تهرانی – شهرستانی ها در سینمای ایران

اکثر فیلم هایی که پایتخت را از لنز نگاه یک شهرستانی نمایش می دهند الگوی کم و بیش ثابتی دارند. آدم ساده ای که به شهر می آید، مناسبات شهری و رفتار آدم هایش را می بیند، گاهی رنگ آنها را می گیرد و برمی گردد به شهرش.

همشهری جوان: تصویر سیاه پایتخت از فریم های اولین فیلم ناطق سینمای ایران شکل می گیرد؛ از دیالوگ «دختر لُر» که به جعفر می گوید: «تهرون؟ تهرون که می گن شهر قشنگیه، فقط مردمش بدن». اکثر فیلم های بعدی، که پایتخت را از لنز نگاه یک شهرستانی نمایش می دهند الگوی کم و بیش ثابتی دارند.

 آدم ساده ای که به شهر می آید (مهرجویی اسم دومین فیلم بلندش را با نگاهی به همین سادگی انتخاب کرده بود)، مناسبات شهری و رفتار آدم هایش را می بیند، گاهی رنگ آنها را می گیرد و برمی گردد به شهرش. البته برگشتن به شرط سلامت جسمی و گیر نیافتادن در دام باندهای سیاه و بدکار است. انگار این آدم مهاجر، وارد جنگلی به نام تهران شده و هیچ ضمانتی بر سلامتش نیست. اینها تصویرهایی کمرنگ و پررنگ از زیست شهرستانی ها در تهران در فیلم ها و سریال های سینمایی و تلویزیونی ماست.

آواز تهران (1370)

در چهاردهمین فیلم کامران قدکچیان، «رحمان» (پورعرب) از شهرستان به تهران می آمد و همکار «فریدون» (امکانیان) می شد که در تهران آن روزها، نوار ویدئویی VHS قاچاق می کرد. صفا و سادگی شهرستانی رحمان، کار دستش می دهد. فریدون از اعتماد او سوء استفاده می کند؛ بازآفرینی همان کلیشه ابتدایی. کلیشه اما جایی می شکند که فریدون می گوید خودش هم فریب کسی به نام رشید را خورده. سکانس موتورسواری فریدون و رحمان در شب پر نسیم تهران – که باد توی موها و کاپشن های چرم و شلوارهای پیله دارشان می پیچد – انگار نمایش این رفاقت بین شهری فرهنگی است. فریدون عاقبت می میرد و رحمان باز به شهرش برمی گردد، در حالی که رهاوردش از این سفر، ازدواج با خواهر فریدون بوده.
 

دوگانه
 

لینک کوتاهلینک کپی شد!
ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ

  −  2  =  5