گزیده سرمقاله روزنامههای امروز
روزنامههای صبح امروز ایران در سرمقالههای خود به مهمترین مسائل روز کشور و جهان پرداختهاند که برخی از آنها در زیر میآید.
کیهان:چه کسانی باید شرمنده باشند ؟!
«چه کسانی باید شرمنده باشند؟!»عنوان یادداشت روز روزنامه کیهان به قلم حسین شریعتمداری است که در آن میخوانید؛1- برداشت اولیه آن بود که این یادداشت نوشتنی نیست و عبور از آن بایسته تر به نظر می رسید، اما رخدادهای این روزها نکته بااهمیت دیگری را به موضوع یادداشت پیش روی اضافه کرد، نکته ای که تاب مستوری نداشت و نمی توانست ناگفته باقی بماند و آن، «رنج مشترک» و آمیخته به «خشم» دشمنان بیرونی و دنباله های داخلی آنها نظیر مدعیان اصلاحات، اصحاب فتنه 88 و حلقه انحرافی از بصیرت و هوشیاری مردم است که نگاه به امام و مقتدای خود دارند و با چرخش یا لغزش این یا آن مسئول به لغزش و چرخش نمی آیند و راه خویش را در بستری که راهبر الهی ترسیم کرده است می پیمایند. مردمی که با مسئولان بالادستی، حتی بلندپایه ترین آنها دست اخوت به شرط پیروی از رهبر الهی و مقتدای خود داده اند و با هیچکس عهدی نبسته اند که در صورت زاویه گرفتن آنها از بستر تعریف شده انقلاب نیز، دست نخورده بماند. و این برجسته ترین امتیاز حزب الله است که حق گراست و قبیله گرا نیست. همان واقعیت شیرینی که چند ماه قبل، روزنامه آمریکایی «یو.اس.ای تودی» به نقل از مؤسسه آمریکن اینترپرایز، به تلخی از آن یاد کرده و آورده بود «بزرگترین مشکل آمریکا در ایران، حضور یک ابرحریف- SUPER OPPONENT- به نام [آیت الله] خامنه ای است که نقشه راه ما را می شناسد و مردم به او اعتماد آمیخته به اعتقاد دارند».
2- این روزها، در پی فاصله ای که حلقه انحرافی و نفوذ کرده در دولت محترم با برخی از آموزه های شناخته شده خط امام و رهبری پدید آورده است، مجموعه مشترکی از دشمنان بیرونی، مدعیان اصلاحات و اصحاب فتنه آمریکایی- اسرائیلی 88 با استناد به حمایت گسترده و فراگیر توده های مردمی و وفادار به نظام از دکتر احمدی نژاد که به انتخاب ایشان با رأی بی نظیر 25میلیونی انجامید، زبان به ملامت حزب الله گشوده اند که مثلا، فلان فاصله دولت کنونی با فلان معیار تعریف شده و پذیرفته شده انقلابی، نتیجه و حاصل حمایت گسترده اصولگرایان- به معنی واقعی کلمه و نه فلان جبهه و فلان گروه- از رئیس جمهور محترم است و به زعم خود، طعنه می زنند که حزب الله در حمایت آن روز خود به خطا رفته است! و در همان حال به کنایه و تلویح می کوشند بر وطن فروشی و خیانت آشکار خود در فتنه آمریکایی- اسرائیلی 88 و نقشی که به عنوان ستون پنجم مثلث آمریکا، اسرائیل و انگلیس برعهده داشته اند، سرپوش بگذارند. آنچه این جماعت و مدیران بیرونی فتنه با عنوان خطای حزب الله از آن یاد می کنند- آنگونه که خواهد آمد- نه فقط خطا نبوده و نیست، بلکه یکی از افتخارآمیزترین ویژگی حزب الله است و به وضوح نشان می دهد، حزب الله فقط در بستر اسلام و انقلاب و خط امام و رهبری حرکت می کند.
هرجا از حق و اصول نشانه ای دید به حمایت از آن برمی خیزد و چنانچه شخصیت و یا گروهی که مورد حمایتش بود، پای از بستر اصلی بیرون بگذارد و یا از برخی آموزه های انقلابی فاصله بگیرد، بدون کمترین ملاحظه و تردید، حمایت قبلی خود را پس می گیرد. به بیان دیگر، حزب الله- بخوانید توده های عظیم و حماسه آفرین مردم- برخلاف برخی از جریانات سیاسی و از جمله مدعیان اصلاحات، «گروه گرا» و «قبیله گرا» نیست که وابستگی ها و منافع شخصی و حزبی خود را بر حرکت در بستر انقلاب و تامین منافع مردم ترجیح بدهد. آیا، این ویژگی حزب الله، افتخارآفرین و تحسین برانگیز نیست؟ از حضرت امیر علیه السلام است که افراد را با حق بسنجید و نه حق را با افراد. و حزب الله از مولای خود حضرت امیرالمومنین(ع) و علی زمان پیروی کرده و می کند. آنچه امروزه به «درد مشترک» دشمنان بیرونی و دنباله های داخلی آنها تبدیل شده، همین ویژگی حزب الله است که گروه گرا و قبیله گرا نیست.
3- بدون آن که قصد مقایسه ای در میان باشد و تنها به عنوان یک مثال و نمونه درس آموز تاریخی باید پرسید؛ آیا طلحه و زبیر، آن هنگام که در رکاب رسول خدا(ص) و برای مقابله با دشمنان اسلام شمشیر می زدند و از جان خود مایه می گذاشتند، قابل تقدیر نبودند؟ و آیا مولای بزرگوار ما حضرت امیرالمومنین علیه السلام از آنان حمایت نمی کرد؟ اما وقتی همین طلحه و زبیر که آن همه مورد حمایت و تقدیر بودند پای از صراط مستقیم بیرون نهادند و پیمان شکسته و به اصحاب شام پیوستند و در آوردگاه فریب جمل به تخاصم و کینه توزی لشگر آراستند، حضرت امیر(ع) ابتدا به اندرز و نصیحت آنان پرداخت و عهدی را که بسته و شکسته بودند یادآور شد اما هنگامی که اصرار آنها به مقابله را مشاهده فرمود، با آنان به نبرد پرداخت.
اکنون باید به کسانی که داعیه اسلام و تشیع و پیروی از مولای متقیان را دارند گفت؛ کدام اقدام حضرت امیر علیه السلام را- نستجیربالله- «خطا»! می دانید؟! حمایتش از طلحه و زبیر یا مقابله حضرت با آنان را؟!
حزب الله افتخار می کند و این افتخار را به حساب لطف خداوند تبارک و تعالی و پیروی از ولی امر خود که در طول پیروی از رسول خدا (ص) و ائمه اطهار علیهم السلام است می نویسد که از آقای هاشمی رفسنجانی در مقابل ملی گراها، سکولارها و شماری از مدعیان اصلاح طلبی دفاع جانانه کرد. و افتخار می کند در حالی که از مواضع آقای خاتمی نگرانی های جدی داشت، از وی در مقابل هجوم افراطیونی که در پوشش اصلاح طلبی به مقابله با او آمده و امروزه آشکارا به آمریکا و اروپا و اسرائیل پناه برده اند، حمایت کرد. حزب الله افتخار می کند از آقای احمدی نژاد قبل از آن که متاسفانه حلقه انحرافی به درون کابینه نفوذ کند، در مقابل اصحاب فتنه آمریکایی- اسرائیلی 88 دفاع کرد و با رای بی نظیر 25 میلیونی او را به ریاست دولت برگزید.
و اما، حزب الله باز هم افتخار می کند هر جا مشاهده کرده است، مواضع و عملکرد افراد و شخصیت هایی که از آنها حمایت کرده بود با خط اصیل انقلاب زاویه گرفته، به همان اندازه و متناسب با آن زاویه به انتقاد از آنان پرداخته است.
حالا باید از جریاناتی که این روزها به حزب الله طعنه می زنند پرسید؛ «قبیله گرایی» شما که ناشی از پشت پا زدن به «درک و شعور» و ترجمان دیگری از جاهلیت و ارتجاع قرون وسطایی است، شرم آور و قابل ملامت است یا «حق گرایی» و عدالت جویی حزب الله که برخاسته از درک عمیق و نگاه حق طلبانه آنهاست؟!
4- جریاناتی نظیر مدعیان اصلاحات، اصحاب فتنه و حلقه انحرافی آرزو داشتند که وقتی با بستر اصیل انقلاب -آگاهانه یا ناخودآگاه- فاصله می گیرند، حامیان قبلی خود و یا حامیان شخصیتی را که در او نفوذ کرده اند، نیز در پی خویش داشته باشند ولی این آرزو با هوشیاری و بصیرت مثال زدنی مردم هرگز برآورده نشده است. به عنوان مثال، دشمنان بیرونی درجریان فتنه 88 تمام توان خود را به کارگرفتند و علاوه بر ایجاد ائتلاف میان منافقین، بهایی ها، مارکسیست ها، نهضتی ها، سلطنت طلب ها و مدعیان اصلاحات، افرادی را که به حق یا به ناحق دارای سابقه همراهی با نظام بودند، شکار کرده و به میدان آوردند، اما، از این ترفند همه جانبه با آن حمایت مالی و سیاسی و تدارکاتی گسترده، طرفی نبستند. چرا؟! به یقین و بیش از همه و پیش از همه به این علت که نگاه مردم به رهبر و مقتدایشان بود و از این روی با لغزش خواص آلوده و یا بعداً آلوده شده نمی لغزیدند. و این، برای مدیریت بیرونی فتنه، آنگونه که «ریچارد هاس» اعتراف می کند، فاجعه ای دردناک بود.
و اما، از سوی دیگر و در داخل کشور مدعیان اصلاحات و جریانات گره خورده با آنها در حالی با استناد به مواضع برخاسته از حلقه انحرافی و نفوذ کرده در دولت، زبان به طعنه حزب الله گشوده اند که مواضع برخاسته از تلاش حلقه انحرافی در بسیاری از موارد، دقیقا و بی کم و کاست ادامه همان مواضع و عملکرد مدعیان اصلاحات و اصحاب فتنه است. و این رشته سر دراز دارد.
خراسان:چرا مخالفان آتش بس عیدانه را دوست ندارند؟
«چرا مخالفان آتش بس عیدانه را دوست ندارند؟»عنوان سرمقاله روزنامه خراسان به قلم سیدمحمد اسلامی است که در آن میخوانید؛فردا آخرین روز از "آتش بس عیدانه" در سوریه است. طرحی که امید می رفت بتواند فقط "وقفه ای" در تراژدی خونریزی و کشتار در سوریه ایجاد کند. با این حال خبرگزاری های غربی و عربی از ادامه درگیری ها در سوریه می گویند. فرمانده مخالفان مسلح در شهر حلب هم به خبرگزاری فرانسه گفته است: «طرح اخضر ابراهیمی از همان ابتدا مرده به دنیا آمد.» طرح آتش بس چرا به سرانجام نرسید؟!
موانع "میکرو-استراتژی عیدانه"
هرچند خبرها در روزهای گذشته از بمب گذاری در دمشق و دیرالزور حکایت داشته و مخالفان مسلح هم اعلام کرده اند که درگیری ها ادامه یافته است، اما نمی توان با قطعیت کاهش نسبی درگیری ها را رد کرد و مدعی شد که هیچ تغییری در میزان درگیری ها رخ نداده است. با این حال می توان گفت که انتظارها از طرحی که از آن به عنوان "میکرو-استراتژی" سازمان ملل و کشورهای منطقه در چارچوب طرح 6 ماده ای عنان یاد می شد، برآورده نشده است. به نظر می رسد سرانجام طرح اخضر ابراهیمی منافع مخالفان سوری را تامین نمی کرد. از جمله ایرادهایی که به این طرح گرفته شده این است که در آن برنامه مشخصی برای "فردای" پس از آتش بس عیدانه موجود نیست. البته پیچیدگی بحران سوریه تدوین چنین برنامه ای را هم دشوار کرده است. با این حال میکرواستراتژی عیدانه در عمل راه برای راه حل سیاسی در بحران سوریه باز می کرد.
دوری راه یمنی از سوریه
در حالت کلی راه حل سیاسی برای بحران سوریه 2 حالت بیشتر ندارد. حالت اول این است بحران با یک "توافق سیاسی" به پایان برسد. چیزی شبیه به آن چه در یمن روی داد. یعنی کشورهای منطقه یا اخضر ابراهیمی، در سایه آتش بس بتوانند با میانجیگری و ریش سفیدی و با معامله و مرافقه های پیدا و پنهان، "دولت انتقالی" را ایجاد کنند. اما این راه به 2 دلیل در شرایط کنونی به جایی نمی رسد. اول اینکه مخالفان دولت سوریه بسیار متفرق هستند. نشست های متعدد آن ها در یک سال گذشته در ترکیه، فرانسه، مصر و قطر نشان داده است که آن ها به همان اندازه که با بشار اسد مشکل دارند، با یکدیگر هم اختلاف دارند. حتی مخالفان مسلح دولت هم فرماندهی واحدی ندارند. بنابراین مخالفان دولت سوریه فاقد یک سازماندهی واحد است که بتواند یک توافق سیاسی را مدیریت کند. از سوی دیگر در هر راه حل مبتنی بر توافق سیاسی، طرف دیگر دولت سوریه است. دولت دمشق هرچند گفته است که حاضر به مذاکره است، اما پایه هر توافقی را حضور بشار اسد در دولت انتقالی می داند. شرطی که آن را نمی پذیرند. بنابراین مخالفان می دانند که اگر قرار است آتش بس به راه حلی این چنینی ختم شود، آن ها سودی نخواهند برد.
انتخابات آزاد و مشکل مخالفان
حالت دیگر راه حل سیاسی، برگزاری "انتخابات آزاد" است. مخالفان دولت در این راه حل هم چیزی عایدشان نمی شود. آن ها نامزد واحد و شاخصی ندارند. بنابراین آرای متفرق در چنین انتخاباتی نیز برای آن ها جز شکست نخواهد بود. مضافا اینکه راه دموکراتیک برای تغییر، آدابی دارد مانند آن چه در مصر شاهد بودیم. انتخابات پارلمانی و انتخابات ریاست جمهوری بدون وجود قانون اساسی جدید و تامین امنیت کشور نیازمند افرادی است که راه و رسم سیاست را به خوبی بدانند دقیقا همان چیزی که مخالفان سوری از آن بهره ای نبرده اند! پس راه حل دوم سیاسی نیز چیزی عاید مخالفان نمی کند.
مخالفان آتش بس را دوست ندارند
بنابراین مخالفان مسلح دولت سوریه دلیلی برای پایبندی به آتش بس نداشته اند. آن ها ادامه جنگ چریکی به امید تضعیف دولت را انتخاب کرده اند. انتخابی که برنده اش معلوم نیست اما تردیدی وجود ندارد که بازنده اش مردم بیگناه سوریه خواهند بود. در این میان باید به چند مشکل دیگر هم اشاره کرد که مانع موفقیت طرح آتش بس عیدانه بوده اند:
* بخش قابل توجهی از جنگجویان مسلح در سوریه افراد مسلح بیگانه و خارجی هستند. کسانی که با تفکرات تکفیری به نیت جهاد به سوریه آمده اند و از سوی القاعده و برخی کشورهای منطقه حمایت می شوند. این افراد هم دلیلی برای پذیرفتن یا پایبندی به آتش بس ندارند.
* امروز همه می دانند که در جبهه نظامی و سیاسی پیش روی دولت سوریه، مجموعه کشورهای اروپایی و آمریکا حضور دارند. این کشورها بارها نشان داده اند که به رغم ادعای حمایت از مردم بیگناه سوریه، تمایلی به پایان بحران این کشور ندارند. جدیدترین نمونه آن وتوی قطعنامه پیشنهادی روسیه برای لزوم آتش بس در سوریه در شورای امنیت است. تحلیل گران بر این باورند که بهترین حالت برای آمریکا و اروپایی ها ادامه بحران به گونه ای است که سوریه کشوری بی رمق و بدون تاثیر در تحولات بماند و توجه و توان ایران و حزب ا… به جای مصر و یمن و تونس و … معطوف و محدود به بحران دمشق بماند.
جمهوری اسلامی:اردوغان، محاصره از داخل
«اردوغان، محاصره از داخل»عنوان سرمقاله روزنامه جمهوری اسلامی است که در آن میخوانید؛ترکیه این روزها خبرسازتر از گذشته شده است. به نظر میرسد رجب طیب اردوغان، که باده قدرت او را سرمست کرده، با بلندپروازیهایش ترکیه را به لب پرتگاه برده است.
بعد از آنکه نخستوزیر ترکیه شیپور جنگ علیه سوریه را به صدا در آورد و رئیسجمهور روسیه به او اخطار داد که اگر به سوریه حمله نظامی کند مستقیماً با ولادیمیر پوتین طرف است، اکنون این خبر منتشر شده است که رهبر زندانی حزب کارگران کردستان ترکیه دستور آماده باش 50 هزار نیروی کرد را برای مبارزه با دولت ترکیه تا بهار سال آینده صادر کرده است. عبدالله اوجالان، رهبر حزب کارگران کردستان ترکیه (پ. ک. ک) که سالهاست در زندان اردوغان به سر میبرد اعلام کرده که 10 هزار جنگجوی کرد برای جنگ با ترکیه کم است و این تعداد باید به 50 هزار برسد و همه باید تا بهار آینده به حالت آمادهباش درآیند.
ماجرا اینگونه آغاز شد که در 31 شهریور گذشته دولت ترکیه، محمد، برادر عبدالله اوجالان، را برای دیدار با وی به زندان فرستاد تا با او مذاکره کند. اوجالان بعد از آنکه متوجه شد اردوغان درصدد مذاکره کردن با کردهای ترکیه برای خریدن زمان است، به برادر خود گفت: مذاکره با اردوغان، خونریزیها را متوقف نخواهد کرد، زیرا دولتمردان ترکیه قبل از هر چیز باید به حقوق کردها پایبند باشند و سیاستهای درست تنها با انجام اقدامات درست محقق میشود.
در همین دیدار بود که اوجالان از طریق برادرش محمد به صلاح الدین دیمیرطاش، رهبر حزب کردی "صلح و دموکراسی" پیام داد با کردها و مسئولان دولتی ترکیه دیدار و گفت و گو کند و زمینههای لازم را برای دستیابی به نتیجهای موثر فراهم سازد. وی افزود چون بعید است مذاکره با دولت به نتیجه برسد، به نظر میرسد چارهای جز جنگ نباشد و باید برای آن آماده شد. اوجالان افزود: درصورت وقوع چنین جنگی، درگیریها طی سه ماه به پایان میرسد.
با توجه به تجربیاتی که حزب کارگران کردستان ترکیه (پ. ک. ک) دارد، اکنون عبدالله اوجالان، رهبر این حزب معتقد است اردوغان در سخنان خود درخصوص راه حل مساله کردها صادق نبوده و خواهان این است که این دولت تا سه ماه دیگر حسن نیت خود را اثبات کند و حتی اگر بخواهد میتواند این کار را طی یک ماه انجام دهد.
انتشار این خبر در این زمان نشان میدهد حزب کارگران کرد ترکیه شرایط خاص دولت اردوغان و حساسیت زمان را دریافته و میداند با توجه به گرفتاریهائی که نخستوزیر ترکیه از طریق درگیر شدن با دولت سوریه و طرف حساب کردن خود با ولادیمیر پوتین رئیسجمهور روسیه برای خود و دولت و کشورش پدید آورده، اکنون زمان مناسبی برای تسویه حساب است. رهبر حزب کارگران کردستان ترکیه در محاسبات خود باید به این نتیجه رسیده باشد که دولت اردوغان درحال حاضر دوران ضعف خود را طی میکند و با توجه به دردسرهائی که برای خود فراهم ساخته این ضعف همچنان رو به افزایش است و درست در چنین شرایطی است که کردها میتوانند مطالبات خود را پی گیری نمایند و به آن برسند.
از شوربختی اردوغان، کردهای سوریه نیز در مقطع حساس کنونی که دولت بشار اسد با بحران مواجه است با شورشیان و با اردوغان همراهی نمیکنند و رابطه خوبی با دولت سوریه دارند. بدین ترتیب، دولت اردوغان نه تنها از درگیر شدن با بشار اسد طرفی نبسته بلکه خود را در گردابی فرو برده که خارج شدن از آن به آسانی میسر نیست. اردوغان، بعد از 20 ماه حمایت از شورشیان سوریه و همکاری با آمریکا و رژیم صهیونیستی و عربستان و قطر اکنون خود را از هر طرف در محاصره میبیند و در پی راه خروجی آبرومندانه از این بحران خود ساخته است. در داخل ترکیه، از یکطرف کردها، از طرف دیگر احزاب سیاسی و از جانب سوم علویها با سیاستهای اردوغان مخالفند و هر سه به صورت همزمان ساز مخالفت کوک کردهاند. علاوه بر اینها، افکار عمومی مردم ترکیه نیز با جنگ و درگیری بشدت مخالف است به ویژه از اینکه اردوغان به جریانی پیوسته که رژیم صهیونیستی و دولت آمریکا و ارتجاع عرب در آن حضور دارند و فعالند بشدت ناراضی هستند.
تظاهرات متعددی که مردم ترکیه در شهرهای مختلف از جمله در آنکارا و در برابر سفارت آمریکا علیه سیاستهای اردوغان در موضع سوریه برگزار کردند، فشار مضاعفی بود که بر دولت ترکیه وارد آمد و تا حدودی نیز در تعدیل تندرویهای جناح جنگ طلب دولت مؤثر بود.
در جناح جنگ طلب دولت ترکیه، داود اوغلو نقش اصلی را برعهده دارد. داود اوغلو، از جایگاه خود در وزارت امور خارجه حداکثر استفاده را برای فرو بردن ترکیه در گرداب سوریه به عمل میآورد. اردوغان نیز با مشورت دادنهای داود اوغلو تا وسط این گرداب به پیش رفته و اکنون احساس میکند خارج شدن از آن بسیار سخت است. شاید کنار کشیدن از ماجرای سوریه برای اردوغان کار چندان مشکلی نباشد، اما به نظر میرسد تبعات این کنار کشیدن است که برای او به صورت یک کابوس درآمده و سد راه بازگشتش شده است. سرزنشهای احزاب، مطالبات کردها، شکاف در دولت و بازخواستهای آمریکا و ناتو، از مصادیق این تبعات هستند.
علاوه بر اینها، آرزوهای شخصی و حزبی اردوغان که در فکر تجدید حیات امپراطوری عثمانی و تشکیل هلال اخوانی به همراه هم مسلکهای اخوان المسلمین خود از جهان عرب تا ترکیه و شمال آفریقا بود و برای تحقق همین آرزو وارد گرداب سوریه شد نیز عامل دیگری است که او را رها نمیکند و مانع بازگشت وی از این راه میشود. افسوس که اردوغان در محاسبات خود، نقشه راه آمریکا و صهیونیستها را برای منطقه و از جمله شخص اردوغان و حزبش در نظر نمیگیرد.
آنها میخواهند اردوغان را تا آخر خط ببرند و در نهایت او را از چشم مردم ترکیه بیاندازند و دولت مورد نظر خود را به حکومت برسانند. در این طرح، قرار است اردوغان و حزب و دولت وی فقط ابزاری باشند برای خنثی سازی انقلابهای مردمی جهان عرب و معطوف شدن توجه ملتهای عرب به جنگی که در سوریه شعله ور میشود و البته ترکیه نیز در آتش میسوزد، جنگی که دود آن به چشم ملتهای مسلمان عرب و ترکیه میرود و سودش را آمریکا و رژیم صهیونیستی خواهند برد.
اردوغان، اگر شهامت داشته باشد همین حالا هم برای تجدیدنظر و بازگشت از راه غلطی که رفته است وقت مناسبی است. در سوریه اگر قرار است اصلاحاتی صورت بگیرد، راهش این نیست که با جنگ داخلی و ورود دولت ترکیه به این جنگ به نیابت از آمریکا و ناتو و صهیونیستها این کار صورت بگیرد.
دولت ترکیه و تمام دولتها و ملتهای مسلمان باید برای جلوگیری از جنگ تلاش کنند و هر اصلاحی را از طریق پیگیری مطالبات برحق مردم محقق نمایند. اردوغان و حزب و دولت وی نیز بدین ترتیب میتوانند با کردها و علویها و احزاب داخلی به تعامل برسند و ترکیه را از ویرانی، که خواست آمریکا و صهیونیست هاست، نجات دهند.
رسالت:جایگاه احزاب سیاسی در قانون انتخابات
«جایگاه احزاب سیاسی در قانون انتخابات»عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم صالح اسکندری است که در آن میخوانید؛اشاره: در قسمت پیشین این نوشتار اولین ملاحظه در خصوص تنظیم سیاست های کلی انتخابات با عنوان " جامع نگری در تصویب قانون انتخابات" از نظرتان گذشت. در این قسمت در خصوص یکی دیگر از ملاحظات که ناظر به برخی متغیر های جدید در ساختار نظام سیاسی و پویش شکل گرفته مبنی بر نوسازی نظام سیاسی است می پردازیم.
یکی از مهمترین خلا های قانون انتخابات در کشور ما تعریف نقش و جایگاه احزاب سیاسی در انتخابات است. البته این تعریف مسبوق به پاسخ این پرسش است که آیا اساسا نظام جمهوری اسلامی می خواهد احزاب بازیگران اصلی صحنه سیاست باشند و یا نه داب نظام مردمسالاری دینی بر آن است تا آنجا که ممکن است از قدرت یابی احزاب سیاسی بکاهد تا نقش مردم کم رنگ نشود؟
در اغلب جوامع مردمسالار رابطه مستقیمی بین قوانین انتخابات و احزاب سیاسی وجود دارد. بلیس و کارتی در سال 1991 ضمن تحقیقی به بررسی 509 مورد انتخابات در 20 کشور مختلف پرداختند و با مقایسه قوانین انتخاباتی این کشورها نتیجه گرفتند که در نظامهای انتخاباتی یک مرحلهای بهطور میانگین 5 حزب،در نظامهای اکثریّتی دو مرحلهای و در نظامهای تناسبی 8 حزب در صحنه انتخابات با یکدیگر در حال مبارزه و رقابت انتخاباتی میباشند.
در واقع امکانات و امتناعات قوانین انتخاباتی به طور مستقیم می تواند مقوم و یا تضعیف کننده جایگاه احزاب در یک کشور باشد. به عنوان نمونه اگر قانون گذار موافق تقویت جایگاه احزاب در یک کشور باشد معمولا به سمت نظام های انتخاباتی "تناسبی و لیستی بسته" پیش می رود.
در نظام های انتخاباتی "تناسبی" بر خلاف نظام های "اکثریتی" که گروه های اقلیت که آرای کمتری را به دست آورده اند از گردونه اداره کشور حذف می شوند احزاب کوچک نیز به تناسب آرای خود دارای کرسی هایی در مجلس یا دولت می شوند. در نظام های انتخاباتی "لیستی بسته" نیز که در کشورهایی نظیر آرژانتین، آلمان، ژاپن، ایتالیا و برزیل متداول است"رأی دهندگان از میان فهرستهای مختلف، تنها حق انتخاب یکی از آنها را همان گونه که هست، دارند و نمی توانند هیچ گونه دخل و تصرفی در فهرستها به عمل آورند. در نظام فهرست بسته، رأی دهندگان در حقیقت به احزاب سیاسی رای می دهند، نه به نامزدهای خاص. این نوع انتخابات موجب می گردد احزاب سیاسی و به ویژه رهبران آنها کارگردان اصلی صحنه های سیاسی باشند."
در واقع این دو مولفه در قوانین و نظام ها انتخاباتی به طور کاملا مستقیم مقوم نقش و جایگاه احزاب سیاسی هستند. جمهوری اسلامی ایران نیز به عنوان یک نظام مردمسالار دینی بر اساس اصل 26 قانون اساسی فعالیت آزادانه احزاب، جمعیتها، انجمنهای سیاسی و صنفی وانجمنهای اسلامی یا اقلیتهای دینی را به رسمیت می شناسد مشروط بر اینکه اصول استقلال، آزادی، وحدت ملی، موازین اسلامی واساس جمهوری اسلامی را نقض نکنند. مقام معظم رهبری نیز در سفری که سال گذشته به کرمانشاه داشتند ضمن آغاز بحث جدیدی در فضای نخبگی کشور تحت عنوان نوسازی نظام سیاسی بر این مهم که جمهوری اسلامی با تحزب مخالف نیست، تاکید کردند و فرمودند:"حزبی که مورد نظر ماست، عبارت است از یک تشکیلاتی که نقش راهنمایی و هدایت آحاد مردم را به سمت یک آرمانهایی ایفاء میکند." ایشان افزودند: "حزب عبارت است از کانالکشی برای هدایتهای فکری؛ حالا چه فکری به معنای سیاسی، چه فکری به معنای دینی و عقیدتی…البته کسانی که یک چنین تواناییای داشته باشند، به طور طبیعی در مسابقات قدرت، در انتخابات قدرت هم آنها صاحب رأی خواهند شد، آنها برنده خواهند شد؛ لیکن این هدفشان نیست."
در حقیقت مردمسالاری دینی نه تنها با تحزب مخالف نیست بلکه نهاد سازی در قالب احزاب اسلامی برای سازماندهی فعالیت های سیاسی در نظام مردمسالاری دینی مبتنی بر تعریف رهبر معظم انقلاب در کرمانشاه یعنی کانالکشی برای هدایتهای فکری و یا یک تشکیلاتی که نقش راهنمایی و هدایت آحاد مردم را به سمت آرمانهای انقلاب اسلامی را ایفاء می کند را یک ضرورت می داند. منتهی با این تفاوت که حزب در فرهنگ سیاسی اسلامی کلوب قدرت به منظور سهم خواهی نیست. انگیزه اصلی احزاب اسلامی برای حضور در انتخابات در فضای جمهوری اسلامی، همان تقرب الهی یا کمک به استمرار ولایت خدا در زمین است. در واقع احزاب در مردمسالاری دینی بازوی نظام اسلامی و کانالکشی برای هدایتهای فکری، سیاسی و عقیدتی به منظور افزایش کیفیت حیات مادی و معنوی شهروندان است.
اجزاب اسلامی دعوت به خدا می کنند و نه دعوت به خود و همین دعوت به خدا به طور طبیعی اقبال و پویشی مردمی در حمایت از این احزاب را به وجود می آورد. با این وصف هنوز سئوالات بسیاری در خصوص جایگاه تحزب در هندسه قدرت در ایران وجود دارد که طبیعتا پاسخ به برخی از این پرسشها در اولویت بندی در سیاست های کلی انتخابات مشخص می شود. پرسشهایی نظیر اینکه:
الف): مسئله رقابت در انتخابات به عنوان یکی از ابعاد اصلی تحزب در مهندسی احزاب اسلامی چگونه حل می شود؟
ب): در این مهندسی، رقابت دو حزبی است یا چند حزبی؟
ج): اگر دو حزبی است ریل ثبات و نقطه استقرار آن ها کجاست؟ آیا قرار است مجددا دو پویش اصولگرا و اصول ستیز روبروی هم صف آرایی کنند؟
د): اگر چند حزبی و موید پلورالیسم سیاسی است تعدد و تکثر احزاب تا کجا پذیرفته است و حد یقف آن کجاست؟
ه): آیا نظام انتخاباتی اکثریتی- ترجیحی فعلی در ایران می تواند به احزاب سیاسی کمک کند؟
و): کمیت و تعداد احزاب چه ارتباطی با مقوله ثبات سیاسی برقرار می کند؟
ز): توزیع مهارت های سیاسی و یا همان کادر سازی با چه هدفی و در چه راستایی صورت می پذیرد؟ تعمیق باورهای عقیدتی و یا آماده سازی برای حضور در مناصب و سمت های حکومتی؟
ح): چالش بدبینی و سوء ظن افکار عمومی نسبت به تحزب که از یک تبار تاریخی برخوردار است و از دوران انجمن های سری و فراموش خانه ها شروع شده و تا احزاب دولت ساخته پهلوی و حتی برخی احزاب که در جمهوری اسلامی شب انتخابات بدون هیچگونه پشتوانه نیروی اجتماعی مثل قارچ سر بر می آورند، ادامه داشته و دارد را چگونه می توان حل کرد؟
و…
الگو سازی خردمندانه تحزب در قالب سیاست های کلی انتخابات و تعریف نقش و جایگاه احزاب سیاسی در انتخابات مختلف اعم از ریاست جمهوری، مجلس شورای اسلامی، شورای نگهبان، مجلس خبرگان ضمن بستر سازی برای ایجاد انعطافات لازم در مسیر نوسازی نظام سیاسی، آینده سیاست و رقابت را در ایران رقم خواهد زد.
تهران امروز:پشت تولید را خالی نکنیم
«پشت تولید را خالی نکنیم»عنوان یادداشت روز روزنامه تهرام امروز به قلم سیدعلی امامی است که در آن میخوانید؛اقتصاد ایران در حال گذراندن دوران سختی است. افزایش شتابان نرخ ارز و رشد قیمتها توانی برای بخش واقعی اقتصاد ایران نگذاشته و آسیبهایی را بر فضای کسب و کار تحمیل کرده است.بهگونهای که هم اکنون اکثر فعالان اقتصادی قادر نیستند طبق اولویتها و برنامههای ترسیم شده خود حرکت کنندو بسیاری از آنها عافیت بلند مدت خود را قربانی سودهای کوتاه مدت میکنند. رفتار و تصمیمات لحظهای عاملین تولید و تجارت زمانی خطرناکتر میشود که بدانیم عقبه این عملکرد، تهی شدن توان اقتصاد کشور و لاغری اندام نحیف تولید است. در حال حاضر در پس سودهای کلان کوتاه مدتی که برخی عاملین اقتصادی کسب میکنند افقی نامطمئن و لرزان در حوزه کسب و کار به چشم میآید.میتوان کاهش موجودی کالا و مواد اولیه را شاهدی برای موضوع بیان شده عنوان کرد.
بهجز کالای اساسی و ضروری کشور که بهطور گسترده ذخیره شده و بنا به گفته مسئولین تا دوسال آینده نیاز کشور در انبارها و سردخانهها موجود میباشد تقریبا سایر کالاها و محصولات اعم از کالای نهایی یا واسطهای، اولیه یا سرمایهای در حال کاهش است به طوری که صاحبان آن کالاها هر چند محصولات خودرا با نرخ دلار ارزان قیمت در گذشته وارد کردند حالا آن را با قیمتهای جدید عرضه میکنند و از این رهگذر سود سرشاری نصیب خود میکنند اما متاسفانه برای جایگزینی آن کالاها باهمان سرعت عمل نمیشود و بدین ترتیب آهسته،آهسته موجودیها کاهش یافته ودر یک فرآیند کوتاه مدت تامین آن بامشکل روبهرو میشود. در حقیقت رفتاری که برخی افراد به منظور سود بیشتر بدون توجه به آینده فعالیتشان در حال عمل کردن به آن هستند بیانگر ساخت بنا بهروی سطحی شنی است.آمارهای تولید وتجارت خارجی دلالت براین دارد که بخش اقتصاد حقیقی در حال ضعیف شدن است. بر اساس آمار اعلام شده از سوی گمرک ایران در شش ماهه نخست سال بهطور متوسط ماهانه 10درصد از حجم واردات کاسته شده است.
هرچند در نگاه اول این تصور ایجاد میشود که کاهش واردات نشانگر قوت اقتصاد است اما چنانچه به ترکیب اقلام وارداتی و لیست اقلامی که واردات آنها کاهش یافته توجه شود در خواهیم یافت که عمده کاهشها مربوط به اقلام سرمایهای و مواد اولیه است واگر این ارقام را کنار رشد منفی تولید کالا و سرمایهگذاری صنعتی در کشور بگذاریم نتایج نگرانکنندهای کسب خواهد شد.نتایجی که سرعت رشد اقتصادی را کند و توان تولید را در آینده ضعیف میکند در این شرایط راهاندازی مجدد چرخ تولید کاری بسیار سخت و طاقتفرساست.
این وضعیت یکبار نیز در سال 73تجربه شد. در آن ایام بهخاطر بحران ارزی-البته به دلیل بدهیهای خارجی- استفاده از ظرفیتهای تولید به حداقل رسید. رشد شتابان نرخ ارز اجازه نمیداد تامین مواد اولیه و کالاهای سرمایهای بر اساس ظرفیتهای موجود باشد، وانگهی عطش کشورهای استقلال یافته شوروی نیز مزید بر علت شد تا انبارها به سرعت از محصولات خالی شود و با وجود رکوردتاریخی صادرات غیرنفتی که تقریبا به دو برابر سال قبل رسید اما شرایط به گونهای پیش رفت که تقریبا کشور از کالا و محصول تهی شده بود بهطوری که اقتصاد ایران تا سال 78تبعات آن دوره را میداد و عملا اجازه صادرات آزادانه کالا داده نمیشد.
این شرایط آنچنان برتصمیمات سیاستگذاران تاثیر گذاشته بود که هر سیاست تولیدی و ارزی در دهه 70 برگرفته از آن تجربه تلخ بود.در سالهای بعداز73 صادرات کالا به نصف شرایط معمول رسید. مدتهای مدید طول کشید تا شرایط به حالت اولیه برگردد و آسیبهای به وجود آمده ترمیم شود.
اکنون نیز به نوعی دیگر همان شرایط را البته با توجه به علل و عوامل دیگر در حال تجربه کردن هستیم بااین حال آزموده را آزمودن خطاست. به نظر میرسد تجربه سال 73 در حوزه ارز ما را وامیدارد که رفتار عاملین اقتصادی را مدیریت کرده واجازه ندهیم منابع موجود تولید به آسانی تحلیل رود. مدیریت کلان موجودی کالا و مواد اولیه در شرایطی که بخش تولید کشور تشنه آن است و هم اکنون به واسطه عطش کاذبی که نرخ ارز ایجاد کرده است هر روز بیشتر و بیشتر میشود از ضروریات اقتصاد کشور است. لازم است مقامات اقتصادی توجه ویژه به موجودی کالاها در سطح کشور کرده و تعادل در این بازارها را مدیریت کنند.
وطن امروز:اوین، دفتر کار لاجوردی است
«اوین، دفتر کار لاجوردی است»عنوان یادداشت روز روزنامه وطن امروز به قلم حسین قدیانی است که در آن میخوانید؛جمهوریاسلامی آنقدر مقدس هست که تو وقتی میگویی «زندانبان»، من باز هم میگویم «شهید». زندان جمهوریاسلامی مرا یاد دوچرخهای میاندازد که 3 هزار میلیارد تومان نبود قیمتش.
نمیدانم 26 بود یا 28 اما خوب میدانم شهید لاجوردی پا به رکاب عدالت بود با یک لباس چند جیب که پر بود از نامههای زندانیان. لاجوردی خودش را تدارکاتچی نظام میدانست با 300 هزار شهید. نوکر مردم، لاجوردی بود که ماههای آخر خیال نکرد تدارکاتچی بودن، افت کلاس است. لاجوردی در همان ظرف زندانیان غذا میخورد و همان غذای زندان را میخورد! حتی از خانه غذا نمیآورد! چپ چپ نگاه میکرد لاجوردی، اگر میدید خورش غذایش را چربتر ریختهاند. در گوآنتانامو و ابوغریب، به بدن زندانی برق وصل میکنند اما در زندان جمهوریاسلامی سرعت اینترنت خیلی بالا نیست!
اوباما در مناظره با رامنی، به صهیونیستهای صاحب ابوغریب و گوآنتانامو آمار میدهد که دوره من 80 درصد ارزش پول ایران کاهش پیدا کرد! حال از کجا باید بازدید شود؟ دفتر بعضیها یا دفتر لاجوردی؟! شیعه را در زندان آلخلیفه، سعودیهای صهیونیست میکشند، در عوض عدهای دنبال تلمبه دوچرخه لاجوردی میگردند! کارمندان زندان جمهوریاسلامی سر برجی حقوق میگیرند که برج عاج نیست.
حقوق گرفتن سر برج عار نیست. روسای قوا خودشان حقوقبگیر خون شهدا هستند. ما را چاره چیست؟ این روزها باید با در زندان صحبت کنیم، بلکه دیوار دفتر رئیس فلان قوه بشنود. بودجه در این دیار، به برکت خون شهیدان بسته میشود. اگر کچویی و لاجوردی نبودند، حضرات از بستن کمربندشان عاجز بودند، چه رسد به بستن بودجه. برخی حتی بودجه را هم گروگان گرفتهاند، کأنه ارث پدرشان است. بودجه قوای سهگانه، ارثیه پدری نیست! بعضیها را رها کنی، حتی برای خدای روزیرسان هم کلاس بودجه میگذارند!
آقازادهها از دوبی به زندان اوین میروند. طرف از همان زندان، صفحه یک روزنامه را خالی میبندد. اصحاب فتنه از داخل زندان، نامههای آتشین مینویسند. چندتاییشان سایت خود را به روز میکنند. از همه بدتر، آن یکی که به ده اصلاحات راهش نمیدهند، سراغ کدخدا را میگیرد. سوخت دوچرخه لاجوردی شهید، بنزین نبود. آتش را نمیریخت به دامن اختلافات. مرد خلوت بود و بیریایی. بیادعایی. وصله پیراهنش را خودش میدوخت، بیشمع بیتالمال.
قسم به خون شهیدان لاجوردی و کچویی، من زندان جمهوریاسلامی را حتی از دفتر سران قوا مقدستر میدانم. لاجوردی چک تخلف نمیکشید. کچویی خودش زخم خورده اقتصاد بود. ساده زندگی میکرد. خاوری اول از همه، مدیر اصلاحطلبان بود. کارمندان زندان جمهوریاسلامی بچههای کوی نهجالبلاغهاند. ویلا ندارند هیچکدام در کانادا. در مکتب کمبوجیه بزرگ نشدهاند. کارمندان زندان جمهوریاسلامی کارشان را بلدند. اگر دیگران مشکلات اقتصادی را کم کنند، نیازی به بازدید از زندان اوین نیست. ناله زندانی چک، از زندانبان نیست؛ از بیکاری است. آه زندانی معیشت و فقر، از کچویی و لاجوردی نیست؛ از کسانی است که رجایی نیستند.
مسؤولان اگر جلوی تورم را بگیرند و نرخ ارز را مدیریت کنند، قطعا مشکلات زندانها کمتر خواهد شد. بعضیها تا اصحاب خود، بچههای خود را در زندان میبینند، یاد اوین میکنند اما لاجوردی به فکر همه زندانیان بود. راه اوین نیز از اقتصاد میگذرد. آنکه دلش برای زندانیان میسوزد، لطفا اصلاح کند اوضاع معیشت را که حق با مولای متقیان است؛ «فقر، فساد میآورد».
جمهوریاسلامی آنقدر مقدس هست که تو وقتی میگویی «زندانبان»، من باز هم میگویم «شهید». زندان جمهوریاسلامی مرا یاد دوچرخهای میاندازد که 3 هزار میلیارد تومان نبود قیمتش. نمیدانم 26 بود یا 28 اما خوب میدانم شهید لاجوردی پا به رکاب عدالت بود با یک لباس چند جیب که پر بود از نامههای زندانیان.
لاجوردی خودش را تدارکاتچی نظام میدانست با 300 هزار شهید. نوکر مردم، لاجوردی بود که ماههای آخر خیال نکرد تدارکاتچی بودن، افت کلاس است. لاجوردی در همان ظرف زندانیان غذا میخورد و همان غذای زندان را میخورد! حتی از خانه غذا نمیآورد! چپ چپ نگاه میکرد لاجوردی، اگر میدید خورش غذایش را چربتر ریختهاند. در گوآنتانامو و ابوغریب، به بدن زندانی برق وصل میکنند اما در زندان جمهوریاسلامی سرعت اینترنت خیلی بالا نیست! اوباما در مناظره با رامنی، به صهیونیستهای صاحب ابوغریب و گوآنتانامو آمار میدهد که دوره من 80 درصد ارزش پول ایران کاهش پیدا کرد! حال از کجا باید بازدید شود؟ دفتر بعضیها یا دفتر لاجوردی؟! شیعه را در زندان آلخلیفه، سعودیهای صهیونیست میکشند، در عوض عدهای دنبال تلمبه دوچرخه لاجوردی میگردند! کارمندان زندان جمهوریاسلامی سر برجی حقوق میگیرند که برج عاج نیست. حقوق گرفتن سر برج عار نیست.
روسای قوا خودشان حقوقبگیر خون شهدا هستند. ما را چاره چیست؟ این روزها باید با در زندان صحبت کنیم، بلکه دیوار دفتر رئیس فلان قوه بشنود. بودجه در این دیار، به برکت خون شهیدان بسته میشود. اگر کچویی و لاجوردی نبودند، حضرات از بستن کمربندشان عاجز بودند، چه رسد به بستن بودجه. برخی حتی بودجه را هم گروگان گرفتهاند، کأنه ارث پدرشان است. بودجه قوای سهگانه، ارثیه پدری نیست!
بعضیها را رها کنی، حتی برای خدای روزیرسان هم کلاس بودجه میگذارند! آقازادهها از دوبی به زندان اوین میروند. طرف از همان زندان، صفحه یک روزنامه را خالی میبندد. اصحاب فتنه از داخل زندان، نامههای آتشین مینویسند. چندتاییشان سایت خود را به روز میکنند. از همه بدتر، آن یکی که به ده اصلاحات راهش نمیدهند، سراغ کدخدا را میگیرد. سوخت دوچرخه لاجوردی شهید، بنزین نبود.
آتش را نمیریخت به دامن اختلافات. مرد خلوت بود و بیریایی. بیادعایی. وصله پیراهنش را خودش میدوخت، بیشمع بیتالمال. قسم به خون شهیدان لاجوردی و کچویی، من زندان جمهوریاسلامی را حتی از دفتر سران قوا مقدستر میدانم. لاجوردی چک تخلف نمیکشید. کچویی خودش زخم خورده اقتصاد بود. ساده زندگی میکرد. خاوری اول از همه، مدیر اصلاحطلبان بود.
کارمندان زندان جمهوریاسلامی بچههای کوی نهجالبلاغهاند. ویلا ندارند هیچکدام در کانادا. در مکتب کمبوجیه بزرگ نشدهاند. کارمندان زندان جمهوریاسلامی کارشان را بلدند. اگر دیگران مشکلات اقتصادی را کم کنند، نیازی به بازدید از زندان اوین نیست. ناله زندانی چک، از زندانبان نیست؛ از بیکاری است. آه زندانی معیشت و فقر، از کچویی و لاجوردی نیست؛ از کسانی است که رجایی نیستند.
مسؤولان اگر جلوی تورم را بگیرند و نرخ ارز را مدیریت کنند، قطعا مشکلات زندانها کمتر خواهد شد. بعضیها تا اصحاب خود، بچههای خود را در زندان میبینند، یاد اوین میکنند اما لاجوردی به فکر همه زندانیان بود. راه اوین نیز از اقتصاد میگذرد. آنکه دلش برای زندانیان میسوزد، لطفا اصلاح کند اوضاع معیشت را که حق با مولای متقیان است؛ «فقر، فساد میآورد».
آفرینش:افزایش مرگ ومیرهای قلبی براثرمشکلات اجتماعی
«افزایش مرگ ومیرهای قلبی براثرمشکلات اجتماعی»عنوان سرمقاله روزنامه آفرینش به قلم حمیدرضا عسگری است که در آن میخوانید؛آمارها نشان می دهد که سن بروز سکته قلبی نسبت به دهه های قبل رو به کاهش است. اگر در گذشته سکته قلبی بیشتر در سنین 60 سال به بالا اتفاق می افتاد، امروزه بروز آن را به وفور در سنین بین 30 تا 40 سالگی نظاره می کنیم. آمارهای رسمی وزارت بهداشت نشان می دهد بیشترین علت مرگ و میر در کشور بعد از تصادفات ، سکتههای قلبی است.
براساس آمار3/39 درصد کل مرگ و میرها ناشی از بیماریهای قلبی و عروقی و5/19 درصد آن مربوط به سکتههای قلبی است.
در تصدیق این مدعا، وزارت بهداشت چندروز پیش اعلام کرد طی دو ماه پیش تا کنون 6 هزار سکته قلبی به ثبت رسیده است که آمار بسیار بالایی است.
عواملی همچون استفاده بیش از حد از تلویزیون و اینترنت و کارهای اداری باعث عدم تحرک افراد می شود و این امر باعث بروز مشکلات قلبی در سنین پایین می گردد. به طور مثال در کشور کره و ژاپن کارمندان روزانه از 8 تا 12 ساعت درگیر کار روزانه هستند. اما مسئولان ادارات در روز دو نوبت تایم استراحت و ورزش برای کارمندان در نظر گرفته اند و آنها را ملزم کرده اند دراین زمان مشخص به فعالیت بدنی بپردازند. این نشان از اهمیت مسولان به سلامت کارکنان و جامعه شان می باشد. در کشورما هم ساعت کار کارمندان کاسته شده ، ولی تاثیری در سلامت جامعه ندارد و همچنان شاهد افزایش بیماری های قلبی در جامعه هستیم.
البته باید یادآور شد مسائلی مانند آلودگی هوا نیز در ابتلا به این بیماری ها اثرداشته، عاملی که در سطح بالا در کشورما یافت می شود و هر روز بایک نوع آن رو به رو هستیم. یا آلودگی دود ماشین ها تنفس مردم را تنگ می کند و یا گرد و غباری که از کشورهای همسایه برایمان سوغات فرستاده می شود. البته این دو عامل قابل پیشگری است، به شرط اینکه این روند افزایش مرگ ومیرهای قلبی مورد توجه بیشتر مسولان قرارگیرد. اما عاملی که امروزه درصد بالایی از ابتلا به بیماری های قلبی به خود اختصاص داده،بحث مسائل عصبی و استرس زاست. درصورتی که فرد به طور مداوم تحت استرس باشد احتمال ابتلای او به بیماری های قلبی افزایش می یابد. شاید این عامل بیشتر از تغذیه آلودگی هوا گریبان گیرمردم باشد.
عدم امنیت شغلی، وضعیت تهیه مسکن، بالا و پایین شدن ناگهانی اقتصاد درکشور ، مشکل گرانی و تورم وبسیاری دیگرمسائل، همگی از عواملی هستند که باعث افزایش نگرانی و استرس درمیان افراد جامعه می گردد.
شاید به زعم برخی این نوشتار باید در صفحه پزشکی چاپ می شد اما درحقیقت بحث افزایش بیماری های قلبی در کشور و میزان مرگ و میرهای حاصل از آن صرفاًَ یک موضوع پزشکی نیست که تنها به دلیل برخی مشکلات فیزیکی ایجاد شود و با یک نسخه پزشک معالجه گردد.امروز عوامل اجتماعی که باعث برهم ریختگی اعصاب و افزایش استرس در افراد شده ، بیشترین تاثیررا در ایجاد این بیماری ها دارد.
انتظار می رود تا مسولان محترم این موضوع راجدی بگیرند و ار راستای افزایش امنیت و آرامش در عرصه های مختلف کشور توجه یشتری داشته باشند تا با ایجاد سلامت روانی جامعه موجبات سلامت جسمانی هم فراهم شود.
حمایت:تجاوز رژیم صهیونیستی به سودان و ضرورت واکنش جهانی
«تجاوز رژیم صهیونیستی به سودان و ضرورت واکنش جهانی»عنوان یادداشت روز روزنامه حمایت است که در آن میخوانید؛اواخر هفته گذشته خبری منتشر شد مبنی بر اینکه 4 هواپیمای رژیم صهیونیستی روز سه شنبه با گذشت از مسیر طولانی، بخشی از صنایع نظامی سودان را مورد بمباران قرار داده اند. برخی رسانه ها خبرهایی را منتشر کردند مبنی بر اینکه رژیم صهیونیستی پذیرفته است که این حمله مسلحانه را در خاک سودان انجام داده است. . همین رسانه ها توجیهی را نیز به نقل ازصهیونیست ها منعکس کردند و آن اینکه سلاح های کارخانه اسلحه سازی مورد حمله، بعضاً مورد استفاده حماس قرار گرفته یا می گیرد.
این حمله رژیم صهیونیستی به سودان برای بار اول نبود بلکه در سال 2009 نیز یک کاروان خودرو را در شمال سودان مورد هدف قرار داده بود، چنانچه حامی اول رژیم صهیونیستی یعنی آمریکا نیز در سال 1998 کارخانه داروسازی شفا در سودان را بمباران کرد و مدعی شد که تسلیحات شیمیایی در محل مورد حمله تولید می شده حال آنکه وقتی بازرسان سازمان ملل بعد از حمله از محل بازدید کردند اعلام داشتند که آنجا یک کارخانه معمولی داروسازی بوده که آسپرین و داروهای متعارف تولیدمی کرده است.
اقدام اخیر رژیم صهیونیستی آن گونه که اعلام شده علیه یک کارخانه تولید سلاح و مهمات سنتی و متعارف بنام یرموک انجام شده و در مجموع، نشان می دهد که بیش از محل مورد حمله، اصل اقدام مسلحانه تجاوزکارانه و جا انداختن این الگوی رفتاری با عنوان «حمله پیشدستانه» آن هم با تشخیص خود متجاوز، مورد نظر سران رژیم صهیونیستی و حامیان آمریکایی آنها بوده است.
نظر به اهمیت این رویداد جنایتکارانه، نکاتی در یادداشت امروز در این خصوص تقدیم مخاطبان ارجمند می شود، امید است مرضی خداوند سبحان واقع و برای ارتقای حساسیت های عمومی در قبال بی عدالتی های موجود در صحنه جهانی مفید واقع شود. نکته اول اینکه بار دیگر به خاطر آوریم که برابر منشور ملل متحد، کلیه اعضای سازمان ملل از حاکمیت برابر برخوردارند و هیچ دولتی نباید آنها را مورد تهدید به زور قرار دهد یا از زور علیه تمامیت ارضی یا استقلال سیاسی آنها استفاده کند. نهادی با عنوان شورای امنیت موظف است هر مورد عمل تجاوز را برابر ماده 39 منشور احراز و سپس برای حفظ یا اعاده صلح اقدامات لازم را معمول دارد.
متأسفانه در روزهای اخیر پس از تجاوز یک رژیم اشغالگر به کشوری مستقل و دارای حاکمیت، نه تنهاشورای امنیت هیچ واکنشی از خود نشان نداده و حتی بیانیه ای مطبوعاتی را منتشر نکرده است بلکه دیگر نهادهای ملل متحد ازجمله دبیرکل سازمان ملل نیز سکوت پیشه کرده اند گویی هیچ اتفاقی نیفتاده است.
این رفتار درحالی برای چندمین بار تکرار می شود که گاه برای موضوعات بسیار فرعی تر شاهد واکنش های فوری شورای امنیت یا دبیرکل متحد بوده ایم. بر خلاف بی تحرکی نهادهای ذیربط سازمان ملل، جنبش عدم تعهد واتحادیه عرب بیانیه ای را منتشر کرد و این اقدام اسرائیل را محکوم نمودند و آنرا نقض فاحش اصول حقوق بین الملل دانستند.
البته واکنش رسانه ای دفتر هماهنگی جنبش عدم تعهد جای قدردانی دارد ولی این حد از واکنش قطعا کافی نیست ولازم است جنبش یاد شده واکنشهای مؤثرتری ازجمله مکاتبه با شورای امنیت و تقاضای اقدام مؤثر، تذکر به دبیرکل ملل متحد جهت تحرک بیشتر در دفاع از رعایت منشور ملل متحد،طرح موضوع در مجمع عمومی ملل متحد و اخذ نظر جمعی اعضای سازمان ملل در این خصوص را نیز در دستور کار قرار دهد.
نکته دوم که البته خیلی تلخ است و به نحوی حاکی از عدم کارائی مؤثر حقوق بین الملل در مدیریت بهینه جامعه بین المللی است، این واقعیت می باشد که حمله رژیم صهیونیستی به سودان، بار دیگر نشان داد که در روابط بین المللی اگر دولت ها قوی نباشند و جنبه بازدارندگی لازم در مقابل طمع تجاوزگران را در خود ایجاد نکرده باشندهر آن ممکن است مورد تعرض قدرت های زورگو قرار گیرند.
با همین منطق است که برخی تحلیل گران درخصوص حمله اسرائیل به سودان بر این باورند که دولتمردان رژیم صهیونیستی و حامیان آنها چون جرأت حمله به ایران و یا حزب الله لبنان را نداشته اند با حمله به یک دولت متحد ایران خواسته اند از حیث روانی نزد افکار عمومی جهانی چهره مخوف خود را حفظ کنند تا با تکیه بر همین چهره مخوف و تجاوزگر به حیات خود ادامه دهند و این ذهنیت بی پایه را در سطح جهانی جا بیندازند که چون اسرائیل قدرت زیادی دارد فلذا در مقابل جنایات و زورگویی های این رژیم کاری نمی شود کرد و باید تحمل کرد. نادرستی این ذهنیت را البته قدرت مقاومت جنبش های مبارز فلسطین و جنبش مقاومت لبنان به اثبات رسانده اند و این گونه دست و پا زدن ها ثمری برای متجاوزین ندارد.
نکته سوم اینکه رژیم صهیونیستی در روزهای اخیر به جز حمله به کشور سودان، حملاتی را علیه مردم بی گناه غزه نیز از سر گرفته که همین امر با واکنش جنبش مقاومت فلسطین مواجه شده و آنها نیز در مقام دفاع موشک هایی را روانه مناطق اشغالی فلسطین نموده اند. آسیب پذیری روز افزون رژیم صهیونیستی در قبال اقدامات دفاعی مبارزان فلسطین واقعیتی غیرقابل انکار است.
در چنین وضعیتی، رژیم صهیونیستی برای فرار از آسیب های بیشتر، اقدامات ناجوانمردانه متعددی را در دستور کار قرار داده ازجمله ایجاد حادثه انفجاری در لبنان برای شکل دهی منازعات بین گروه های مختلف لبنانی و دخالت عوامل خارجی در این کشور، توسعه نقش حمایتی مستقیم یا غیر مستقیم از تروریست ها در سوریه برای گسترش دامنه منازعات مسلحانه در جهت زمین گیر کردن دولت سوریه و عدم حضور مؤثر این دولت در تقویت جنبش مقاومت ضدصهیونیستی، بهره گیری از برخی سران سازش کار عرب برای ایفای نقش چند چهره به نحوی که هم آنها مدافع فلسطین معرفی شوند و هم به کمک آنها این امکان فراهم باشد که مبارزین و توده مردم ضد صهیونیست را مهار کرد. سفر هفته قبل امیر قطر به غزه شاید از همین منظر بود که با موافقت پشت صحنه صهیونیست ها مواجه گردید و الا آنها نزدیکی یک کشتی صلح طلب ایتالیایی به غزه را اخیرا بر نتابیدند و واکنش قهرآمیز داشتند.
تلاش صهیونیست ها در اینکه برخی دولت های اسلامی غرب گرا و سکولار به عنوان مدل و الگو برای ملت های اسلامی خصوصاً ملت های بپا خاسته اخیر در مصر و تونس و مناطق دیگر معرفی شوند نیز واقعیتی است که نمی توان کتمان کرد و اتفاقاً ملت های هوشمند حتی در همان کشورهای مروّج سکولاریزم در دنیای اسلام، به عمق این طراحی های خبیثانه پی برده اند و اخیراً واکنش های وسیع اعتراضی اتخاذ کرده اند.
سخن آخر:
در جامعه بین المللی، اگرچه حقوق بین الملل انتظام بخش روابط دولت ها و سایر بازیگران محسوب می شودف ولی هنوز واقعیات موجود در عرصه جهانی حکایت از آن دارد که نوعی کشاکش بین منطق زور و قدرت و منطق حاکمیت قانون و رعایت کرامت انسان ها به طور همه جانبه جریان دارد. در این رقابت سخت البته ملت ها نقش تعیین کننده بر عهده دارند بدین صورت که هرچه آگاهی های آنان ارتقا یابد حاکمان کمتر می توانند در خدمت منطق زور و منفعت قرار گیرند. تحرک روز افزون ملت ها وهسته های مردمی، بی عدالتی های موجود در صحنه جهانی را بیش از پیش هدف قرار خواهد داد و در چنین فضایی، این امکان فراهم نخواهد شد که برخی زورگویان با منطق جنگل برخورد کنند.
قطعا یکی از اولویت های برجسته عموم صلح طلبان و عدالت خواهان سراسر جهان مقابله با جنایات صهیونیست هاست و اقدام اخیر رژیم صهیونیستی در سودان بار دیگر اثبات کرد که متجاوزان به هیچ قانون و اخلاقی پایبندی ندارند و تنها زبان زور و مشت آهنین را می فهمند آن گونه که جوانان شجاع حزب الله لبنان در جنگ 33 روزه به صهیونیست ها تفهیم کردند.
به هرحال، صرفنظر از واقعیت یادشده، لازم است دولت های اسلامی خصوصاً جمهوری اسلامی ایران واکنش حقوقی فعالی در قبال تجاوز اخیر رژیم صهیونیستی اتخاذ نمایند و در این چارچوب قطعاً فعالیت های مختلف از سوی جنبش عدم تعهد که هم اینک ایران ریاست آن را بر عهده دارد قابل انجام است. با امید به اجرای عدالت در مورد یکایک متجاوزان صهیونیستی در آینده نزدیک.
جوان:توبه، تنها راه پیشروی اصلاحطلبان
«توبه، تنها راه پیشروی اصلاحطلبان»عنوان سرمقاله روزنامه جوان به قلم محمد ودود حیدری است که در آن میخوانید؛این روزها اصلاحطلبان یا همان تجدیدنظرطلبان خیلی فعال شدهاند یا بهتر است بگوییم تظاهر به فعالیت دارند و به قول بچههای دانشجو اکتیوبازی در میآورند! همانانی که اهل تجدید نظر هستند در اصول و آرمانها و هر آنچه که مردم مسلمان و انقلابی ایران زمین به آن اعتقاد دارند.
هنوز مدت زیادی از آتش افروزی این بهاصطلاح اصلاحطلبان در دوران ننگین دولت اصلاحات و فتنهگریهایشان در سالهای 78 و 88 نگذشته و حافظه تاریخی مردم آن قدرها ضعیف نشده است که حوادث و خیانتهای این به ظاهر روشنفکران دینستیز و انقلاب گریز را نتوانند به خاطر بیاورند.
در روزهای اخیر گاه و بیگاه تعدادی از چهرههای اصلاحطلب که نمیتوان گفت سودای رئیس شدن بر جمهور را در سر ندارند مصاحبه میکنند و افاضاتی از خود بروز میدهند که اندکی که چه عرض کنم بسیار قابل تأمل و دقت است! با واکاوی این قبیل مصاحبهها، هم به وضوح اختلاف نظر میان این نمایندگان خودخوانده جریان اصلاحات مشهود است و هم تلاش عجولانه برای بهرهگیری از فرصت به دست آمده برای ایشان از انتقاد بخشی از اصولگرایان به دولت جناب آقای دکتر احمدینژاد.
با مروری کوتاه بر دوران سیاه اصلاحات به خاطر میآورم که چگونه احزاب اصلاحطلب و هواداران ایشان متعصبانه از دولت اصلاحات دفاع مینمودند و نه تنها حاضر به پذیرش کوچکترین نقصی در این دولت نبودند بلکه حتی نقد عملکرد دولت را نیز بر نمیتافتند. اینان که امروز به انتقاد اصولگرایان از دولت خرده میگیرند و آن را راهی برای ملامت اصولگرایان میدانند از این نکته غافلند که اتفاقاً یکی از تفاوتهای اصلی اصولگرایان با اصلاحطلبان همین آزاداندیشی، حریت، شاخص محوری در اظهارنظرها و رعایت اصول گفتمان انقلاب اسلامی است. اصولگرایان با مبانی برگرفته از ابعاد مختلف گفتمان اصیل انقلاب هیچگاه حاضر به نگاه تعصبآمیز به افراد، هر چند این افراد از همحزبیها و همجهتهای ایشان باشند، نیستند.
اصولگرایان نه تنها در حمایت از آقای دکتر احمدینژاد مغبون و پشیمان نیستند بلکه به بسیاری از عملکردها، تلاشها و خدمات دولتهای نهم و دهم مفتخرند، یعنی همان چیزی که به هیچوجه اصلاحطلبان در خصوص آن کارنامه درخشان و روشنی ندارند. بدون تردید هر منصف آگاهی اذعان دارد که مجموعه زحمات شبانهروزی و خدمات ارائه شده در دولت نهم به تنهایی حتی قابل قیاس با دوران 16 ساله قبل از آن نیست.
اصلاحطلبان بر خلاف آنچه امروز ادعای واهی مینمایند نه تیم اقتصادی دارند و نه توانایی اداره کشور در خصوص مباحث عمرانی و خدمات عمومی را، که اگر از این توانایی برخوردار بودند کارنامه اجرایی و عملکردی دولت اصلاحات اینگونه سیاه خودنمایی نمیکرد؛ دورانی که مسائل فرعی اولویت اصلی نشان داده میشد و مسئله اصلی معیشتی مردم و عمرانی کشور به دلیل عدم اشراف رئیسجمهور به کناری گذارده شده یا به اطرافیان واگذار گردیده بود.
زمانی که هر روز از صدقه سر آقایان مسئولان کشور بحرانی داشتیم و روزی نبود که به مقدسات و اعتقادات ملت در روزنامههای زنجیرهای مورد حمایت دولت اهانتی تازه صورت نگیرد. نان شب مردم گفتمانهای جدید سیاسی پرانده شده از زبان رئیس دولت تعریف میشد و دغدغهای به جز حرکت در راستای خواست دشمنان و بدخواهان انقلاب وجود نداشت. به هر حال دیدن چهره این روزهای اصلاح طلبان و شعف ایشان از انتقادهای بخشی از اصولگرایان به دولت دیدنی و همراه با لبخند ملامت است. آری، انتقاد از دولت نیز در برهههایی بیان میشود اما این به هیچ وجه به معنی ندیدن خدمات و خطشکنیها و توانمندیهای دولت نیست. یاد گرفتهایم که منصف باشیم نه متعصب، شاخص محور باشیم نه حزب محور و آرمانگرا باشیم نه فردگرا.
اینها همه و همه دلایل حمایت از آقای دکتر احمدینژاد و انتقاد همزمان به ایشان است که اگر این دو کنار هم نباشند باید به نیت حمایتکنندگان و انتقادکنندگان تردید نمود.
در آخر بحث حیف است که تأکید همیشگی را نیاورم و آن اینکه اصلاح طلبان با خیانتی که در برابر نظام اسلامی از خود نشان دادهاند هیچ راهی به جز توبه به درگاه الهی و عذرخواهی از مردم شریف ایران اسلامی پیش روی خویش ندارند.
ملت ما:تبعات حقوقی حمله صهیونیستها به سودان
«تبعات حقوقی حمله صهیونیستها به سودان»عنوان سرمقاله روزنامه ملت ما به قلم محمدطاهر کنعانی است که در آن میخوانید؛حمله روز چهارشنبه رژیم صهیونیستی به سودان اگرچه در گذشته نیز صورت گرفته بود اما نگاهی به ابعاد حقوقی این حمله لزوم اقدام جدی سازمانهای جهانی و حقوقی علیه اقدام اخیر صهیونیستها را یادآور میشود. رژیم صهیونیستی با حمله به یکی از مراکز تسلیحاتی سودان، به بهانه ارسال محمولههای سلاح از خاک سودان برای گروههای مقاومت فلسطین، حاکمیت ملی و تمامیت ارضی سودان را نقض کرده و اقدامی مغایر با قوانین بینالمللی را انجام داده است.
طبق بند 4 ماده 2 منشور ملل متحد هیچ کشوری در روابط بینالملل حق ندارد که به زور متوسل شود وبه تمامیت ارضی یک کشور تجاوز کند. همچنین برطبق اساسنامه دادگاه کیفری بینالمللی رم تجاوز به یک کشور جرم بینالمللی محسوب میشود. بدینترتیب صهیونیستها در سه سطح استراتژیک، عملیاتی و تاکتیکی مجرم شناخته میشوند و این امری است که سازمانهای حقوقی جهانی باید آن را مدنظر داشته باشند. از اینرو سازمان ملل باید این حمله را به عنوان تجاوز و تعرض به یکی از کشورهای عضو این سازمان محکوم کند.
اگر این موضوع در مجمع عمومی سازمان ملل مطرح شود تنها به محکومیت رژیم صهیونیستی منجر میشود و قطعنامههای صادر شده قدرت اجرایی ندارند. اما اگر شورای امنیت این حمله را به عنوان تهدیدی علیه صلح و امنیت بینالمللی محسوب کند اقدامات جدیتری علیه این رژیم صورت میگیرد. با این حال نباید این نکته را فراموش کرد که امریکا به عنوان یکی از همپیمانان رژیم صهیونیستی هرگونه قطعنامه علیه این کشور را وتو خواهد کرد و امیدی به صدور قطعنامههای الزامآور علیه این رژیم وجود ندارد.
اما کشورهای اسلامی عضو سازمان ملل باید محکومیت این حمله را از سوی سازمان ملل و اتخاذ مواضع مستحکم در قبال تجاوز رژیم صهیونیستی به یک کشور مسلمان خواستار شوند. اما بسیار تاسفبرانگیز است که براساس شواهد و قرائن یکی از کشورهای مسلمان منطقه یعنی مصر یا عربستان در این حمله نقش داشتهاند.
در حمله به سودان حتما باید یکی از دو کشور عرب که حدفاصل میان فلسطین و سودان هستند، اجازه پرواز به جنگندههای اسرائیلی را بدهند این دو کشور مصر و عربستان هستند اما تاکنون هیچ کدام از این دو کشور واکنشی از خود نشان ندادهاند. اگرچه اجازه پرواز به جنگندههای یک کشور برخلاف قانون نیست اما از این منظر که یک کشور اسلامی با رژیم صهیونیستی همکاری نظامی داشته است، تاسفبرانگیز و به دور از اصول اخلاقی است.
ابتکار:توبه فرمایانی که توبه میکنند، اما صدایش را در نمیآورند
«توبه فرمایانی که توبه میکنند، اما صدایش را در نمیآورند»عنوان سرمقاله روزنامه ابتکار به قلم فضل الله یاری است که در آن میخوانید؛« توبه» یکی از فرصتهایی است که در آموزههای دینی مسلمانان به عنوان راهی برای بازگشت و اصلاح خطاهای عمدی و سهوی مطرح میشود. در حقیقت دوربرگردانی است در بزرگراهی برای راننده خطاکاری که قصد اصلاح مسیر خود را دارد.این اصطلاح طلایی چندسالی است که در ادبیات سیاسی یک جناح خاص رایج شده و به فراوانی نقل ونبات استفاده میشود.
پس از حوادث انتخابات ریاست جمهوری خرداد88، جناح سیاسی اصولگرا که خود را پیروز بی رقیب میدان سیاست ایران میدانست در کنار مواضعی مانند، تهمت و تحقیر و سرزنش که نسبت به رقیب زمین خورده خود( اصلاح طلبان) روا میدارد، گاه از در لطف (!) و گاه نیز از سر تفرعن، از آنان میخواهد که « توبه» کنند و به مسیر برگردند تا فرصت حضور در نظام سیاسی را پیدا کنند.این گروه البته چندان که مینماید از سر امر به معروف این کار را نمیکنند.
در امر به معروفی مانند توبه معمولا از بنده خطاکار خواسته میشود که به درگاه خدا توبه کند، اما در این فقره، اصولگرایان اگرچه به نام امر به معروف این کار را میکنند، اما از خطارکاران(!) عرصه سیاست میخواهند تا با آنان همنوا شوند.این توبه فرمایان در حقیقت رفتار ومنش سیاسی خود را ملاک و شاخصی معرفی میکنند که توسل به آن راهی به رستگاری میگشاید.
دو جناح سیاسی ایران چندسال پس از انقلاب شکل گرفت و هر کدام سلوک و روش خاص خود را برای فعالیت سیاسی و نحوه ارتباط با مرم و مسائل کشور برگزیده اند و در طول سه دهه به صورت رویه ثابت آنان درآمده است. اما در حوادث پس از انتخابات خرداد 88 که اصولگرایان خود را یکه تاز میدان میدانستند و سوار بر خر مراد میراندند، از رقیب پیاده و رنجورشده،می خواهند که همه سلوک و منش سی ساله خود را کنار گذاشته و به مانند آنان عمل کنند.آنان راهی که پس از توبه، به اصلاح طلبان نشان میدهند روش و سلوک سیاسی خودشان است.
نقطه ای که در اولین سالهای پس از انقلاب موجب انشعاب و تشکیل دو جناح اصلی کشور شد.
توبه فرمایان اصولگرا در سه سال و چندماه گذشته،روش سیاسی خود را ملاک قرار داده اند که هرکس از آن تخطی کند، اگر در جناح رقیب باشد«فتنه گر»ش میخوانند و اگر در اردوگاه خودی باشد«منحرف». در این میان خودیهای دیروز هرچه ازآنان بیشتر فاصله بگیرند،به فتنه نزدیک تر میشوند.
در حقیقت خود را شاقولی میدانند که هرکس میخواهد در ایران فعالیت سیاسی کند باید خود را با آنان هماهنگ کند.
آنان خود را از هر خطایی مبرا میدانند و هر اشتباهی که از آنان سربزند، نه تنها تصحیح نمیشود، بلکه تا حد امکان تلاش میشود به مدد رسانههای قدرتمندی که در اختیار دارند، عین صواب معرفی شود. بنگرید به تبلیغات شدیدی که در اولین روزهای پس از انتخابات 88 پیرامون محمود احمدی نژاد سازمان داده بودند.
او را احیاگر گفتمان انقلاب اسلامی وآرمانهای بنیانگذار آن میدانستند؛ مردی از جنس مردم که برای نجات کشور از دست فاسدان و رانت خواران به میدان آمده و در عصر پایان معجرات، «معجزه هزاره سوم» اش خواندند.هرکس مخالف این موضوع میاندیشد در نگاه آنان کوردلی بود که آفتاب را در وسط آسمان ظهر تابستان نمیدید.او را رئیس جمهوری میدانستند که از دل گفتمان اصولگرایی به قدرت رسیده بود.پس همه ابزارهای نظام رادر اختیارش قرار دادند. اهرمهای نظارتی مجلس را از کارانداختند تا مبادا مزاحم برنامههای عدالت محورش شود. مصوبه ساخت یک مدرسه سه کلاسه در روستایی دورافتاده را گاه تصمیمی بزرگ میدانستند که با برخی از پروژههای سدسازی دو رئیس جمهور قبلی برابری میکند.
آنان همه اعتبار سی ساله خود را خرج دولتی کرده بودند که فکر میکردند غنایم بسیاری به اردوگاهشان خواهد آورد.حرفهای منتقدان را به هیچ میانگاشتند و آنان را حسودانی میدانستند که آفتاب را انکار میکنند والبته در همه احوال آنان را به توبه و بازگشت به مسیر خودشان فرا میخواندند.
اما چندوقتی است که ورق برگشته. همه امکانات تبلیغی این جناح صرف این موضوع میشود که این احمدی نژاد، آن احمدی نژاد نیست، او عوض شده است.آنان شروع به تکرار ادعاهایی کرده اند که پیش از این اصلاح طلبان به دلیل طرح آنها، مستوجب توبه بودند.
این توبه فرمایان البته عادت خود را کنار نگذاشته اند و در حالی که از مسیر اشتباه خود در حال بازگشتند، همچنان دیگران را به توبه فرامی خوانند. در حالی که بسیاری از ادعاهای اصلاح طلبان پیرامون رئیس جمهور و نزدیکانش را تکرار میکنند، همچنان از آنان میخواهند بابت همین مواضع توبه کنند. طرفه آنکه از دوستان سابق خود که این روزها به جریان انحرافی معروف کرده اند، نیز میخواهند که به دامن اصولگرایی برگردند.
این روزها همه را به توبه فرامی خوانند تا کسی متوجه بازگشت آنان از مسیر اشتباه شان نشود. آنان اگرچه توبه میکنند، اما هیچ گاه نمیخواهند از این لفظ استفاده کنند تا مبادا افکار عمومی متوجه شود که آنان نیز اشتباه میکنند، گمراه میشوند و فریب میخورند. تلاش میکنند تا همچنان در پیله «خودمعصوم پنداری» باقی بمانند.خوب میدانند که اقدام به توبه در فضای سیاسی الزاماتی دارد، مانند: عذرخواهی از مردم، پشیمانی و اقرار به بی بصیرتی. آنان نمیخواهند تصویر خودساخته شان در نزد افکار عمومی خدشه دارشود.این است که توبه میکنند، اما صدایش را در نمیآورند.
آرمان:انتخاباتی متفاوت با انتخاباتهای گذشته
«انتخاباتی متفاوت با انتخاباتهای گذشته»عنوان سرمقاله روزنامه آرمان به قلم ناصر ایمانی است که در آن میخوانید؛این روزها تلاشهای جریان اصولگرا برای ایجاد وحدت در حالی صورت میگیرد که در مورد انتخابات ریاستجمهوری آینده بدون شک ایجاد وحدت در میان هر دو جریان اصلاحطلب و اصولگرا کار سختی است و بعید به نظر میرسد که بتوان کاری کرد که هر کدام از این جناحها یک کاندیدای واحد و یا حتی کاندیداهای کمتری داشته باشند.
در میان جریان اصولگرایی با توجه به انتخابات گذشته و فضای به وجود آمده امکان ایجاد وحدت سختتر شده است و با توجه به فاکتورهای متعددی که در مورد انتخاباتهای ریاستجمهوری وجود دارد امکان منصرف کردن کاندیداها برای حضور در انتخابات تا اندازهای بعید به نظر میرسد. از سوی دیگر در انتخابات ریاستجمهوری سال 84 نیز ما شاهد چنین وضعیتی بودیم و اصولگرایان در آن زمان نیز همچون امروز نتوانستند به وحدتی در مورد کاندیدای ریاستجمهوری برسند.
به عنوان مثال از طرف شورای هماهنگی علی لاریجانی معرفی شد و چهار کاندیدای دیگر یعنی آقایان قالیباف، رضایی، توکلی و احمدینژاد هرچقدر تلاش برای وحدت کردند موفق نشدند و در نهایت هم ترکیب کاندیداهای انتخابات به آن شکلی که دیده شد صورت گرفت. این روزها در حالی صحبت از ایجاد وحدت میشود که به صورت کلی ایجاد وحدت در انتخاباتهای ریاستجمهوری بسیار سختتر از انتخاباتهای دیگر است.
البته این تشتتی که این روزها در میان اصولگرایان دیده شده در میان اصلاحطلبان نیز در سالهای 84 و 88 دیده شد و در نهایت دو نفر از سوی اصلاحطلبان به صحنه انتخابات آمدند که هیچ یک ادعا نداشتند کاندیدای انحصاری اصلاحطلبان هستند در نتیجه نباید از این نکته غافل ماند که خصلت اصلی انتخاباتهای ریاستجمهوری سخت بودن برقراری وحدت در میان جناحهای سیاسی کشور است. از سوی دیگر در انتخابات ریاستجمهوری یازدهم بدون شک ما شاهد وضعیت ویژهای خواهیم بود که فضای انتخاباتی را با انتخاباتهای گذشته متفاوت خواهد کرد.
یکی از ویژگیهای جدید این انتخابات تعدد کاندیداها برای حضور در صحنه است که بدون شک نمیتوان گفت نماینده کدام جناح سیاسی کشور هستند. از سوی دیگر با توجه به اینکه اصلاحطلبان دارای یکسری مشکلات اصولی هستند بعید است به صورت فعالانه و منسجم وارد عرصه انتخابات شوند و اگر هم وارد این عرصه شوند مشخصا به عنوان نامزد جریان اصولگرا وارد صحنه نخواهند شد.
از سویی اصولگرایان نیز بدون شک کاندیداهای متعددی برای انتخابات ریاستجمهوری معرفی خواهند کرد که بعید به نظر میرسد بتوانیم آنان را متقاعد کنیم که در چارچوب اصولگرایی کنار بکشند و در مورد کاندیدای خاصی وحدت کنند اما آنچه این روزها مشخص است این است که حضور اصلاحطلبان در انتخابات ریاستجمهوری یازدهم آن هم به صورت منسجم نامعلوم است و اگر هم فردی از طرف آنان بیاید به عنوان کاندیدای انحصاری اصلاحطلبان نخواهد بود. اصولگرایان نیز در مورد یک کاندیدای خاص وحدت نخواهند کرد و انتخابات آتی ریاستجمهوری انتخاباتی متفاوت با سایر انتخاباتها خواهد بود.
دنیای اقتصاد:آسانی انجام کسب و کار در ایران و فاصله تا مرز
«آسانی انجام کسب و کار در ایران و فاصله تا مرز»عنوان سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد به قلم دکترجعفر خیرخواهان است که در آن میخوانید؛گزارش امسال بانک جهانی درباره رتبهبندی کشورها بر پایه آسانی کسب و کار، دارای یک سنجه اضافی دیگر نیز هست.
در این سنجه، فاصله هر کشور تا مرز یا نقطه ایدهآل برای انجام کسب وکار محاسبه شده است. یکی از ایرادات وارده به گزارش رتبهبندی کشورها برای آسانی انجام کسبوکار این بود که عملکرد هر کشور را «نسبتبه» عملکرد سایر کشورها میسنجید؛ یعنی تنها جایگاه نسبی هر کشور در محیط کسب و کار به دست میآمد. به این علت اگر در فاصله دو سال، یک کشور میتوانست محیط کسب و کار خود را بهبود بخشد، اما سایر کشورها بهبود به نسبت بیشتری مییافتند رتبه کشور مربوطه بهتر نمیشد و این تلاش و زحمت کشور در آمارهای منتشرشده قابل مشاهده نبود.
پس نیاز به سنجهای احساس میشد که بهبود کیفیت مطلق و نه نسبی محیط مقرراتگذاری کسب و کار را نشان دهد. ایراد مرتبط دیگر این بود که جدای از عدم امکان مشاهده روند بهبود طی زمان، امکان قضاوت درباره میزان شکاف و فاصله بین دو کشور در یک مقطع زمانی خاص هم وجود نداشت؛ چون با رتبهبندی کشورها تنها معلوم میشود که مثلا در سال 2012 ترکیه در رتبه 71 و ایران در رتبه 145 است؛ ولی آیا واقعا به این معنا هست که وضعیت ترکیه دو برابر بهتر از ایران است که البته این گونه نیست.
بنابراین در سالهای گذشته که رتبه ایران در محیط کسب و کار دائما تنزل مییافت مقامات مسوول در این حوزه، اینگونه در مقام پاسخگویی برمیآمدند که ما نیز تلاش خودمان را کرده و محیط کسب و کار را بهبود بخشیدهایم؛ اما چه کنیم که برخی کشورها از ما بیشتر تلاش کردند و در نتیجه توانستند در رتبهبندی از ما جلو بیفتند. با مشاهده سنجه فاصله تا مرز که از امسال منتشر شده است و سالهای گذشته از 2005 تاکنون را هم دربرمیگیرد، میتوان دقیقا فهمید که ایران به صورت واقعی و مطلق چه کارنامهای داشته است.
این سنجه به صورت درصدی حساب میشود و 100 به معنای بالاترین عملکرد مشاهده شده در هر کدام از ریزشاخصها است. پس فاصله هر کشور با مرز در مقیاس از صفر تا صد بیان میشود که صفر به معنای پایینترین عملکرد و 100 هم روی مرز یا نقطه ایدهآل و کاملا مطلوب محسوب میشود. برای مثال کشوری که امتیاز 75 درصد را برای سال 2011 به دست آورده باشد، به این معنا است که 25 درصد از مرزی که با توجه به بهترین عملکرد در بین همه کشورها ساخته شده است، فاصله دارد و اگر در سال 2012 امتیاز این کشور به 80 درصد رسیده باشد، به طور قطع یعنی محیط کسبوکار آن بهبود یافته است. به این ترتیب سنجه فاصله تا مرز تکمیلکننده رتبهبندی آسانی انجام کسبوکار است که کشورها را با یکدیگر در یک نقطه از زمان مقایسه میکند.
با این سنجه مشخص میشود که در سال جاری فاصله ایران از مرز و نقطه ایدهآل 45 درصد است؛ در حالی که فاصله ترکیه 5/35 درصد است یعنی وضعیت ترکیه نزدیک به 10 درصد و نه دو برابر بهتر از ایران است. وضعیت ایران و فاصله تا مرز از سال ابتدایی 2005 که آمارهای مذکور محاسبه شده تا سال جاری در جدول آمده است.به این ترتیب مشخص میشود در یکسال گذشته که از تابستان پارسال تا تابستان امسال را دربرمیگیرد، محیط کسبوکار در ایران به میزان یک درصد بهبود پیدا کرده و شکاف ما با نقطه ایدهآل از 46 به 45 درصد کاهش یافته است. یا اینکه میتوان فهمید در یکسال قبل از آن محیط کسبوکار 2/0 درصد افت داشته است و از 2/54 درصد به 54 رسیده است.
نکته مهم دیگر اینکه اگر چه کشور ایران در بین 185 کشور جهان رتبه 145 را دارد؛ یعنی در پلکانهای نسبتا پایین محیط کسبوکار قرار میگیرد، اما به صورت مطلق که نگاه شود وضعیت ایران از کشور میانه هم بهتر است. پس اگرچه رتبه دریافتی ما (145) از میانگین کشورها که 92 باشد فاصله زیادی دارد، اما فاصله از مرز ایدهآل کمتر از 50 درصد است (دقیقا 45 درصد با مرز ایدهآل فاصله داریم).
به این ترتیب مشخص میشود که محیط کسب و کار در ایران روند پیوسته افزایشی داشته و در یک دوره هشت ساله به اندازه 5 درصد بهبود یافته است و از 50 درصد به 55 درصد رسیده است که البته نیمی از این بهبودی (4/2 درصد) در فاصله یک سال 2008 تا 2009 رخ داده است.
در اینجا خوب است به برخی از کشورهایی که بیشترین پیشرفت را در کاهش دادن فاصله خود تا مرز داشتهاند، نگاهی بیندازیم.کشور گرجستان در سالهای 2005 تا 2012 توانسته است 6/31درصد بهبود یابد که در جایگاه نخست قرار میگیرد و همین طور از دیگر کشورهای آّشنای منطقه مصر 3/16 درصد، آذربایجان 9/12 درصد و عربستان 7/10 درصد بهبود یافتهاند. پنجاهمین کشور در فهرست بهبودیها آلبانی با 3/8 درصد است و البته ایران با 5 درصد بهبود نتوانسته است در بین این 50 کشور نخست جای گیرد.