ایران می توانند به سهولت سرمایه گذاری کنند و مسیر گذشته در همکاری در صنایع خودروسازی و نفتی را ادامه دهند.

– از سخنان جک استراو می توان دریافت که اصرار بر یکی دانستن اروپا و آمریکا در وهله اول و واحد دیدن خود اروپایی ها در مرتبه بعد و حتی یکسان انگاری گرایش های مختلف در خود انگلستان منافع ما را تامین نمی کند و اتفاقا پیام های متفاوت را باید شنید. طرف غربی نیز دریافته است که بی توجهی به رویکردهای اصلاح طلبانه و زیاده خواهی های طرف غربی، آنها را با گفتمانی مواجه ساخت که حاضر به هیچ گونه انعطافی نبود.

– از سخنان استراو این واقعیت نیز استنباط می شود که طرف غربی نیز به خطای خود پی برده و دست کم در بخش اروپایی، هم سویی با آمریکا و اسراییل توجیه گذشته را از دست داده است. دولت روحانی می تواند در عین در نظر گرفتن این واقعیت که مقامات اروپایی در اظهار نظرهای  غیررسمی صداقت و صراحت بیشتری نشان می دهند تا هنگامی که بر سر کار هستند؛ راهی باز کند.

– توصیف آقای روحانی با واژگانی چون «جنتلمن، مصمم و مسلط» در بیان آقای استراو ممکن است نزد کسانی لبخند دشمن و مذموم جلوه کند اما اگر این صفات را در کنار ادبیات ستیزه جویانه و هتاکانه فردی چون بنیامین نتانیاهو نخست وزیر اسرائیل قرار دهیم درمی یابیم که اتفاقا در این میان عزت ملی ملکوک نشده تا دیگران را خوش آید چرا که اگر بنا بر خوش آمد بود اسراییلی ها باید از حضور روحانی هلهله می کردند و می توان به ضرس قاطع گفت که جک استراو تنها برداشت خود را ارایه داده است.

–    ایران امروز به چنین تصویری نیاز دارد والبته به مردانی که نرم سخن می گویند اما محکم گام برمی دارند. هنر دیپلماسی، همین است.

لینک کوتاهلینک کپی شد!
ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ

  ⁄  2  =  3