برونگرایی فعال؛ ضرورتی که نیازمند اجماع است
فرصتشناسی برخی از کشورها در مقاطع مهم تاریخی، سبب رقمخوردن آیندهای بسیار متفاوت از گذشتهٔ آنها شده است.
و اکاوی روند توسعه اقتصادی درکشورهای مختلف که در مقاطعی خاص، عملکردهای شاخصی (بسیار خوب یا بسیار بد) به نمایش گذاشتهاند، نشان میدهد که این کشورها بخشی از سرنوشت خود را مرهون تصمیمگیریهای درست یا نادرست در بزنگاههای تاریخی هستند. چنانچه عملکرد کشورهایی که به عنوان معجزههای اقتصادی یا فجایع رشد شناخته میشوند، طی چند دهه گذشته مورد بررسی قرار گیرد، احتمالاً این نتیجه حاصل میشود که شاید در تعدادی حدود ۱۰ کشور معجزه رشد اقتصادی بیش از شش درصد برای یک دوره طولانی، اتفاق افتاده است. در مقابل، در کمتر از پنج کشور هم فجایع رشد قابل مشاهده است که این کشورها از نظر عملکرد اقتصادی و ایجاد رفاه برای مردمشان عملکرد قابل دفاعی نداشتهاند.
فارغ از اینکه این دو گروه کشور، چه سیاستهایی را در مسیر خود برگزیدهاند، شواهد موجود نشان میدهد که موضوع زمان نیز تعیین کننده بوده و این کشورها، در مقاطعی خاص، موفق به اتخاذ تصمیمهای سرنوشتسازی در راستای توسعه اقتصادی خود نشدهاند، و البته برخی دیگر، در مقاطع زمانی خاص توفیق آن را داشتهاند که تغییراتی در شیوه کار خود ایجاد کنند. به عبارتی کشورهایی که به عنوان معجزات یا فجایع رشد شناخته میشوند، بخشی از سرنوشت خود را مرهون تصمیمگیریهای درست یا نادرست در بزنگاههای تاریخی هستند.
در واقع، فرصتشناسی برخی از کشورها در مقاطع مهم تاریخی، سبب رقمخوردن آیندهای بسیار متفاوت از گذشتهٔ آنها شده است. برای مثال، ممکن است چندان قابل تصور نباشد که کشوری مانند برزیل تا اواخر دهه۹۰، تورم متوسط بالای ۸۰۰ درصد را تجربه کرده و امروز این کشور به عنوان یکی از اقتصادهای نوظهور شناخته میشود. یا کشوری مانند تایوان که از تعارض میان چین و سایر کشورهای اطراف خود بهرهبرداری کرده و به توسعه دست یافت. کره جنوبی از موقعیت همسایگی خود با کره شمالی برای خود فرصت ساخت و توانست مواهب بین المللی را به سوی خود جذب کند. در نقطه مقابل، کشورهایی نیز در اثر تصمیمهای نادرست، از شرایط مطلوبی که داشتهاند به شرایط نامطلوب و حتی فجیع نزدیک شدهاند. کشور رودزیای جنوبی که امروز با نام زیمبابوه شناخته میشود، روزگاری اقتصادی پررونق داشت، اما در اثر تصمیم-گیریهای نادرست، رفته رفته جزو فجایع اقتصادی قرن نام گرفت.
این نمونهها، به عنوان آموزههایی برای ایران به شمار میروند و این واقعیت را آشکار میکنند که فرصتشناسی کشورها در مقاطعی خاص، میتواند سرنوشتی مطلوب را برای آنها رقم بزند، و البته عدم بهرهگیری از فرصتها، ممکن است، آینده نامطلوبی را پیش روی این کشورها قرار دهد. حال به نظر میرسد که ایران نیز در یک مقطع تاریخی حساس و سرنوشتساز قرار گرفته است. تردیدی نیست که اگر در ۱۰ یا ۱۵ سال آینده عملکرد قابل قبول اقتصادی کشور مورد ارزیابی قرار گیرد، این ارزیابی نشان میدهد که تصمیمات تا چه حد به هنگام و سنجیده اتخاذ شده است و به واسطه همین تصمیمسازیها ایران در مسیر رو به رشدی گام نهاده و به اقتصادی نوظهور در منطقه پیرامونی خود تبدیل شده است. در مقابل، ممکن است تحلیل متفاوتی از شرایط یک دهه آینده ایران نیز شـکل گیرد و این تحلیل مبتـنی بر موقعیـت نامطلوب ایـران در اثر تصمیمگیری نادرست در مقطع فعلی باشد. بر این اساس، تقریبا با اطمینان بالایی میتوان اظهار کرد که اقتصاد ایران در ۱۰ تا ۱۵ سال آینده بسیار متفاوت از شرایط کنونی خواهد بود. این تفاوت در یک حالت میتواند به معنی تحقق شرایطی بسیار بهتر و با نمایان شدن یک اقتصاد با عملکرد برجسته باشد. یا خدای ناکرده میتواند یک اقتصاد بحران زده باشد. از این نظر اقتصاد ایران را میتوان در یک مرحله خاص از تاریخ خود و به اصطلاح در یک بزنگاه تاریخی مورد ارزیابی قرار داد. بنابراین، آنچه به عنوان ضرورتها و الزامات مورد تاکید قرار میگیرد از منظر فرصتشناسی در مقطع خاص کنونی حائز اهمیت است.
معضلی به نام بیکاری
در صدر مشکلات مهم اقتصاد ایران معضل بیکاری وجود دارد که اکنون با مسالهای بسیار خاص مواجه است و این مساله از قضا، در سالهای محدودی که برای آینده اقتصاد ایران حائز اهمیت به نظر میرسد، بروز کرده است. در حال حاضر در ایران جمیت جوانی مشاهده میشود که عمدتاً متولدان دهه ۱۳۶۰ هستنـد و آن گونـه که در نمودار (۱) ملاحظه میشود، در سالهای مختلف به صورت موجهایی در حال حرکتند. متولدان این دهه، جمعیت ۲۵ تا ۲۹ و ۳۰ تا ۳۴ ساله کشور را تشکیل میدهند که در مقطع سنی خاصی قرار دارند.