خاطرات هولناک یک کارتن خواب /عکس

جنازه دوستم را سر به نیست کردم تا یک گرم مواد بگیرم … شب‌ها با مرگ می‌خوابیدم … کفاره جنازه‌ها را می‌دزدیدم … اینها خاطرات تکان دهنده یک کارتن خواب است!

شروین

رسم معتاد کشی

زمستان پارسال زمانی که سرمای شدیدی افتاد با دوست کُردم توی غار نشسته بودیم که دیدم حالش بدجوری خراب شد ولی هیچ کاری از دستم بر نمی­ آمد. این بنده خدا همان شب فوت کرد و خبر به گوش صاحب پاتوق رسید. صاحب پاتوق هم که حوصله مامور بازار را نداشت، گفت: «هرکی این نعشو ببره بیرون یک گرم پیش من داره» من هم که خمار مواد بودم قبول کردم جنازه رفیقم را کول کنم و تا نزدیکی اتوبان ببرم. تا مقصد یک شیب نسبتا تندی بود که با برف پوشیده شده بود. چندین بار تا یه مسیری بالا می ­رفتم و یک دفعه تعادلم بهم می ­خورد و به همراه جنازه تا پایین شیب سقوط می­ کردم. بعد از یک ساعت کلنجار رفتن نعش را نزدیک اتوبان رساندم و برگشتم پاتوق اما به جای یک گرم مواد انواع فحش و ناسزا نصیبم شد و صاحب پاتوق تهدیدم کرد. «اگه بازم ببینمت می­ فرستمت پیش دوست کُردت.»

تولد یک رویا

حالا که به آن روزها فکر می­ کنم از خودم خجالت می ­کشم ولی اعتیاد قدرت تصمیم گیری­ ام را گرفته بود و کاری از دستم بر نمی­ آمد. الان می­ دانم با اینکه خیلی بد کردم ولی مادرم باز هم چشم انتظار برگشتنم است اما هنوز جرات رو در رو شدن با خانواده را ندارم چون بارها ترک کرده ­ام حتما فکر می­ کنند که این بار هم مثل دفعات قبلی است. با خودم عهد کرده­ ام که تا یک سال آینده به مرحله ­ای برسم که بتوانم سربلند وارد جامعه شوم و به پیش خانواده برگردم. «خودمو سپردم دست خدا. باید منو آدم قابل قبولی کنه، این حقمه.»

خانم جدیری یکی از خیرین و مسئول بازارچه خیریه طلوع بی‌نشانه‌ها بر حرف‌های شروین صحه می‌گذارد و مطمئن‌مان می‌کند تصمیم شروین برای بازگشت به زندگی پاک و سالم قطعی است و این خاطرات حیرت‌انگیز و ترسناک برای همیشه به حافظه تاریخ پیوسته است.

منبع:مجله مهر

لینک کوتاهلینک کپی شد!
ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ

  +  46  =  55