گزیده سرمقاله روزنامه‌های امروز

روزنامه‌های صبح امروز ایران در سرمقاله‌های خود به مهمترین مسائل روز کشور و جهان پرداخته‌اند که برخی از آنها در زیر می‌آید.

خراسان:معمای کاهش ضریب جینی!

«معمای کاهش ضریب جینی!»عنوان یادداشت روز روزنامه خراسان به قلم مهدی حسن زاده است که در آن می خوانید؛مرکز آمار در تازه ترین گزارش خود از بهبود وضعیت توزیع درآمد در سال 91 خبر داد و اعلام کرد که ضریب جینی (مهمترین شاخص توزیع درآمد) کاهش یافته است (ضریب جینی شاخصی بین رقم صفر تا یک است که صفر حالت برابری کامل و یک حالت نابرابری کامل در توزیع درآمد است). به عبارت دیگر مرکز آمار معتقد است فاصله درآمدی دهک های مختلف جامعه در سال 91 کمتر از سال 90 بوده است.

این آمار در شرایطی مطرح می شود که سال گذشته نرخ تورم به بالاترین رقم طی 16سال اخیر رسید و در چنین شرایطی کاهش ضریب جینی محل سوال است. در مجموع برخی ابهامات و سوالات پیرامون گزارش مرکز آمار درباره ضریب جینی وجود دارد که در ادامه مرور می کنیم:

1 – «تورم، مالیاتی است که ثروتمندان بر فقرا وضع می کنند» این عبارتی است که برخی برای توصیف آثار تورم بر وضعیت اقتصادی اقشار جامعه به کار می برند. یکی از مهم ترین تاثیرات تورم افزایش نابرابری است چرا که در شرایط تورمی افرادی که درآمدهای ثابت دارند و درآمد آن ها مطابق تورم افزایش نمی یابد از سایر افرادی که امکان سرمایه گذاری در بازارهای سوداگری و کسب سود از ناحیه تورم را دارند، عقب تر می مانند. به صورت مشخص در سال 91 که بازارهای سکه و ارز سودهای کلانی را نصیب سرمایه گذاران کرد می توان با قاطعیت گفت ثروتمندان که به طور طبیعی بیش از سایر اقشار در این عرصه ها سرمایه گذاری کرده اند، سودهای بیشتری کسب کرده اند. این درحالی است که اقشار فقیر با رقم ثابت یارانه نقدی و سایر درآمدها در سال 91، پذیرای افزایش هزینه ها نیز بوده اند. لذا انتظار می رود در توصیف شرایط اقتصادی دهک های مختلف دهک های کم درآمد نسبت به دهک های پردرآمد با هزینه بیشتر و سود کمتر مواجه شده باشند.

2 – نکته مهم دیگر درباره آثار نرخ تورم بر توزیع درآمد این است که نرخ تورم برای دهک های مختلف درآمدی متفاوت است. به عبارت دیگر آن چه که تحت عنوان نرخ تورم اعلام می شود برمبنای میانگین سبد کالا و خدمات مورد استفاده همه خانوارهای یک جامعه است. درحالی که سبد کالا و خدمات مورد استفاده خانوارهای ثروتمند نسبت به خانوارهای فقیر متفاوت است. بر این اساس مرکز آمار ایران در تاریخ 29 آذر سال 1390 در گزارشی با عنوان «نرخ تورم و شاخص قیمت کالاها و خدمات مصرفی به تفکیک دهک های هزینه ای خانوارهای شهری در کل کشور 1389-1381» نرخ تورم را به تفکیک دهک های مختلف اعلام کرده است که با مشاهده نرخ تورم در این سال ها می بینیم نرخ تورم دهک اول (کم درآمدترین دهک جامعه) بین 5 تا 8درصد بالاتر از نرخ تورم دهک دهم (پردرآمدترین دهک جامعه) است. همچنین باید اضافه کرد طی سال 91 نرخ تورم گروه خوراکی ها که در سبد هزینه ای خانوارهای کم درآمد سهم بیشتری دارد، حدود 20درصد بیش از نرخ تورم کل بوده است.

3 – در هر حال از سوی اقتصاددانان اشکالاتی به شاخص ضریب جینی وارد شده است. براساس تعریفی که از ضریب جینی ارائه شد، این شاخص نحوه توزیع درآمد را نشان می دهد اما برخی معتقدند مهمترین شاخص برابری یا نابرابری اقتصادی شاخصی است که نحوه توزیع ثروت را نشان دهد. به ویژه در شرایط تورمی و کاهش شدید ارزش پول ملی ثروت مهمتر از درآمد است، چرا که ثروت مفهومی عامتر از درآمد و شامل انواع دارایی ها از جمله سکه، ارز، زمین، مسکن، سهام و … است که به تناسب نرخ تورم و بعضاً بیش از نرخ تورم به ارزش آن ها افزوده می شود.

درحالی که به تناسب کاهش ارزش پول ملی ارزش درآمد و پول نقد کاهش می یابد.هرچند هنوز شاخص جایگزین مناسبی برای ضریب جینی پیدا نشده است و همچنان در بین شاخص های اقتصادی مهمترین شاخص نشان دهنده برابری اقتصادی ضریب جینی است. در هر صورت مناسب است مرکز آمار به ابهامات جدی که درباره آمار اعلام شده از سوی آن مرکز مبنی بر کاهش ضریب جینی وجود دارد پاسخ دهد.

کیهان:غفلت مسلمانان موتور جنگ های نیابتی

«غفلت مسلمانان موتور جنگ های نیابتی»عنوان یادداشت روز روزنامه کیهان به قلم سعدالله زارعی است که در آن می خوانید؛آمریکایی ها بعد از شکست نظامی در افغانستان و عراق به این جمعبندی رسیدند که امکان موفقیت مداخله پرحجم و مستقیم نظامی در کشورهای منطقه وجود ندارد و اگر هم مداخله ای صورت پذیرد هزینه های مادی و معنوی آن آنقدر زیاد است که دستاوردهای آن را بسیار کوچک می کند. از این رو، استراتژی نظامی آمریکا از اواخر سال 2006 میلادی دوره ای از تجدیدنظر را تجربه کرد و در نهایت جرج بوش رئیس جمهور تندخوی آمریکا از سال 2007 تغییر استراتژی را به طور غیررسمی اعلام کرد. اولین نشانه های این تغییر مسیر مذاکراتی بود که در این دوران میان آمریکا و کشورهای دیگر بطور رسمی و مستقیم یا غیررسمی و غیرمستقیم آغاز گردید. از این سال کشورهای غربی هم پیمان آمریکا شروع به کاستن از شمار نیروهای نظامی شان در عراق و افغانستان کردند و چندی بعد آمریکا مذاکره با ایران را برای بررسی امکان واگذاری امور امنیتی عراق به عراقی ها پذیرفت. این مذاکرات در سه دور انجام شد و در نهایت و پس از آنکه راهکارهای دیگر به نتیجه ای نرسید، آمریکایی ها سند موسوم به «توافقنامه امنیتی بغداد-واشنگتن» را امضا کرده و خروج تدریجی از عراق را آغاز کردند.

جرج بوش در زمانی که خروج از عراق و کاستن از مداخلات در این کشور را امضا می کرد، یک مسئله کلیدی ذهن او و سایر دولتمردان آمریکایی را بخود مشغول کرده و آن روند رو به رشد نفرت از آمریکا در خاورمیانه بود. در سال 2006 موسسه نظرسنجی «زاگبی» آمریکا فاش کرد که نفرت از آمریکا که در دهه 1980 در کشورهای اسلامی حدود 15درصد بوده است اینک به میزان 60 درصد نزدیک شده و این در حالی است که به طور میانگین 88درصد مردم در کشورهای اسلامی دیدگاه مثبتی نسبت به آمریکا ندارند. گزارش موسسه نظرسنجی زاگبی از آن جهت نگران کننده بود که آمریکایی ها هزینه نفرت از خود را در افغانستان، پاکستان، عراق، لبنان و … به شکل دادن تلفات انسانی پرداخت کرده بودند. برای آمریکایی ها سال 2007، پرتلفات ترین سال حضور نظامی در افغانستان و عراق بود. از این سال آمریکایی ها موضوع تلاش برای جهانی کردن ارزش های آمریکایی را که توصیه جدی نئوکان هایی نظیر هانتینگتن، فوکویاما، پل ولفوویتز و … بود متوقف کردند و پروژه تلاش برای بهبود چهره آمریکا در خاورمیانه را شروع کردند. براساس این پروژه تا زمانی که شرایط آن فراهم نشده و مردم منطقه در برابر آن واکنش خشمگینانه نشان می دهند، حمله به یک کشور را کنار گذاشته و از رهبری یک ائتلاف نظامی علیه یک کشور نیز اجتناب نمایند. دقیقا بر همین اساس بود که آمریکایی ها رهبری عملیات مداخله در لیبی را به فرانسه سپرده و خود گاه و بیگاه به نقد این مداخله می پرداختند.

علاوه بر این آمریکایی ها تصمیم گرفتند نظریه حفظ رژیم های همگرا را بار دیگر جایگزین «دمکراتیزه کردن کشورهای اقماری» نمایند. پیش از این براساس نظریه «خاورمیانه جدید» روی این موضوع تاکید می شد که تامین منافع درازمدت ایالات متحده در گرو بازسازی و نوسازی رژیم های وابسته می باشد. در عین حال این نکته هم حائز اهمیت بود که طرح خاورمیانه جدید یا بزرگ که ورد زبان دستگاه دیپلماسی آمریکا بود، رژیم های پادشاهی و فاسد وابسته به آمریکا را نگران کرده و آنان را در معرض فشار بیشتر از سوی شهروندان خود قرار داده بود. در واقع طرح جدید آمریکا که از سال 2007 به اجرا درآمد از یک سو آب پاکی روی دست مردمی که گمان می کردند آمریکا و غرب آنان را در نوسازی سیاسی کمک می کنند، ریخت و از سوی دیگر به امثال ملک عبدالله در عربستان، حسنی مبارک در مصر و زین العابدین بن علی در تونس اطمینان دادند که حفظ این رژیم ها در اولویت بیشتر است.

البته رژیم های وابسته به آمریکا علیرغم آنکه بار دیگر در کانون پشتیبانی غرب قرار گرفتند اما اکثر آنان نتوانستند در مقابل موج مردمی مقاومت نمایند. رژیم مبارک اگرچه از سوی آمریکا و طرح خاورمیانه بزرگ خیالی آسوده پیدا کرد اما از آماج خروش مردم نتوانست گریزگاهی بیابد. این به آن معنا بود که طرح آمریکا تا آنجا که به رژیم های اقماری باز می گشت چندان به جایی نرسید ولی موج آمریکا ستیزی مردم اندکی تخفیف پیدا کرد. سیاست های مبتنی بر «تغییر» اوباما اگرچه یک دروغ بزرگ و فریب انتخاباتی بود اما توانست وجهه آمریکا را در فاصله 2008 تا 2011 کمی بهبود ببخشد. بعنوان مثال گزارش مؤسسه «گالوپ» که اخیراً خبرگزاری فرانسه منتشر کرده است نشان می دهد که از میزان کسانی که در جهان اسلام معتقد بودند هر کدام از بوش و اوباما برای انتخاب شدن در دور دوم ریاست جمهوری شایستگی ندارند 10 درصد کاسته شده است. گالوپ می گوید میزان عدم تمایل در جهان اسلام برای انتخاب شدن دوباره اوباما 70 درصد بوده است و حال آنکه این نسبت در زمان نزدیک به انتخابات دور دوم ریاست جمهوری بوش (2004) 85 درصد بوده است.

آمریکایی ها پس از آنکه متوجه شکست فاحش برنامه مداخله نظامی در جهان اسلام شدند به دو شیوه روی آوردند؛ شیوه اول «چابک سازی نظامی» بود. آمریکایی ها تصمیم گرفتند به مداخله مستقیم در امور نظامی-امنیتی افغانستان خاتمه دهند و کاری به «تروریزم» نداشته باشند و با امضای یک توافقنامه امنیتی، بخشی از نیروهای نظامی خود را در حدود 12 پایگاه در افغانستان نگه دارند تعداد این نیروها بین 12 تا 18 هزار نفر برآورد شده است. آمریکا در این روزها سرگرم امضای یک توافقنامه امنیتی با دولت کرزای از یک سو و مذاکره امنیتی با سران اصلی طالبان است. به گمان آنان طالبان برای حکومت بر افغانستان از شانس بیشتری نسبت به حکومت فعلی برخوردار است. این در حالی است که هم آمریکایی ها و هم طالبان در مواجهه با رسانه ها «ژست مخالف مذاکره» به خود می گیرند. آمریکا وجود پایگاههای استراتژیک در ایالت های مختلف بخصوص ایالت های شمالی و غربی افغانستان بمنظور کنترل سه قدرت آسیایی یعنی روسیه، چین و هند را برای خود یک ضرورت استراتژیک دانسته و تداوم ابرقدرتی خود در دهه های آینده را منوط به حفظ این پایگاهها می داند.

شیوه دوم آمریکا «نیابتی کردن درگیری ها» است. آمریکایی ها در سال 2002 زمانی که طراحی عملیات نظامی علیه رژیم صدام حسین را در دستور کار داشتند با صراحت از پذیرش نقش گروه های اپوزیسیون عراقی اعلام بی نیازی می کردند آنان در اجلاس اربیل که حدود سه ماه قبل از آغاز حمله به عراق برگزار کرده و در آن گروه های کرد، شیعه و سنی را هم دعوت کرده بودند با صراحت گفته بودند: «نیازی به مداخله و مشارکت شما نیست ولی می توانید نظرات خود را به ما بگوئید.» البته براساس خاطراتی که بعضی از شخصیت های امروزی عراق منتشر کرده اند تعدادی از رهبران احزاب عراقی از جمله رهبران شیعه اعلام کرده بودند که اداره عراق ربطی به آمریکا ندارد و خود عراقی ها باید زمام امور را به دست گیرند.»

اما این برنامه یعنی دخالت مستقیم و به حاشیه راندن نیروهای داخلی توسط آمریکایی ها نتیجه مناسبی برای غرب دربر نداشت و کنار گذاشته شد. اولین بار انگلیسی ها در افغانستان طرحی را در «اجلاس 2008 کابل» ارائه کردند که براساس آن باید «لویه جرگه» با حضور سران طوایف مختلف افغانی- از جمله حزب اسلامی حکمتیار- با همراهی مسئولین دستگاه های انگلیسی و آمریکایی در افغانستان شکل می گرفت و اداره امور محلی سیاسی و امنیتی به رهبران افغانی واگذار می شد. لویه جرگه با این ایده و با حضور 1000 نفر شکل گرفت.

آمریکایی ها تا آن موقع این ایده انگلیسی ها را قبول نداشتند و بگومگوی آمریکایی ها بر سر ایده انگلیسی ها به درگیری و برکناری سرفرماندهی آمریکا در افغانستان منجر شد و پس از آن «دیوید پترائوس» راهی افغانستان گردید و به محض ورود اعلام کرد که امنیت افغانستان راه حل نظامی ندارد. آمریکا در فاصله 2009 تا 2011 درگیری نیابتی را در افغانستان و پاکستان تجربه کرد نتیجه آن مصونیت بیشتر نیروهای غربی و افزایش تعداد کشته های افغانی بود و از این رو وزارت دفاع آمریکا در ارزیابی شرایط سال 2010 و مقایسه آن با 2007 اعلام کرد که استراتژی جدید به ثمر نشسته است.

آمریکا در سوریه درگیری نیابتی را به جنگ نیابتی تبدیل کرده است. یعنی سازماندهی مخفی یک درگیری طالبان- کرزای را به سازماندهی مخفی یا نیمه مخفی یک جبهه فراگیر منطقه ای علیه دولت سوریه تبدیل کرده است. آمریکا از یک سو پشتیبانی قاطعی از گروه های تروریستی دارد و در همان حال از «راه حل سیاسی» هم در ظاهر حمایت می کند تا وقتی تروریزم به بن بست رسید، راهی برای مشارکت در روند جدید داشته باشد.

جنگ نیابتی یک چاشنی و لازمه مهم دارد و آن هم «غفلت» است. اگر مسلمانان بدانند که در جنگ نیابتی به جای نظامیان متجاوز آمریکا کشته شده و در خدمت یک طرح اطلاعاتی آمریکایی علیه خود و کشور خویش قرار گرفته اند، از میانه راه بازمی گردند.

جمهوری اسلامی:احیای مذاکرات سازش با طعم رشوه

«احیای مذاکرات سازش با طعم رشوه»عنوان سرمقاله روزنامه جمهوری اسلامی به قلم حسن خیاطی است که در آن می خوانید؛جان کری، وزیر امور خارجه آمریکا که مدت هاست تلاش گسترده ای را با هدف احیای مذاکرات سازش میان رژیم صهیونیستی و تشکیلات خودگردان فلسطین به رهبری محمود عباس آغاز کرده است، اینبار از طرحی خبر داد که براساس آن چنانچه پیشرفتی در مذاکرات سازش حاصل شود یک طرح سرمایه گذاری بین المللی به ارزش چهار میلیارد دلار برای تقویت اقتصاد مناطق فلسطینی تحت حاکمیت تشکیلات خودگردان اختصاص خواهد یافت.

این سخنان در اجلاس مجمع جهانی اقتصاد که در اردن برگزار گردید بر زبان جان کری جاری شد، اجلاسی که همزمان میزبان شیمون پرز رئیس رژیم صهیونیستی و محمود عباس نیز بود و این دو تن در حاشیه اجلاس مذکور با وزیر امورخارجه آمریکا ملاقات و مذاکرات مفصلی درباره چگونگی احیای مجدد مذاکرات سازش بعمل آوردند. پادشاهی اردن درحالی به میزبانی از رئیس رژیم صهیونیستی پرداخت که مردم این کشور به شدت مخالف روابط اردن با دولت رژیم صهیونیستی هستند و مجلس این کشور نیز در اثر تظاهرات اعتراض آمیز اردنی ها ناچار به تصویب طرح اخراج سفیر رژیم صهیونیستی از اردن شده است، با این حال سران دولت اردن برخلاف خواسته مردم این کشور همچنان به نقش دلالی خود برای رژیم صهیونیستی و آمریکا ادامه می دهند و با فریبکاری خود را مدافع حقوق فلسطینی ها و آرمان های فلسطین معرفی می کنند.

دلایل اصرار مقامات آمریکایی و صهیونیستی برای بازگشت به مذاکرات بی حاصل سازش با فلسطینیان کاملاً آشکار است و بیهوده نیست که همزمان با تاکید وزیر امورخارجه آمریکا برای احیای این مذاکرات، شیمون پرز رئیس رژیم صهیونیستی و بنیامین نتانیاهو نخست وزیر این رژیم نیز با وی همراهی می کنند و خواستار بازگشت مقامات تشکیلات خودگردان به میز مذاکره هستند زیرا مقامات رژیم صهیونیستی با این حربه سالها فلسطینیان را سر دوانده اند. مقامات تشکیلات خودگردان نیز علاقه خود به احیای مذاکرات را پنهان نمی کنند ولی آغاز مذاکرات را منوط به توقف شهرک سازی ها از سوی رژیم صیهونیستی کرده اند و این درحالی است که صهیونیست ها نه تنها زیر بار این خواسته نمی روند، بلکه تحرکات خود در این زمینه را طی ماه های اخیر به شدت افزایش داده اند و طرح های پی در پی و جدیدی را در جهت ساختن شهرک های جدید در مناطق فلسطینی نشین به اجرا در می آورند و حاضر نیستند حتی قدمی به عقب بردارند. این بی توجهی صهیونیست ها درحالی است که حتی مقامات دولت آمریکا و حامیان اروپایی تل آویو نیز شهرک سازی های صهیونیستی را تحریک آمیز و مانع احیای مذاکرات و موجب تضعیف آن دانسته اند، با این حال مقامات صهیونیستی می دانند که طرح اینگونه مسایل از جانب غربی ها تنها جنبه تبلیغاتی دارد و بیشتر به منظور ایجاد وجهه برای خودشان صورت می گیرد و آنچه مهم است اینست که در نهایت حمایت آنها از اسرائیلی ها بی قید و شرط است.

گسترش روزافزون اهانت صهیونیست ها به مقدسات و اماکن اسلامی، هجوم سازماندهی شده شهرک نشینان صهیونیست به صورت توهین آمیز به مسجدالاقصی در موارد مکرر، دستگیری و زندانی کردن فلسطینی ها به بهانه های واهی توسط نظامیان صهیونیست که طبق اعلام سازمان عفو بین الملل تعداد زندانیان فلسطینی در زندان های اسرائیل به بیش از 4500 تن رسیده است، تخریب منازل و اخراج فلسطینی های ساکن این کشور، مسموم کردن آب شرب فلسطینی ها با هدف کوچ دادن اجباری آنها و موارد بسیار دیگر از این قبیل هیچکدام برای مقامات تشکیلات خودگردان مهم به نظر نمی رسند و بهانه توقف شهرک سازی ها نیز تنها به این دلیل ابراز می شود که درصورت تحقق چنین امری حتی به طور موقت، تبلیغ نمایند که ما برای رفتن به پای میز مذاکره توانسته ایم از اسرائیلی ها امتیاز بگیریم!

واقعیت این است که مردم فلسطین به هیچ وجه موافق تلاش های صورت گرفته برای احیای مذاکرات سازش چه از جانب آمریکایی ها و اسرائیلی ها و چه از جانب مقامات تشکیلات خودگردان فلسطین نیستند و این را در تظاهرات روز یکشنبه خود در "رام الله" که در قالب اعتراض به سفر "جان کری" به فلسطین اشغالی با هدف احیای مذاکرات سازش صورت گرفت نشان دادند. مردم فلسطین در این تظاهرات اظهارات جان کری در تل آویو را که طی آن رژیم صهیونیستی را بهترین هم پیمان آمریکا خوانده بود، به آن معنا دانستند که طرح پیشنهادی او برای حفظ منافع اسرائیل است نه مردم فلسطین.

صدها ساکن "رام الله" و اعضای گروه های سیاسی و کمیته های مردمی فلسطینی که در تظاهرات اعتراضی شرکت کرده بودند، ضمن محکوم کردن سفر کری به فلسطین اشغالی، نقش جانبدارانه آمریکا را نیز مورد اعتراض قرار دادند و تاکید نمودند آمریکایی ها سعی دارند برای بهبود وجهه رژیم صهیونیستی سران تشکیلات خودگردان را به پای میز مذاکره برگردانند و تردیدی وجود ندارد که این مذاکرات تنها به نفع دشمن صهیونیستی تمام خواهد شد.

شکی وجود ندارد که پیشنهاد "رشوه گونه" سرمایه گذاری چهار میلیارد دلاری در کرانه باختری، نتیجه سفرهای ماراتنی "جان کری" به منطقه خاورمیانه و مذاکرات فشرده با سران کشورهای عربی است و نوعی پول تشویقی که از کیسه ملت های عرب تأمین خواهد شد برای وادار کردن محمود عباس به بازگشت به میز مذاکره است، میزی که در طول سالیان متمادی همواره نتیجه ای جز وقت تلف کردن و به فرسایش کشاندن آرمان فلسطین نداشته است.

واقعیت اینست که نه آمریکایی ها و نه اسرائیلی ها و نه حتی برخی سران خودفروخته عرب اعتقادی به روند مذاکرات سازش با هدف حل و فصل مسایل ندارند، زیرا اعتقادی به حق فلسطینیان ندارند و مخالفت عملی آنان با اجرای قطعنامه های بین المللی و خواسته های جهانی در مورد فلسطین بهترین شاهد ماجراست.

آنچه اکنون با وساطت وزیر خارجه آمریکا درحال پیگیری است و اینبار طعم "رشوه" نیز به آن افزوده شده است، در واقع ادامه همان سیاست های گذشته درباره فلسطین است با این تفاوت که ممکن است طعم این رشوه پردازی به مذاق برخی مقامات تشکیلات خودگردان خوش آید و سال های دیگری را بر دوران آوارگی مردم فلسطین بیافزاید.

رسالت:الگوی اسلامی- ایرانی انتخابات

«الگوی اسلامی- ایرانی انتخابات»عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم محمود فرشیدی است که در آن می خوانید؛تبلیغات انتخاباتی به شیوه غربی یعنی پر کردن «چشم ها» و «گوش ها» با بمباران رسانه ای و لذا هر شیوه ای که این هدف را تامین کند از جمله اصل مجاورت و ظاهر شدن نامزد انتخاباتی در کنار هنرپیشه ها، ورزشکاران و حتی طبیعت و حیوانات زیبا به خدمت گرفته می شود تا اندیشه ها مسحور و آرای مردم به نفع نامزد انتخابات اخذ گردد. اما نظام مردم سالاری دینی، الگوی تبلیغات انتخاباتی خاص خویش را دارد؛ الگویی که «اندیشه ها» و «قلب ها» را مخاطب قرار می دهد و به همین جهت، سیر 34 ساله تبلیغات انتخابات در کشور ما، روندی تکاملی را نشان می دهد؛

حرکتی از چهره به کلام و از تصویر به منطق، در راه دستیابی به الگوی مطلوب تبلیغات. در پاسخگویی به این انتظار تعالی جویانه جامعه است که در انتخابات سال 92 صدا و سیما فرصت کافی برای همه نامزدها پیش بینی کرده است تا سخن و اندیشه آنان را انعکاس دهد و طبعا نامزدهای موقعیت سنج نیز باید این انتظار جامعه را درک کنند و توانمندی خویش را نه در قالب عکس و شعار بلکه در قالب طرح و برنامه و راهکار عرضه نمایند.

البته طراحی برنامه های اداره کشور، فعالیت جمعی را می طلبد و باید توسط احزاب تهیه و تدوین گردد اما هنوز در کشور ما احزاب، کارکرد برنامه محور نیافته اند و بیشتر به حضور و فعالیت در صحنه رقابت های سیاسی و انتخاباتی می اندیشند. از طرف دیگر در زمان محدود برگزاری انتخابات هم نه امکان تدوین برنامه وجود دارد و نه نامزدها، فرصت شنیدن برنامه های راهگشا و طرح های کلیدی را دارند و لذا امید می رود در حرکت تکاملی تبلیغات انتخاباتی این نقیصه نیز به تدریج مرتفع شود.

همچنین یکی دیگر از شاخصه های تبلیغات انتخاباتی در نظام مردم سالاری دینی، مسئولیت سنگین نامزدها به عنوان یک رسانه در توجه به مسائل راهبردی جامعه است یعنی نامزدها به موازات فعالیت های تبلیغاتی به منظور جلب آرای عمومی که عمدتا ناظر به مسائل و مشکلات روز مردم می باشد نباید از رسالت تبیین آرمان ها و برنامه های سرنوشت ساز و درازمدت نظیر آ موزش و پرورش غفلت کنند زیرا حتی اگر موفق به کسب آرای اکثریت مردم نشوند، این برنامه ها به عنوان مطالبه عمومی در جامعه نهادینه خواهد شد.

در امتداد همین تعمیق شعور اجتماعی بود که در انتخابات سال 1384 بازگشت به گفتمان انقلاب اسلامی با اقبال عمومی مواجه شد و تبلیغات پرزرق و برق دنیامدارانه، مقبول طبع ذائقه سیاسی مردم واقع نشد. هرچند متاسفانه در مقام عمل و اجرا از این گفتمان اصیل با شیوه ای غیر اصولی دفاع شد، چندان که امروز دفاع از کارآمدی و توان مدیریتی اصولگرایی برای اداره کشور، مهمترین شاخصی است که پس از ولایت پذیری، باید مورد توجه انتخاب کنندگان و انتخاب شوندگان قرار گیرد و «مردم باید کسی را ترجیح دهند که زمینه ساز عزت برای آینده انقلاب و کشور باشد و توانایی حل مشکلات و ایستادگی قدرتمندانه در مقابل جبهه معاندان و الگو کردن جمهوری اسلامی در چشم مستضعفان جهان را داشته باشد.» (1)

روشن است که اعمال مدیریتی کارآمد در گستره کشور، جز با عقلانیت و تدبیر و مشورت امکان پذیر نیست و بنابراین هر نامزدی که بتواند در دولت خود مجموعه توانمندتری از مدیران با تجربه وکارآمد را جذب کند، در دفاع از حیثیت کشور و کارآمدی اصولگرایی و حل مشکلات مردم، موفق تر خواهد بود.با توجه به کلیدی بودن شاخص مدیریت در شرایط کنونی، انتظار می رود نامزدهای اصولگرا از همه ظرفیت مدیریتی این مجموعه بهره مند شوند و نکته قابل توجه آنکه  اگر تعهد بهره گیری از تمامی ظرفیت مدیریتی اصولگرایان، قبل از برگزاری انتخابات، ضمانت اجرایی بیابد، بستر برای دستیابی نامزدهای اصولگرا به وحدت، فراهم تر خواهد شد، چرا که هر یک از این نامزدها در یک یا چند حوزه اجرایی، تخصص و دغدغه بیشتری دارد و اگر مطمئن شود که در این حوزه ها از دیدگاه ها و نیز از مدیران توانمند مورد نظر وی استفاده خواهد شد، دور از ذهن نیست که احساس کند تکلیف شرعی خویش را در امر انتخابات ادا کرده است و به نفع دیگری کنار رود. کناره گیری سه نامزد جبهه پیروان خط امام و رهبری به نفع یک نفر بدون هیچ گونه جار و جنجال تبلیغاتی، تجربه ارزشمندی بود که امکان تکرار دارد.

پی نوشت:
1- مقام معظم رهبری 6/3/92

تهران امروز:مردانی که سیاست شان شهادت بود!

«مردانی که سیاست شان شهادت بود!»عنوان سرمقاله روزنامه تهران امروز به قلم سیدجواد سیدپور است که در آن می خوانید؛برای شرح و وصف و درک آنچه امروز گفتمان جهادی نامیده می شود، نگاه به عقبه و کارکرد و کارنامه این گفتمان مفید و موثر است، اما الزاما بررسی کارنامه، همه آنچه باید بدانیم نیست بلکه برای بازشناسی و تفکیک این دیدگاه از سایر دیدگاه های موجود در سپهر سیاست ورزی ایران، تشخیص «بایدها و نبایدها و فضیلت ها و رذیلت ها و…»نیز یکی از ضرورت هاست که چگونگی حرکت و عملکرد گروهی که زیر این چتر جمع شده اند را می سازد.

جهاد، کلیدواژه و ستونی است که این گفتمان به روی آن استوار شده است.بی شک جنگی که رژیم بعثی عراق به جمهوری نوپای ایران اسلامی در شهریور 1359 تحمیل کرد، نبرد حق و باطل بود که از دل آن حماسه ای خلق شد. اما این حماسه و رویداد چه ویژگی هایی داشت که این جمعیت آنچه اتفاق افتاد را الگوی رفتاری خود می دانند و برمبنای آن یک ساحت ارزشی و گفتمانی ساخته اند.

شاید پرسش جدی این باشد که مگر می شود از دل یک جنگ، الگوی زیست و زندگی بیرون کشید که این جریان برآن اصرار دارد! آیا از این تفکر می توان خروجی و الگویی برای زندگی، مدیریت و شکوفایی داشت؟ پاسخ به این پرسش «آری» است، اگر نگاه به رفتار ایرانیان در دفاع مقدس باشد. درمیان جبهه ایران نگاهی به زندگی و مرگ شکل گرفت که تفاوتی آشکاربا آنچه در جهان تکرار می شد، داشت. نگاهی که منبعث بود از اندیشه دینی و ایرانی که قرن ها در ادبیات ایران تجلی یافته بود؛ نگاهی که در آن جایگاه انسان به عنوان معبود تا بالاترین درجه خلقت، حرکت صعودی داشت.

سلوکی که خط مقدم خدا پرستی و انسان دوستی بود. سلسله مراتب نه براساس کلیشه های رایج ارتش های جهان، بلکه براساس شاخص های جدیدی شکل گرفت؛ شاخص هایی که ویژگی ممتاز فردی را می دید و بدون نگاه کردن به جوانی و پیری، مسئولیت را به اشخاص می سپرد. براساس این شاخص است که به یکباره در جبهه های ایران، باکری ها و همت ها و خرازی ها و… عرصه ای برای حضور پیدا می کنند.

رشد این جوانان جوانمرد آن قدر سریع و واقعی و با اقتدار است که تحلیلگران جنگ های جهان را شگفت زده می کند، به گونه ای که نقشه هایی برای حذف این نیروهای توانمند از جبهه ایران، به یکی از اولویت های دشمن تبدیل می شود. اما صحنه هیچ گاه از این نیروهای جوان و خلاق خالی نشد و دفاع مقدس با قوت تا آخرین لحظه ها ادامه یافت. یکی از فضیلت های بارز الهی و انسانی، دیگردوستی است.

شاید در شرایط عادی آدم ها ادعاهای بسیاری داشته باشند، مبنی بر حب خانواده و دوستان و هموطنان و سرزمین و… اما در آزمونی واقعی اگر از آدمی بخواهند که جانش را برای همرزم و همرزمان که تا دو روز پیش آنها را نمی شناخته برای حفظ ارزش ها و آرمان ها، برای حفظ سرزمین و دوستان و خانواده اش فدا کند، آن زمان است که معلوم می شود، چه کسانی بی پروایی گذشتن از جان را دارند و تنها ادعا نداشته و مرد عمل هستند.

حب خویش و دوستداری جان، اولین و بارزترین غریزه انسانی است و در تمام جنگ های جهان براساس مقدرات و مقدورات، حفظ جان و به تبع آن بقای مبارزان و سربازان، نقشه حمله ها سامان می یابد و حرکت نیروها بر این اساس در خطوط مختلف نبرد انجام می شود. اما فراغت از خود دوستی و جانفشانی برای دیگری و از خود گذشتگی آنقدر در جبهه های ایران موج می زد و سیال بود که تقریبا با هیچ یک از نبردهای جهانی قابل قیاس نبوده و نیست.

 بازخوانی خیل نامه ها به عنوان مستندات دید گاه رزمندگان، لحظات ثبت شده با دوربین های مستندسازان و… همه نشان می دهد که این فضیلت اخلاقی که پیش از این در ادبیات فارسی و حکایات منطق الطیر، مثنوی معنوی، تذکره اولیا و چه بسیار قصه های دیگر خوانده شده بود، تجلی انسانی یافت، آن هم در سخت ترین شرایط. یکی دیگر از برگ های درخشان اخلاقی آن روز و روزگار عدم تجسس در گذشته همرزمان بود.

به دنبال آن نام و صفت متبرک حضرت حق که ستارالعیوب است، کسی چشم بر عیب دیگری نداشت. کسی که آن لحظه در دل نیمه های شب قبل از عملیات زانو به زانوی همرزم خود می نشست، حقی برای خود قایل نبود که از همرزم خود برای تجسس و پرونده سازی و… بپرسد: از کجای ایرانی؟ به چه مذهب و مسلکی هستی؟ از کدام تباری؟ و چه مدرکی از کدام دانشگاه داری؟ این ارزش ها هیچ کدام ملاک قیاس و رتبه ای نبود. چه بسیاری که در پی استغفار از گناهان، و توفیق پذیرش توبه، خود را به آنجا رسانده بودند و هیچ کس نبود که تجسس کند یا حکم ببرد که تو نباید اینجا باشی.

این نکته که رنگ و رو، قوم و قبیله و پیشینه ملاک هم نشینی نبود، از اوصافی است که در تخیل انسان، مدینه فاضله را ساخته است. آدم ها با خط کش ها و خط کشی های مرسوم اندازه نمی شدند. قد همه دریا بود و متر دست خدا. در آن زمان به واقع مقدس امور از زاویه ای مقدس نگریسته می شد و متر و معیار زمین برایش کم بود. فتوت و جوانمردی، آیین و مرام پهلوانی احیا شده بود. فارغ از من و منیت در آن روزها همچون مه حریر سحری موج می زد، خودی و غیر آن، من و قوم خونی، قبیله سیاسی و تیره وتبار حزب و جناح وگروه، (این الفاظ را سیاست بازان در پایتخت ساخته و پرداختند) معنا نداشت.

سیاست این بود که چگونه در این سلوک تا آنجا که جان داری مبارزه کنی و نگذاری یک وجب از خاک و دین و ناموس به خطر بیفتند و قسمت اگر با تو بود، (آسمان بار امانت نتوانست کشید/ قرعه کار به نام من دیوانه زدند) به مقام شهادت می رسیدی. آری سیاست این مردان صداقت بود، سیاست این مردان شهادت بود. باری اینکه اخلاق جهادی و باید ها و نبایدهایش، رذیلت ها و فضیلت هایش و… از زمانی به ارث می برد که حیات طیبه در گوشه ای از جهان، زمین را بهشتی کرده بود. معرفت دینی و الگو گرفتن از رفتار اولیای خدا، آدم ها را به تقوایی رسانده بود که میدان از من و منیت خالی شده بود و به راحتی برای آن همرزم که توانایی داشت، عرصه آماده می شد. امری فراتر از میزان عدالت در دستان فرشته دیوان قضا بر فضا حاکم بود.

عدالت، مفهومی نبود که به بهانه آن و با سوء تعبیر از آن بتوان کسانی را از میدان رقابت بیرون راند، بلکه سهمی عادلانه وجود داشت تا هر کس اندازه واقعی خود را بیابد و در آنجا که هست عاشقانه کار کند. چرا که فرصت یافته بود تا خود را در میدان های مختلف محک زده و نشان دهد. کسی با رفتارهای حقیرانه مانع دیگری نبود یا خدعه ای برای حذف دیگری سرهم نمی کرد. این فرهنگ دستاوردی بود که کشف شد ولی متاسفانه در صحنه دیگر کشور فرصت تکرار نیافت.

تمایل این مردان، مردان جبهه و جنگ به ساختن، به بازآفرینی، به آبادانی بیشتر است. آنها در ناخودآگاهشان تصاویر ویرانی جنگ حک شده است و دغدغه مند آبادانی ویرانی ها هستند و لاک غلط بر صورت مسئله نمی کشند. این مردان و مردمان با دردها و زخم های ما بزرگ شده اند و برای التیام آمده اند. این مردان در خون غلتیدن هموطنانشان را دیده اند، زخم ها را چشیده اند و درد را می شناسند و برای گذاشتن مرهم و درمان آمده اند.این وارثان، دارندگان تجربه اخلاقی و معرفتی ای هستند که از عقل معاش بالاتر است.

مردانی هستند که با کمترین امکانات با عقلانیت و تدبیر و عدم تنگ نظری، مقاومت کردند و بهترین نتایج را از شرایط موجود گرفتند. می گویند درخت زیتون در شرایطی که جنگ است میوه نمی دهد و در زمان صلح و دوستی و آشتی میوه دار می شود. این مردان جهادی با تلاش بی وقفه و شبانه روزی که انجام می دهند، زیتون را برای ما به ارمغان می آورند. درخت و میوه ای که در قرآن به آن قسم یاد می شود و شاخه ای از آن در منقار کبوتر سفید پیام آور نوح سرگردان دریا شد که «توفان پایان یافت.»

آفرینش:پارس جنوبی و امیدها و نگرانی ها

«پارس جنوبی و امیدها و نگرانی ها»عنوان سرمقاله روزنامه آفرینش به قلم علی رمضانی است که در آن می خوانید؛وزیر نفت اخیرا اعلام کرده است که در نیمه نخست امسال، 3 طرح گازی که شامل فازهای 12، 15 و 16 و 17 و 18 در پارس جنوبی به بهره برداری می رسد و بیش از 100 میلیون متر مکعب گاز به ظرفیت تولید گاز ایران از بزرگترین میدان مشترک جهان افزوده می شود.

این طرح در مجموع دارای 89 درصد پیشرفت فیزیکی است. این در حالی است که در هفته های گذشته انتقادها و خبرهایی مبنی بر فعالیت کشورمان در رقابت با قطر در برداشت و سرمایه گذاری در پارس جنوبی به گوش رسیده است .

یعنی از یک سو برخی رویکرد دولت در اجرای فازهای گوناگون پارس جنوبی را با وجود تحریم ها درست ارزیابی کرده و از سوی دیگر نیز منتقدان با اشاره به برداشت 2 تا 2.5 برابری گاز قطر نسبت به ایران در پارس جنوبی عملکرد دولت را در پروژه‏های ناقص و باقیمانده پارس جنوبی را زیر سوال می برند. از دیدگاه منتقدان در واقع عدم اجرای سیاست های "اقتصاد مقاومتی" در شرکت ملی نفت ایران با وجود سرمایه گذاری 46 میلیارد دلاری در طول 3 سال گذشته ایران موجب شده است حتی یک فاز جدید و استاندارد پارس جنوبی در مدار بهره برداری قرار نگیرد.

این در حالی است که منتقدان به اعمال تغییرات متعدد مدیریتی در سطح مدیران پیمانکاران و حوزه کارفرمایی، عدم تعریف اولویت بندی تامین مالی، کالا و تجهیزاتی توسط شرکت ملی نفت و….را عاملی در جلوگیری از تولید زودهنگام گاز طبیعی در این پروژه های مشترک می دانند.

آنچه مشخص است رئیس جمهوری زمستان سال گذشته تاکید کرده بود با بهره برداری از فازهای جدید پارس جنوبی تا پایان فعالیت دولت دهم ظرفیت تولید گاز ایران از این میدان مشترک 2 برابر خواهد شد. همچنین آمارهای رسمی منتشر شده نشان می دهد که در سال 1389، 90 و 91 به ترتیب 16، 20 و حدود 10 میلیارد دلار در فازهای پارس جنوبی هزینه شده است ودر سالجاری حدود 30 میلیارد دلار دیگر در طرح توسعه فازهای پارس جنوبی سرمایه گذاری خواهد شد.

در این حال هر چند در شرایط فعلی تحریم های ناجوانمردانه غربی ها در حوزه نفت و گاز مانعی برای انجام بهتر کار و تولید در پارس جنوبی است اما مسلما نمی تواند بهانه ای برای توجیه تاخیرها در توسعه فازهای پارس جنوبی باشد. لذا باید با تعیین اولویت بندی هوشمندانه در تزریق منابع مالی،انجام مدیریت های قوی تر و مانع از تاخیر در توسعه فازهای پارس جنوبی شد.

همچنین با توجه دقیق تر و مناسب به پروژه های در اولویت به جای توسعه چندین طرح توسعه دیگر مستقل نفت و گاز، بسیاری از منابع مالی، لجستیکی و پیمانکاری کشور را در این منطقه متمرکز تا در شرایط تحریم های غرب پروژه های اولویت داری نفت و گاز پارس زودتر به بهره برداری رسد تا بتوان از تاراج سهم نفت و گاز کشور در برابر استخراج های گسترده کشور همسایه یعنی قطر جلوگیری کرد و منافع ملی کشور را حفظ نمود.

حمایت:شکست در چند محور

«شکست در چند محور»عنوان یادداشت روز روزنامه حمایت است که در آن می خوانید؛اتحادیه اروپا سرانجام تحت فشارهای آمریکا و برخی کشورها نظیر انگلیس و فرانسه، با لغو تحریم های تسلیحاتی گروه های تروریستی در سوریه موافقت کرد. این توافق زمانی صورت گرفته است که جهانیان به ماهیت تروریستی این گروه ها اذعان دارند و آنان را تهدیدی برای کل جهان می دانند. هر چند که کشورهایی مانند انگلیس تصویب این طرح را پیروزی برای خود می دانند اما بررسی واقع گرایانه تحولات، حقیقتی دیگر را آشکار می سازد و آن شکست دشمنان سوریه از جمله اتحادیه اروپا در چند جبهه است.در حوزه میدانی، دشمنان سوریه با دو چالش عمده مواجه اند.

نخست آن که در صحنه سوریه آنها نتوانسته اند طرح های خود را اجرایی کنند چنانکه ارتش سوریه توانسته در بسیاری از نقاط از جمله در القصیر شکست های سختی را به تروریست ها تحمیل کند. این که غربی ها تاکید دارند لغو تحریم های تروریست ها برای تغییر موازنه نظامی در سوریه است خود سندی بر شکست آنها در سوریه است که رسوایی بزرگی برای آنان تلقی می شود.در محور دیگر گروه های تحت حمایت غرب پس از 5 روز نشست در ترکیه نتوانستند به جمع بندی واحدی دست یابند و هر روز بر میزان اختلافات آنها افزوده شده است.

این روند به منزله شکست غرب در جمع آوری گروهی همسو با منافع خویش است بنابراین می توان گفت که اقدام آنها به تسلیح گروه های تروریستی اقدامی برای سرپوش گذاشتن بر این ناکامی است.در کنار این حقایق این امر مورد تاکید است که اقدام غربی ها مبنی بر لغو تحریم های تسلیحاتی گروه هایی که جهانیان آنها را تروریست معرفی می کنند خود رسوایی و شکستی بزرگ برای آنهاست. آنها همواره بر این ادعا بوده اند که به دنبال نجات مردم سوریه هستند و با ادعای حقوق بشری تلاش کرده اند تا افکار عمومی جهان را با خود همسو سازند.

تسلیح گروه های تروریستی سندی دیگر بر واهی بودن ادعاهای غرب است که حقانیت مواضع نظام سوریه مبنی بر مردمی نبودن تحولات سوریه و فتنه انگیزی غرب برای نابودی سوریه را برای مردم سوریه و افکار عمومی جهان آشکار می سازد.

با توجه به آنچه ذکر شد می توان گفت که اقدام اتحادیه اروپا هر چند در ظاهر موفقیتی برای فرانسه و انگلیس است اما در نهایت شکستی سنگین برای آنان تلقی می شود که با فرافکنی و فضاسازی رسانه ای به دنبال پنهان سازی این شکست ها هستند. روند تحولات نشانگر شکست دشمنان سوریه در چند جبهه است که تصویب ارسال سلاح برای تروریست هایی که دستشان به خون مردم سوریه آغشته است خود بعد دیگری از این رسوایی هاست که چهره ضد بشری آنها را برای جهانیان بیش از پیش آشکار می سازد.
 
مردم سالاری:اعتمادسازی، اولویت دولت آینده

«اعتمادسازی، اولویت دولت آینده»عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاری به قلم محمدحسین روانبخش است که در آن می خوانید؛ جامعه ایرانی به دلایل تاریخی، عموما فاصله ای میان خویش و دولت ها قائل بوده و مسائل ملی و مسائل دولتی را نه در کنار هم که روبروی هم تحلیل می کرده است. این باور خوشبختانه پس از انقلاب، به مرور در حال تغییر بود و بخصوص در دوران دفاع مقدس، ملت، دولت را نه نهادی در مقابل خویش، که در کنار خویش و بر آمده از خویش می دانست و به این ترتیب اعتماد عمومی به دولت، باعث کارآمدی دولت از سویی و گسترش همراهی مردم با برنامه های دولت از سوی دیگر می شد. اعتماد مردم به دولت، سرمایه ارزشمندی است که بدون شک باعث اعتلای کشور و پیشرفت، توسعه و آبادانی کشور خواهد شد .

متاسفانه باید گفت که در طول سال های گذشته عملکرد دولتمردان، ضربات سهمگینی به اعتماد مردم به دولت و دولتمردان زده است و باعث شده نگاه قدیمی مردم مبنی بر رویارویی دولت و ملت دوباره در باورها زنده شود . این موضوع را از زوایای مختلف می توان برشمرد: دولت احمدی نژاد متاسفانه در طول دوران هشت ساله خود، با دادن وعده هایی عجیب از طرفی سطح خواسته های مردم را بالا برده و از طرفی با عملی نکردن حداقل خواسته های مردم، ناامیدی را گسترش داد. در کنار این موضوع، دادن آمارهای غیر واقع، بیش از پیش به بی اعتمادی مردم دامن زد.

برای نمونه می توان از وعده «آوردن نفت بر سر سفره ها» یاد کرد که یک سال بعد از انتخابات تکذیب شد یا سخنگوی دولت با گفتن این که «چون نفت بوی بدی می دهد آن را سر سفره مردم نمی آوریم» نمک به زخم مردم پاشید ! وعده ریشه کنی بیکاری نیز از وعده هایی بود که هر سال توسط دولت تکرار می شد و در حالی که هیچ نشانه ای مبنی بر ایجاد اشتغال دیده نمی شد دولت دائما ادعا می کرد که سالیانه دو میلیون و ششصد هزار شغل ایجاد کرده است!

از سوی دیگر، سفرهای استانی دولت، علی رغم نکات مثبتی که داشت، این موضوع را هم القا می کرد که دولت برنامه ای جامع برای حل مشکلات مردم ندارد و برای حل مشکلات باید به دیدن دولتمردان رفت، به آنها نامه داد و درخواست حل مشکل کرد، که همین موضوع گویای رویارویی دولت و ملت بود ! بنا به روایتهایی دولت بیش از 36 میلیون نامه از مردم جمع کرده است و به این ترتیب این سوال پیش می آید که آیا این حجم درخواست ها از طرف دولت اجابت شده است؟! اگر چنین است پس چرا هیچ بهبودی در وضعیت جامعه دیده نمی شود و آیا این رفتار به معنی کاهش اعتماد مردم نیست؟!

تبدیل طرح بزرگ هدفمندی یارانه ها به طرحی برای «صدقه »دادن به مردم،گرانی روزافزون در حالی که دولتمردان آن را انکار می کردند، به کارگیری رفتارهایی که به «بگم – بگم » معروف شد، بیان اینکه با فساد و مافیا مبارزه خواهیم کرد و نام رانت خواران را افشا می کنم، در کنار رسوایی پرونده هایی چون اختلاس 3 هزار میلیارد تومانی و… هم بخشی از عوامل گسترش بی اعتمادی مردم به دولت بود . با این تفاصیل، باید گفت که مهمترین اولویت دولت آینده باید ترمیم و بازسازی اعتماد عمومی به دولت باشد.

باید دولت به دور از شعارزدگی و عوام فریبی، فاصله دولت و مردم را کاهش دهد، باید به گونه ای رفتار و برنامه ریزی کند که مردم بدانند مشکلات عمومی در روالی جامع و برنامه ای گسترده حل می شود و برای حل مشکل نباید به استقبال دولتمردان بروند، دنبال ماشین آن ها بدوند و به هر زحمتی آنها را ببینند و درخواست خود را کتبا یا شفاها به آنها تقدیم کنند، باید آمارهای دولتی واقعی باشد و صداقت دولتمردان برای مردم مشخص باشد، باید مردم تحقیر نشوند و… بدون بازسازی اعتماد عمومی به دولت، مطمئنا هیچ دولتی نمی تواند برنامه های خویش را به پیش ببرد چون شرط لازم برای هر پیشرفت و توسعه ای همراهی ملی با دولت است.

شرق:بازی ادامه دارد

«بازی ادامه دارد»عنوان سرمقاله روزنامه شرق به قلم فیاض زاهد است که در آن می خوانید؛بزرگ ترین دشمن اعتدال، رادیکالیسم تند و تفریط کور است. در ظاهر این دو متنافر یکدیگرند. اما از دو سوی مخالف، چنان به هم نزدیک می شوند که به همسایگی هم نایل شده، گاه با ظاهر و هدفی متفاوت به سان یک قیچی عمل می کنند و کمر اعتدال و میانه روی و خردگرایی را می شکنند. صحنه سیاست ایران نیازمند درمان است. این هم مال امروز و دیروز نیست. ربطی هم به این دولت و آن دولت ندارد. چه آنکه ما دارای افراط و تفریطیم.

با یک کشمش گرممان می شود و با یک مویز سردمان. یا با سیاوشیم و یا با اسفندیار. یا رومی هستیم یا زنگی. این البته خود نشانه بیماری و عدم تعادل است. معمولا پیروزی ها، در سطح جهان، بسیار به هم نزدیک است. اما ما گویا باید همه کارهایمان به گونه ای دیگر باشد تا به همه ما بچسبد! این امری خطرناک است. سرانجام ما باید با برخی از این رویه ها تکلیف خود را روشن کنیم.

مثلا بخش وسیعی از جامعه تا لحظه ورود جناب هاشمی به انتخابات قصد تحرک در انتخابات را نداشتند. از رادیکال ترین شعارها نیز برای این امر استفاده می کردند. اما به محض ورود ایشان موج عظیمی در کشور به راه افتاد. این شور دقیقا با اعلام ردصلاحیت ناگهانی هاشمی جای خود را به سردی داده است. گویا همگی در انتظارند تا هاشمی همچنان با اسب سفیدی از راه برسد و ما را از این فضا به درآورد. باید از خود پرسید اگر چنین رویه ای را مناسب حال خود می دانیم، چرا اساسا به بازی انتخابات فکر می کنیم. عرصه سیاست در ایران امروز ایده آل نیست. (حداقل به زعم نگارنده) اما شطرنج سیاست در آن ادامه دارد و همه راه ها بسته نیست. برای ما ایده آل آن بود که خاتمی به این عرصه وارد شود.

اما به هر دلیل این کار میسور نشد و اصلاح طلبان در برابر آن برگ، با کارت هاشمی بازی کردند که طرف مقابل را «آچمز» کرد. اما با ردصلاحیت هاشمی ما به همین جایی رسیدیم که جریان مقابل می خواست، رهاکردن بازی انتخابات در صحنه سیاسی کشور. فرض کنید که هاشمی و خاتمی در این کارزار حضور نمی داشتند. راهبرد ما برای گذر از این مرحله چه بود؟ قهر کامل با انتخابات یا راه های مشابه دیگر واقعا دنبال چه گزینه هایی بودیم؟ چه کسی است که بگوید عرصه سیاست در ایران ایده آل است! راه دموکراسی مسیری صعب و دشوار است. نمی توان یک شبه به خواست های تاریخی رسید.

مگر این مشکلات یک شبه به وجود آمده اند که با معجزه برطرف شوند؟ مگر نارضایتی از سیاست های موجود مربوط به کسانی نیست که همانند ما تجربه موثقی در امر تعامل تاریخی با سیاست ندارند؟ مگر احمدی نژادها از کجا سربرآورده اند؟ مگر نه اینکه بخش هایی از جامعه به این دولت رای داده اند؟ چرا نمی خواهیم بپذیریم که ما به عنوان یک ملت، مسوول بسیاری از اشکالات و کاستی ها هستیم که بر ما می رود؟ مگر در کوچه و مدرسه و ادارات و خیابان رفتار ما با همدیگر مطابق با عالی ترین روش های مدنی ملل مترقی است؟ چرا انتظار داریم خود به هر ناهنجاری اخلاقی در زندگی تن دهیم اما سیاستمداران ما به سان ارسطو و افلاطون عمل کنند؟ باید یاد بگیریم که هزینه تصمیمات و انتخاب های خود را پرداخت کنیم. اینک در این شرایط کم انگیزگی، باید بزرگان اصلاح طلب و احزاب و گروه های موثر، آستین همت بالازده مجددا به تجدید سازمان نیروهای خود بپردازند. ما می توانیم در زمین محدودی که باقی مانده، رقابت کنیم و پیروز شویم.

هیچ یک از کاندیداهای موجود در اردوگاه اصولگرایان برتری محسوسی به جنابان عارف و روحانی ندارند. نباید به دست خود به چهره هایی که شانس چندانی برای رای آوری ندارند، اعتبار کذایی دهیم. اکثریت آنها در نظرسنجی ها جایگاه متزلزلی دارند. نباید بر اساس فضاسازی های خودمان این باور را در جامعه ایجاد کنیم که این یا آن کاندیدا مورد توجه و تایید مراکز خاص است و تصمیم گرفته شده است! این تاکتیک لزوما نمی تواند درست باشد. ما با این روش خود به کس یا کسانی که هیچ شانسی ندارند اعتماد به نفس کاذب می دهیم.

در قدم اول باید یکی از دو کاندیدای نزدیک به اصلاح طلبان به نفع دیگری کنار رود. آنگاه با تجدید نیرو و فراخوان همه ظرفیت ها، بازی را در زمین حریف ببریم. یادمان باشد چنانچه رییس جمهوری با تداوم سیاست های هشت ساله گذشته به قدرت برسد، دیگر توان و رمقی برای اقتصاد و سیاست ملی باقی نخواهد ماند. ما هرچند قادر به انتخاب شاید ایده آل های خود نباشیم، اما امکان آن را داریم که از تداوم سیاست های افراطی جلوگیری کنیم. یادمان باشد ما مردم ایرانیم. خلایقی به غایت توانا به روزگار سختی و تنگدستی. نگارنده بر این باور است که اگر قرار بر بازی در چارچوب قواعد موجود است چیز زیادی تغییر نکرده است. در همین چند روز اخیر، برخی رفتارها و موضع گیری های عارف و روحانی با واکنش مثبت اجتماعی روبه رو شده است. من بر این باورم که می توانیم با سرمایه اجتماعی مهمی که در دست داریم، نتیجه بازی را تغییر دهیم.

وطن امروز:برای دوست استثنایی جک استراو

«برای دوست استثنایی جک استراو»عنوان سرمقاله روزنامه وطن امروز به قلم سیدعابدین نورالدینی است که در آن می خوانید؛ما به آقای حسن روحانی نقد داریم و این نقد به دلیل عملکرد وی در برنامه هسته ای است. اکنون اگر به بهانه حضور آقای روحانی در عرصه انتخابات، باز هم فضای نقد وی فراهم شده، به دلیل رقابت های انتخاباتی نیست چرا که اساسا آقای روحانی واجد مولفه های جدی برای رقابت نیست. آنچه محل دغدغه است؛ سوء استفاده از فضای مساعد فعلی برای موجه قراردادن یک الگوی محاسبه غلط است، الگویی که رفتار آقای روحانی در 22 ماه مدیریت بر مذاکرات هسته ای، از آن مشق می شد.

برخی نکات زیر اگرچه قبلا نیز بیان شده اما می تواند برای شکل گیری ذهنیت درست نسبت به روحیات مدیریتی سرپرست اسبق تیم مذاکره کننده هسته ای کشورمان مفید باشد.

آقای روحانی از سیاست خارجی بشدت انتقاد می کند و معتقد است باید عزت ایرانی اعاده شود. سوال از آقای روحانی این است: اساسا این عزت چه رابطه ای با «حقوق ملت» دارد؟ در ادامه تنها چند خاطره به نقل از دوستان آقای روحانی، یعنی آقایان جک استراو و یوشکا فیشر نقل می شود تا مختصات عزت مطلوب ِ آقای روحانی مشخص شود. یوشکا فیشر، وزیر اسبق خارجه آلمان که در ماجرای توافقنامه سعدآباد حضور داشت؛ چندی پس از اتمام دوره وزارت، کتاب خاطراتش را منتشر کرد. وی در بخشی از این کتاب به ماجرای «دستپاچگی» تیم مذاکره کننده ایرانی در مذاکرات سعدآباد اشاره کرد.

یوشکا فیشر در این باره می نویسد: «گفت وگوهای ما به نقطه ای رسید که ما به ایرانی ها گفتیم بدون قبول توقف فعالیت های اتمی راه حل مناسبی حاصل نخواهد شد و ما بدون معطلی خواهان رفتن به فرودگاه و بازگشت به کشورهای خود هستیم. این گفته های ما منجر به قطع جلسه شد. ایرانی ها با دستپاچگی شروع به تلفن زدن کردند و بالاخره در این باره هم به توافق رسیدیم». روایت همین موضوع از سوی حسن روحانی هم بسیار قابل تامل است. وی درباره قفل شدن مذاکرات توضیح داده و از تماس تلفنی اش به رئیس جمهور وقت می گوید: «ایشان (محمد خاتمی) گفتند نگذارید مذاکرات به شکست منجر شود، ایشان اضافه کردند هرچه تصمیم شما باشد من قبول دارم و حمایت می کنم.

با دفتر مقام معظم رهبری هم تماس گرفتم تا مباحث به رهبر معظم انقلاب منتقل شود که خبری نشد، بنابراین، شرایط برای نوعی مانور از نظر تنظیم جملات و عبارات آماده شد.» بعدها مشخص شد وزرای خارجه 3 کشور اروپایی تهدید کردند در صورت عدم تعهد ایران به توقف فعالیت های هسته ای، با رئیس جمهور دیدار نخواهند کرد و مستقیما عازم مهرآباد می شوند. این روایت جالب را از جک استراو، وزیر اسبق خارجه انگلیس بخوانید: «این برنامه (دیدار خاتمی) با خوش بینی در جدول زمانی ساعت 10ونیم صبح گنجانده شده بود اما ساعت 10ونیم آمد و رفت و هنوز توافقی صورت نگرفته بود، بویژه بر سر مورد حساس تعلیق غنی سازی اورانیوم.

ناگهان دکتر روحانی اعلام کرد وقتش است که همه برویم و رئیس جمهور را ببینیم. ما 3 نفر به یکدیگر نگاه کردیم. دیگر همدیگر را خوب می شناختیم. من گفتم اما چیزی وجود ندارد که به خاطرش برویم و دیدار کنیم. دومینیک گفت برنامه های کاری ما در هواپیما و فرودگاه آماده است و یوشکا گفت ما خیلی خوشحال می شویم که برویم به کارمان برسیم. توافق را به وقت دیگری موکول کردیم و همه از صندلی ها بلند شدیم. بهت و حیرت بر چهره طرف های ایرانی نشسته بود. ایرانی ها را دیدیم که رفتند دور هم جمع شدند.

دکتر روحانی و دیگر مذاکره کنندگان شروع به تلفن زدن کردند». قرار ملاقات آنها با خاتمی، راس ساعت 11 صبح بود اما آنها 3 ساعت این ملاقات را به تاخیر انداختند تا در نهایت حسن روحانی، تصمیم به پذیرش شرط آنان (تعهد به تعلیق) گرفت تا ملاقات خاتمی با وزرای اروپایی انجام شود! اما وزرای خارجه انگلیس، فرانسه و آلمان در قبال دیدار با خاتمی، از ایران تعهدات بزرگی دریافت کردند.

حسن روحانی در سعدآباد تعهد داد ایران همه فعالیت های غنی سازی و بازفرآوری را تعلیق کند. حسن روحانی در سعدآباد تعهد داد ایران پروتکل الحاقی را امضا و قبل از تصویب در مجلس شورای اسلامی اجرا کند! شاید به همین خاطر، استراو در خاطراتش از مذاکرات سعدآباد به عنوان «روز استثنایی» یاد کرده است. ایران به تعهداتش عمل کرد اما در مقابل دومین قطعنامه ضدایرانی در شورای حکام به تصویب رسید! چرا؟ آقای روحانی می توانند بگویند عزت ملی و حقوق ملت در کدام وجوه رفتار تیم ایرانی در مذاکرات سعدآباد رعایت شد؟

خاطرات جک استراو از مذاکرات سعدآباد البته محدود به دوران مذاکرات نبوده است.

وی در کتابش، خاطره ای درباره یکی از وقایع بعد از مذاکرات هم نقل می کند و می نویسد: «در قطار بودم که کمال خرازی وزیر امور خارجه ایران زنگ زد و گفت می خواهد درباره موضوع هسته ای کشورش صحبت کند. به او گفتم گوشی را نگه دارد. من به توالت رفتم و از آنجا گفت وگو با وی را ادامه دادم. درخواست داشت که اجازه بدهیم حدود 10 سانتریفیوژ برای فعالیت های تحقیقاتی در ایران کار کنند که تاکید کردم اجازه فعال کردن یک دستگاه سانتریفیوژ را هم به ایران نمی دهیم». این رفتارهای تحقیرآمیز در شرایطی صورت گرفته است که طرف مقابل حقوق هسته ای ملت را هم نادیده گرفته است.

اشاره ای به فرآیند عقب نشینی

بگذارید در ادامه به مباحث فنی و فرآیند عقب نشینی و سازش تیم آقای روحانی و نقض تعهدات طرف غربی بپردازیم.

قانون:راهکارهای کاهش اتکابه نفت در بودجه

«راهکارهای کاهش اتکابه نفت در بودجه»عنوان یادداشت روز روزنامه قانون به قلم سید مهدی موسوی نژاد است که در آن می خوانید؛یکی از موضوعات مهم در لایحه بودجه کل کشور در سال های اخیر به خصوص سال جاری، کاهش اتکای کشور به درآمدهای حاصل از فروش نفت است چرا که غرب با دست گذاشتن روی این موضوع به دنبال آن است تا با اعمال تحریم ها و نخریدن نفت ایران، به اقتصاد ایران ضربه وارد کند.

بر این اساس، نمایندگان مجلس قصد دارند در لایحه بودجه سال 92، جایگزین هایی برای درآمد نفتی کشور در نظر بگیرند تا در مدت زمانی کوتاه، اتکای کشور به فروش نفت کاهش یابد.

بنابراین، با دریافت مالیات از واردات کالاهای غیر ضرور مانند خودرو و سیگار بودجه قابل توجهی تامین می شود. البته بندهای مالیاتی نیز خالی از اشکال و اشتباه نیست چرا که منابع و مصارف آن به درستی طراحی نشده است. این اشتباه ها از آنجا رخ داده است که ما تجربه بودجه نویسی و درآمدزایی از طریق دریافت مالیات در کشور را نداشته اما امید است با جا افتادن پرداخت مالیات در عموم مردم، بتوان سال به سال از اتکا به فروش نفت فاصله بگیریم.

بنابراین براساس بودجه 92 مالیات ها نسبت به سال 91، 30 درصد افزایش یافت و حامل های انرژی 40 درصد افزایش قیمت خواهند داشت، از محل فروش شرکت های دولتی نیز15 هزار میلیارد تومان درآمد در لایحه بودجه در نظر گرفته شده است. از سوی دیگر افزایش نرخ ارز مرجع در بودجه سال 92 راهکار دیگر مجلس شورای اسلامی برای جایگزینی بودجه نفتی بود. در نهایت با توجه به کاهش صادرات نفت خام و کاهش درآمد های نفتی بودجه92، برای جبران این کسری افزایش نرخ ارز 1226 تومان به 2450 تومان رسید. البته افزایش نرخ ارز مرجع نگرانی هایی نیز به وجود خواهد آورد.

اگر بودجه ای که از این طریق برای کشور در نظر گرفته شده است، از دلار به ریال تبدیل و در بین مردم تزریق شود عامل افزایش نرخ تورم خواهد شد. اما از سوی دیگر اگر از این بودجه برای صادرات و واردات کالاها بهره گرفته شود و مانع تزریق مستقیم آن در جامعه شویم نه تنها تورم زا نخواهد بود بلکه بودجه خوبی برای کشور تامین می شود. برای این منظور و جلوگیری از افزایش نرخ تورم در سال 92، در بند های مد نظر در بخش صندوق توسعه ملی در لایحه بودجه کل کشور، می توان تورم را تا حدودی کنترل کرد.

ابتکار: شب دیپلمات ها

«شب دیپلمات ها»عنوان سرمقاله روزنامه ابتکار به قلم محمدعلی وکیلی است که در آن می خوانید؛برنامه تلویزیونی دوشنبه شب نامزد ها به سخنان نیم ساعته دکتر ولایتی از شبکه یک و گفت وگوی ویژه خبری شبکه دو دکتر حسن روحانی اختصاص یافت به دلیل سابقه مسئولیتی هر دو نامزد در حقیقت دوشنبه،شب دیپلماتها بود. یکی حدود 16 سال سابقه وزارت امور خاجه را با خود دارد و دیگری مسئولیت پرونده هسته ای را از سال 81 لغایت سال 84 در پرونده دارد. هر دو نامزد از ویژگی نزدیکی با هاشمی رفسنجانی بر خوردار هستند و به اعتدال شهرت دارند.

هر دو نسبت به افراط اعلام انزجار داشتند و خود را فرا جناحی خواندند. هر کدام به شکلی سعی در تکریم هاشمی رفسنجانی داشتند اما هر کدام با رویکرد اختصاصی پا در میان گذاشتند. مصاحبه جناب دکتر ولایتی دومین برنامه تلویزیونی ایشان بود. محتوای مصاحبه دوم عین مصاحبه اول بود.محورهای بحث روشن و مشخص و محدود بود. او در مسایل داخلی بر احیاء ظرفیت های جغرافیای سیاسی ایران از طریق جاده ابریشم تاکید داشت.

نام دولتش را متمم گذاشت با هر میم هدفی منظور کرده بود میم اول متدینان،ت تجربه،میم دوم متخصص و میم سوم معتدل ها را به عنوان ترکیب دولتش معرفی کرد. جدول زمانی صد روزه برای مدیریت کشور و حل بحران های مختلف بخش دیگر برنامه اش بود. اما مهم ترین بخش صحبت ها و برنامه های آقای ولایتی بر سیاست خارجه متمرکز بود او با تمسک به عملکردش در پرونده 598،حل پرونده هسته ای را آسان نشان داد و پروسه طی شده را به شدت موردانتقاد قرار داد.

امتیاز ولایتی در بخش سیاست خارجی بود او کارنامه خود را قابل قبول می داند و مثالهایش نیز گویا بود ولی برنامه داخلی اش محدود بود بطوریکه برنامه دوم تلویزیونی اش عیناً تکرار برنامه اولش بود. تمام تحلیل و صحبت در همان چهار چوب تعیین شده متمرکز بود. پویایی و دینامیک نبود بر این اساس برنامه دومش برای بیننده تکراری بود. اگر چه پرانرژی نشان می داد ولی در حفظ اعداد با مشکل روبرو بود.

شاید حافظه تاریخی اش، حافظه اعداد و آمار را تضعیف کرده است اما بی شک برنامه تلویزیونی دکتر حسن روحانی تاکنون موفق ترین بوده است. او بسیار پرانرژی و حساب شده و با بهره گیری از فنون و تکنیک سخنوری فصیح و به شکل موجز مطالب را ارئه داد. وارد حوزه هایی شد که برای بیننده غیر منتظره بود. شاید بسیاری با پیش داوری برنامه ایشان را نگاه نکردند ولی وصفش برایشان حسرت آور بود.

شیخ حسن در تحلیل مسایل داخلی بسیار خطابی و منبری ظاهر شد اما کلمات را چنان بجا و محکم ادا می کرد که بر بیننده تأثیر شگرف داشت. ایجاز در بیان مسایل داخلی نقطه ضعفش بحساب می آید. او تصویر روشنی از برنامه های خود ارائه نداد و تنها به ضرورت رونق بخشیدن به کسب و کار اشاره کرد ولی آمارهایش در توصیف وضعیت کنونی خیره کننده بود. اما اوج موفقیت برنامه ایشان به چالش گرفتن اطلاعات مجری و تعریض به فرمانهای که از پشت به مجری داده می شد بود.

پاسخهایش در برابر شبهات دوران مسئولیتش در پرونده هسته ای بسیار بی پروا، با اعتماد به نفس،قاطع و کوبنده بود.شیخ توانست با گریز به افراطی گری های موجود روزنه موج آفرینی بگشاید. نکوهش بی اخلاقی های موجود و تصریح به ظلم های صورت گرفته درحق نیروهای انقلاب، قدرشناسی اش از هاشمی را به نمایش گذاشت. به چالش گرفتن صدا و سیما و اعلام اینکه از طریق رسانه ملی به نیروهای انقلاب ظلم صورت پذیرفته است بر هیجان تماشگر افزود.

در مجموع داغترین،هیجانی ترین صحبت تلویزیونی تاکنون از آن شیخ دیپلمات بود. او رسم دیپلمات را به کنار گذاشت و بازبان طبقه متوسط سخن گفت.سخنانش در مسایل داخلی بخصوص اقتصادی عام پسند نبود ولی مورد توجه طبقات متوسط قرار گرفت. مصاحبه دیشب دکتر حسن روحانی اگرچه از نظر محتوا چکیده گفت و گوی دوشنبه شب ایشان بود ولی از نظر لحن، بسیار آرام به همراه متانت و با تاکید بر نبایدهای کنونی و در قالب بایدهای آتی ارائه شد.

در مجموع گفت و گوی ویژه چالشی تر از مصاحبه ها و جذاب تر نشان داده می شود .حال باید دید که آیا این صحبت ها می تواند یخ بدنه اجتماعی اصلاح طلبان را بشکند یا خیر؟ برای اظهار نظر نهایی باید دیگر نامزد ها و بخصوص مناظره ها را نیز دید.

بهار:یک جناح، یک نامزد

«یک جناح، یک نامزد»عنوان سرمقاله روزنامه بهار به قلم مصطفی ایزدی است که ر آن می خوانید؛هرچه به روز برگزاری انتخابات نزدیک تر می شویم، از وحدت اصولگرایان- که همیشه از آن دم می زدند- خبرهای کمتری در رسانه ها منتشر می شود. گویا آن ائتلاف 1+2 نیز به نقطه روشنی نرسیده و نمی رسد؛ نقطه ای که روی آن یک نفر از سه نفر ایستاده باشد. ظاهرا هر سه نفر خود را بیش از دیگران محق جلوس بر کرسی ریاست جمهوری می دانند. جلیلی هم که با اقتدار رسانه ای و شهرتی که در جریان سفر به این پایتخت و آن پایتخت برای مذاکره با نمایندگان شش کشور غربی و شرقی، به هم زده است، در رویای کسب بیشترین آرا روز می گذراند.

 آن سه نفر اصولگرای به ظاهر مستقل، یعنی آقایان رضایی، غرضی و روحانی که بیشتر از رای جناح راست، چشم به راه دریافت آرای بخشی از اصلاح طلبان هستند، در حالت خوف و رجا و به امید پیروزی به تمنای از خدا و خلق خدا مشغولند. حسن روحانی اما در بین آن سه نفر مستقل، همچنان گوش به زنگ خبری است که شاید از اردوگاه میانه روهای اصلاح طلب، بیرون بزند و صدای حمایت از وی را بشنود.

او خود را فراتر از جناح بندی دوگانه موجود در کشور می داند و عزیزترین کلمه و لذت بخش ترین واژه برای او ترکیب «فراجناحی» است، غافل از این که فضای سیاسی کشور ما در موقع انتخابات و در روز رای گیری، خارج از شعارهای انتخاباتی با عبارت «فراجناحی» چندان دمساز نیست. «فراجناحی» حرف بسیار خوبی است، اما به «عدالت» در دولت احمدی نژاد شبیه است. نه تنها آقای روحانی که همه از آن لذت می برند، ولی چه باید کرد که فقط گفتن و شنیدنی است و لذتش بر گوش می نشیند و بر زبان شیرین است.
    این تنها چهره های شاخص نیستند که از آن دم می زنند، بلکه مردم کوچه وبازار نیز فراجناح ها را دوست دارند، اما به دلایلی چند در وقت رای دادن، به شدت تحت تاثیر سیاسیون متعلق به یکی از دو جناح کشور هستند و آرایشان یک غیرفراجناحی را به میدان مدیریت می آورد. دو نامزد مستقل دیگر نیز کم وبیش به فراجناحی بودن خویش دل بسته اند و همان انتظار را می کشند که آقای روحانی می کشد. پس در جناح «فراجناحی»ها نیز تفرقه وجود دارد که اگر جمع کثیری از مردم واقعا بخواهند یک فرد فراجناحی را انتخاب کنند و این رای کثیر بین سه نفر تقسیم شود، در سبد هر یک از مستقل ها عدد قابل توجهی که یکی از آنان را روانه پاستور کند، باقی نمی ماند.
    اصولگرایان هم که در حال حاضر، چهار رجل سیاسی-مذهبی پا به رکاب برای توسن سواری دارند، دچار شرایط خاصی هستند.

از این چهارنفر شانس قالیباف، جلیلی و ولایتی، به همین ترتیب، حداکثر دوردومی است. برای مستقل ها هم افق روشنی در چشم انداز سیاست، به ویژه جمعه شب 24 خرداد مشاهده نمی شود، مگر این که از ناحیه آیت الله اکبر هاشمی رفسنجانی، سوپرستاره خاموش شده رقابت انتخابات یازدهم چشمکی به نفع یار دیرینه اش، شیخ حسن روحانی زده شود و ورق برای او و در جهت پیشروی از دو نامزد مستقل دیگر بازشود.

    تا اینجا، صاحب این قلم تکلیف نامزدهای جناح اصولگرا و نیم اصولگرا- مشهور به مستقل ها- را روشن کرد! می ماند یک جناح و یک نامزد، آن هم جناح مهم و فراگیر اصلاحات و تک نفری که از دوران ریاست سیدمحمد خاتمی، برای عموم شناخته شد: محمدرضا عارف که با چند نفر دیگر از جبهه اصلاح طلبان نامزد ریاست جمهوری شد، ولی با خوش شانسی تمام یا بهره مندی از سیاستی که در پس تصمیمات شورای نگهبان نهفته است، از کوچه تنگ نظارت استصوابی عبور کرد و بدون رقیب درون جناحی در معرض رای مردم اصلاح طلب ایستاد. «شاید» یک پله از مقام و موقعیتی که در دولت اصلاحات داشت، بالاتر رود و بر صندلی پر از گرفتاری همشهری نازنینش، سیدمحمد خاتمی، بنشیند.

این «شاید» البته اماواگرهایی هم دارد، اما تا آن سید لب نگشاید، یا اگر سران مقبول اصلاحات، قلمی بر بیانیه ای نسایند، گره از معمای روز روشن سه جمعه دیگر بازنخواهد شد. واقعیت این است که از تشکل های مهم و تاثیرگذار اصلاح طلب، دود سفیدی به نفع آقای عارف مشاهده نشده و راقم این سطور نیز نمی داند که آیا قرارومداری هست که اولیای تشکل های مذکور زیر دودکش مربوطه به رایزنی بپردازند یا نه؟ فعلا که یک محمدرضا عارف هست و یک جناح بی تصمیم اصلاح طلب.

    تصمیم گیری برای عناصر اصلی این جناح که مهم ترین نامزدش، راه برای نامزد شدن نیافت و شاخص ترین شخصیت موردنظرش در میان نامزدها، از ورود به عرصه رای ستانی محروم شد، بسیار سخت است. از طرفی بدنه دامنه دار و گسترده هواداران اصلاحات، در این که برای روز 24 خرداد چه کنند، مردد هستند. نیروهای بالقوه موثر اصلاح طلب در سراسر کشور، امروزه از فقدان بستر مناسب برای فعالیت های سیاسی، فرهنگی و اجتماعی در رنج هستند و بسیاری از یاران دیرین خود را در دسترس ندارند. این رنجیدگی و گرفتاری، آنان را برای یک فعالیت همه جانبه از شادابی انداخته است.

بنابراین نمی توان و نباید انتظار داشت که جوانان فرهیخته، بدون اشاره بلندپایگان سیاسی اصلاح طلب، تحرک پردامنه ای داشته باشند و شورآفرینی کنند. با این وجود، غیبت از صحنه، نه تنها مشکلی را حل نمی کند، بلکه به انزوای سیاسی ختم می شود. اکنون که یک نامزد در این عرصه ایستاده است، باید قد برافراشت تا از پیشروی مخالفان سرسخت اصلاحات، که از مخالفان مردمسالاری و سربلندی ملت ایران نیز هستند، جلوگیری شود. عدم حضور در صحنه، به منزله پذیرفتن شرایطی است که در این سال ها بر اصلاح طلبان تحمیل شد. آیا مردان و زنان جبهه اصلاحات تحمیل پذیرند؟

دنیای اقتصاد:انتخابات و سهم خانوارهای آسیب پذیر

«انتخابات و سهم خانوارهای آسیب پذیر»عنوان سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد به قلم میثم هاشم خانی است که در آن می خوانید؛سهم «ایرانیان ساکن مناطق محروم» از انتخابات چیست؟ آیا در 16 روز باقیمانده تا انتخابات، 8 کاندیدای ریاست جمهوری به ارائه «برنامه هایی منطقی و شفاف» برای توانمندسازی پایین ترین دهک های درآمدی کشور خواهند پرداخت؟ در شرایطی که بزرگ تر شدن لحظه به لحظه لکه «تورم سنگین» بر سر سفره های میلیون ها ایرانی واقعیتی انکارناپذیر بوده و ساکنان مناطق محروم کشور این فشار اقتصادی سنگین را بسیار بیشتر احساس می کنند،در زمانی که در مناطق محروم کشور با «انبوه کودکان ایرانی» مواجه هستیم که به دلیل فقر خانواده ها مجبور به ترک تحصیل شده یا مجبورند در مدارسی با استانداردهایی بسیار پایین درس بخوانند، آیا می توان انتظار داشت که قسمت بعدی «رقابت های انتخاباتی»، با ارائه «برنامه های اقتصادی شفاف» یا دست کم «وعده های اقتصادی شفاف» از سوی کاندیداها برای سه دهک درآمدی پایین همراه باشد؟ در شرایطی که بنا به جدیدترین گزارش «صندوق بین المللی پول» فقط 23 کشور دنیا سال 2012 را با تورم بالای 10 درصدی سپری کرده اند، کدام کاندیدای انتخابات ریاست جمهوری حاضر است اولین کاندیدایی باشد که صریحا متعهد می شود از تجربه بالغ بر 170 کشور دارای تورم زیر 10 درصدی استفاده کند و «تورم» را در پایان دولت خود به زیر 10 درصد برساند؟

در شرایطی که اکثریت اقتصاددانان متخصص در حوزه «اقتصاد فقر» معتقدند که «آموزش» و «سلامت» پایه های کلیدی هر برنامه فقرزدایی موفق هستند، کدام کاندیدا حاضر است اولین کاندیدایی باشد که صریحا متعهد می شود به جای پرداخت انبوه «یارانه های سرگردان»، پایه گذار حرکت گام به گام برای پوشش حداقلی از «بیمه های درمانی» برای همه ایرانیان باشد؟ کدام کاندیدا حاضر است اولین کاندیدایی باشد که متعهد می شود به جای چوب حراج زدن به خزانه ملی و فروش دلارهای نفتی به قیمتی لااقل 35 درصد کمتر از قیمت بازار، بودجه ای را برای رنگ و لعاب بخشیدن به مدارس مناطق محروم اختصاص دهد؛ بخاری های غیرایمن این مدارس را جمع آوری کند یا مشابه حدود 60 کشور دنیا، به ارائه وعده غذایی رایگان در مدارس مناطق محروم بپردازد؟

در اوضاعی که «بی ثباتی اقتصادی داخلی» و «دیپلماسی اقتصادی پر ایراد» باعث بروز مشکلات پرشماری در فضای کسب وکار بخش خصوصی و سرمایه گذاران ایرانی شده و افت «سرمایه گذاری های اشتغالزا» را در کشور تشدید کرده و مهاجرت «سپرده های بانکی» به کاهش «ظرفیت وام دهی بانک ها» دامن زده، در زمانی که بار سنگین «کم رونقی اقتصاد» و «کسادی کسب وکار» را در درجه اول دهک های درآمدی پایین کشور تحمل می کنند، آیا می توان امیدوار بود که در 16 روز باقیمانده به رای گیری، کاندیداهای ریاست جمهوری به طرح اقدامات عملی خود برای بازگرداندن «ثبات اقتصادی» به اقتصاد ملی بپردازند؟

سخن آخر اینکه، اگر بپذیریم که هم اکنون بخش اصلی فشار ناشی از اوضاع نابسامان اقتصادی فعلی را سه دهک درآمدی پایین جامعه تحمل می کنند، بسیار تاسف بار است که تا این لحظه اکثریت کاندیداها نه «برنامه های دقیق» برای اقشار محروم مطرح کرده اند، نه «اقدام عملی» مشخصی را برای «توانمندسازی خانوارهای آسیب پذیر» وعده داده اند. آیا می توان در 16 روز باقیمانده، امیدوار به تغییر وضعیت موجود بود؟ 

لینک کوتاهلینک کپی شد!
ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ

  −  3  =  2