گزیده سرمقاله روزنامههای صبح امروز
گزیده سرمقاله روزنامههای صبح امروز
کیهان
«طوفان وزیدن گرفت» عنوان یادداشت روز روزنامه کیهان به قلم مهدی محمدی است که در آن میخوانید:
دیروز یک روز طوفانی در تاریخ پرونده هستهای ایران بود. ایران چند ضربه کاری پی در پی به دشمنان غربی خود وارد کرد، ضرباتی که بی گمان هیچ تحلیلگر یا سازمان اطلاعاتی آن را پیش بینی نکرده بود.
در گام اول ایران اعلام کرد که مجتمعهای سوخت 20 درصد برای راکتور تهران را به طور کاملا بومی تولید کرده و اولین مجتمع از این نوع را در قلب راکتور تهران جای گذاری کرد.
خبر دوم این بود که ایران نسل جدیدتری از ماشینهای سانتریفیوژ را تولید کرده که در قیاس با نسلهای قبلی در واقع نسل چهارم محسوب میشود و قدرت تفکیک آن 3 برابر نسل اولی است که اکنون به عنوان ماشین استاندارد در تاسیسات غنی سازی ایران استفاده میشود.
سومین خبر این بود که ایران تعداد ماشینهای سانتریفیوژ در تاسیسات غنی سازی خود را به نحو قابل توجهی افزایش داده است.
چهارمین خبر که به نحو کاملا غیر منتظرهای منتشر شد و برای مدتی تمام منابع غربی را در شوک فرو برد این بود که ایران تقریبا به طور ناگهانی اعلام کرد 6 کشور اروپایی وارد کننده نفت از ایران در آستانه قطع دریافت نفت قرار دارند مگر اینکه در رویه خود اصلاحاتی اساسی به عمل بیاورند.
و آخر از همه، سعید جلیلی دبیر شورای عالی امنیت ملی ایران به کاترین اشتون رئیس تیم مذاکره 1+5 با ایران نامهای نوشت و اعلام کرد که ایران آماده است مذاکرات با 1+5 را در اولین فرصت ممکن از سر بگیرد.
یک بار دیگر این صحنه را مرور کنید. چه اتفاقی در حال رخ دادن است. آیا آمریکاییها و اروپاییها هرگز تصور میکردند که ایران چنین پاسخهایی برای آنها تدارک دیده باشد و ایران همه این پاسخها را در یک روز اعلام کند؟ ابتدا اجازه بدهید ببینیم چه اتفاقی افتاده است.
اعلام تولید بومی سوخت راکتور تهران یک دستاورد فنی بسیار گرانقیمت است. روزی که مذاکرات وین در اکتبر 2009 میان ایران و گروه وین (فرانسه، آمریکا و روسیه) متوقف شد، گلن دیویس سفیر آمریکا در آژانس بین المللی انرژی اتمی و نماینده این کشور در مذاکرات وین به صراحت اعلام کرد حال که ایران مکانیسم مبادله را برای تامین سوخت راکتور تهران نمیپذیرد، باید مطمئن باشد که خود به تنهایی قادر به تولید سوخت این راکتور نخواهد بود. در واقع کاملا روشن بود که غربیها امید فراوان دارند که بتوانند با گروگان گرفتن سرنوشت 850 هزار بیمار سرطانی در ایران پس از پایان یافتن سوخت راکتور و توقف تولید رادیو داروها، ایران را وادار به کوتاه آمدن در مقابل درخواست خود برای مبادله مواد هستهای و نهایتا تعلیق غنی سازی اورانیوم کنند. حتی در مذاکرات استانبول هم که آخرین مذاکرات انجام شده میان ایران و کشورهای غربی است، اعضای گروه وین مجددا با تاکید متکبرانه بر اینکه ایران نمیتواند سوخت راکتور تهران را در داخل تولید کند از ایران خواستند حجم مواد ارسالی به خارج را از 1200 به حدود 1800 کیلوگرم افزایش بدهد. پاسخ ایران در مقابل تمام این سخنان این بود که تن به هیچ درخواست زیاده خواهانهای نخواهد داد و اگر غربیها میخواهند یک بار دیگر اراده و تسلیم ناپذیری ایران را امتحان کنند، انتخاب با خودشان است.
نکته جالب تر این است که قیمت تمام شده رادیوداروهایی که ایران در راکتور تهران تولید میکند گاه تا 10 برابر کمتر از نمونههای مشابه خارجی است و بنابراین ایران به زودی خواهد توانست به یک صادر کننده عمده رادیو دارو حداقل در میان کشورهای منطقه تبدیل شود.
تولید نسل جدید ماشینهای سانتریفیوژ هم یک خبر راهبردی است. ایران نسل جدید ماشینها را در حالی تولید کرده است که از حیث تامین قطعات لازم برای تولید سانتریفیوژها در تحریم کامل قرار دارد و این تحریمها آنچنان سخت گیرانه است که تمامی استانداردهای مندرج در اساسنامه آژانس را درباره ضرورت تسهیل همکاریهای صلح آمیز میان کشورها نفی میکند. با این حال، ایران موفق شده یک سانتریفیوژ با طراحی کاملا بومی، و قطعات و ساختاری کاملا متفاوت از آنچه در نمونههای خارجی وجود دارد را به طور انبوه تولید کند. معنای این دستاورد فنی در ساده ترین بیان ممکن آن است که اولا بازدهی و بهره وری تاسیسات غنی سازی ایران به هر میزان که ماشینهای قبلی با ماشینهای جدید جایگزین شود افزایش خواهد یافت، ثانیا تاسیسات هستهای ایران میتوان حداقل تا یک سوم ابعاد فعلی کوچک شود، ثالثا با افزایش کارایی ماشینها حجم تولید مواد غنی شده افزایش خواهد یافت و ضایعات و دورریز فرآیند کاهش خواهد یافت بنابراین ایران میتوان در زمان کمتر محصولی با کیفیت و حجم بیشتر تولید کند. روشن است که تحقق همزمان همه این تحولات در تاسیسات غنی سازی ایران به معنای یک انقلاب همه جانبه است. تاسیساتی که غربیها میگفتند روز به روز در حال کاهش کارایی است و با سر هم کردن رمانهای علمی تخیلی درباره موضوعاتی مانند استاکس نت از کند شدن کار در آن خبر میدادند اکنون در آستانه یک جهش عظیم است و به زودی در وضعیتی قرار خواهد گرفت، هم از نقطه غیر قابل بازگشت عبور میکند و هم وارد منطقه مصونیت خواهد شد.
اما درباره قطع صادرات نفت به اروپا موضوع بسیار مهم تر است. روز اولی که صهیونیستها ایده قطع خرید نفت از ایران را در دامن اروپا و آمریکا گذاشتند تحلیلشان این بود که این امر به سرعت ایران را در موقعیتی قرار خواهد داد که مجبور شود میان بقای نظام و تداوم سیاستهای هستهای اش، یکی را انتخاب کند. تصور آمریکاییها و اروپاییها در عین حال این هم بود که با قرار دادن یک دوره مهلت 6 ماهه میتوانند اولا؛ فشارها و اعتراضهای داخلی را در ایران احیا کنند و ثانیا؛ با اعمال تدریجی تحریم اول جلوی وارد شدن شوک به بازار جهانی نفت را بگیرند و ثالثا؛ جایگزینهایی برای تامین نفت خود بیابند. در واقع غرب تصور میکرد اینجا انتهای کار است و ایران هم قادر به یافتن هیچ راه حل یا نشان دادن واکنش متناسبی نخواهد شد. بدون شک چیزی که آمریکاییها و اروپاییها حتی به آن فکر هم نمیکردند این بود که ایران تصمیم بگیرد خود درباره قطع صادرات نفت پیش دستی کرده و اروپا را در حالی که پیکر ضعیفش زیر بار بحران اقتصادی در حال له شدن است، سرمای شدید آن را فرا گرفته و هیچ جایگزینی هم برای خرید نفت با شرایط مناسب پیدا نکرده در مخمصهای تاریخی و بی سابقه قرار بدهد. بدون شک این تصمیم ایران در این مقطع، یک تصمیم تاریخی است. در حالی که غرب سعی میکرد جدول زمانی خود را به ایران تحمیل کرده و چارچوبهای فضا را شکل بدهد، اکنون روشن است که ایران به اصلی ترین تعیین کننده مشخصات صحنه بازی مبدل شده است.
ملت ما
«رویکرد روسها به سوریه تاکتیک یا استراتژی» عنوان سرمقاله امروز روزنامه ملت ما به قلم محمد مهدی مظاهری است که در آن می خوانید:
پس از زورآزمایی جدی روسیه با غرب و اتحادیه عرب بدلیل وتوی چندین قطعنامه ضد سوری در شورای امنیت سازمان ملل متحد، آینده سیاسی حکومت بشار اسد نیز به دلیل تداوم این منازعه پیچیده با ابهامات جدی مواجه گشته است. اتحادیه عرب به همراه غرب پس از دلسرد شدن از همراهی روسیه و چین برای ایجاد مکانیزمهای تحریمی بیشتر علیه بشار اسد از طریق اجماع بینالمللی همچنان بر راهحل چماق و زور و نیز حمایت همهجانبه از اپوزیسیون داخلی سوریه پافشاری میکنند.
در این مسیر پس از خروج ناظرین اتحادیه عرب از سوریه و متعاقب بروز اختلاف در ارایه گزارش واقعی از ناآرامیهای داخلی این کشور، قطر از لزوم اعزام نیروهای نظامی و تکرار مدل لیبی حمایت میکند. آنچه برای تحلیلگران سیاسی بینالمللی دارای اهمیت است این است که روسیه تا کی به حمایت علنی خود از حکومت بشار ادامه خواهد داد و آیا روسها از توانمندی سخت افزاری و نرم افزاری معقول در مواجهه با غرب برای حفظ بشار اسد برخوردارند؟
آیا حمایت روسیه از سوریه بیشتر تاکتیکی است یا استراتژی تعریف شده ؟ در پاسخ به این سوالات باید گفت: روسها پس از وقوع بهار عربی و تغییرات سیاسی در منطقه به نوعی غافلگیر شدند. بهطوریکه همراهی و چراغ سبز به نیروی ناتو برای دخالت نظامی و سرنگونی معمر قذافی دیکتاتور لیبی موجب شد که روسها در آستانه باخت بزرگ در مقابل رقیب دیرینه خود قرار گیرند.
گرچه غرب حاضر شد با دادن برخی امتیازات نفتی و حفظ فروش تسلیحات نظامی روسیه به لیبی به نوعی آنها را راضی نگه دارد ولی واقعیت امر این است که حجم مبادلات تجاری و اقتصادی و در راس آن فروش تسلیحات پیشرفته نظامی به طرابلس یکی از منابع اصلی تامین مخارج کرملین محسوب میشد که با سرنگونی قذافی دیگر روسها تحت هیچ شرایطی امکان احیای وضع گذشته را پیدا نخواهند کرد و از سوی دیگر، باید به یاد داشته باشیم که عراق یکی دیگر از متحدان نزدیک روسها پس از اشغال امریکا از حوزه نفوذ کرملین خارج شده و سقوط معمر قذافی بر تنگناهای استراتژیک روسها افزوده است لذا پس از اینکه دامنه تحولات برق آسای شمال افریقا به دروازههای دمشق رسید، روسها با احساس خطر از دست دادن تنها متحد استراتژیک خود از ابتدای ناآرامی داخلی سوریه ساز مخالفت با غرب و نیز اتحادیه عرب نواختند و در این راستا درتلاشند که با بهرهگیری از اهرم شورای امنیت در قالب حق وتو جلو اقدامات تخریبی غرب علیه بشار اسد را سد کنند. لذا کرملین به همراه پکن با وتوی دو قطعنامه تدوینی غرب علیه سوریه نشان داد که اینبار برعکس گذشته حاضر به معامله و نیز دادن امتیاز به غرب نیست.
در چرایی ایستادگی روسها در قبال غرب و اتحادیه عرب باید گفت: روسها پس از تحولات بهار عربی از اینکه غرب منافع آنها را در حوزههای استراتژیک نادیده میگیرد بهشدت نگرانند و احساس میکنند که هر گونه ضعف در برابر غرب میتواند به انزوای بیشتر آنها و نیز از دست دادن حوزه نفوذ در منطقه خاورمیانه بینجامد. از سوی دیگر روسها چه در زمان شوروی سابق و چه در وضع فعلی از طرفداران اصلی اصل عدم مداخله در امور داخلی کشورها هستند.
ذهنیت منفی روسها به غرب از آنجا ناشی میشود که امریکاییها پس از فروپاشی شوروی سابق با هدایت و حمایت از رهبران غربگرا انقلابهای رنگینی را در حیاط خلوت روسها انجام دادند و در این مسیر غرب پس از تثبیت اوضاع داخلی روسیه در زمان پوتین بار دیگر تلاش کرد که با حمایت از نیروهای غربگرا و جریانهای لیبرال از افزایش نفوذ بیشتر حزب روسیه واحد به رهبری پوتین جلوگیری کند اوج این تنش را میتوان در انتخابات پارلمانی اخیر روسیه مشاهده کرد همچنین روسها نگران قدرت یابی ترکیه و گرایش کشورهای منطقه به مدل حکومتی آنکارا هستند.
ترکیه در سالهای اخیر با حربه مسائل قومی و نژادی توانسته که ضمن نفوذ به کشورهای آسیای میانه و قفقاز، شرایط را برای تکرار بازی بزرگ در آسیای میانه و قفقاز فراهم سازد. بیتردید نفوذ ترکیه به عنوان عضو ناتو به نزدیکی مرزهای روسیه با توجه به حضور 60 میلیون مسلمان در فدراتیو روسیه و همجواری آن با 70 میلیون مسلمان در قفقاز و آسیای میانه خطر جدی برای منافع راهبردی آن کشور محسوب میشود.
لذا روسها حاضر نیستند به آسانی سوریه را تسلیم غرب و ترکیه نمایند لذا علاوه بر استفاده از حق وتو در شورای امنیت از اهرم نفت و گاز نیز برای در تنگنا قرار دادن غرب سود میبرند. با توجه به نیازهای غرب به نفت و گاز روسیه که 70 درصد آن به تنهایی از سوی روسیه تامین میشود هر گونه وقفه در ارسال این عنصر حیاتی و استراتژیک تبعات جبرانناپذیری برای اقتصاد غرب به همراه خواهد داشت.
خراسان
«بیداری اسلامی و آینده محور مقاومت» عنوان یادداشت روز روزنامه خراسان به قلم علیرضا رضاخواه است که در آن میخوانید:
با پیروزی انقلاب اسلامی در ایران و گسترش نفوذ منطقهای این کشور، خاورمیانه از سه دهه پیش تاکنون شاهد حضور دو جریان و ائتلاف بزرگ منطقهای بوده است؛ که همواره در تقابل با یکدیگر تعریف شدهاند. موفقیت یکی در منطقه به معنی کاهش نفوذ دیگری بوده و برعکس. این دو محور عبارتند از محور سازش به رهبری ریاض و قاهره که حمایت از منافع غرب و حفظ وضعیت کنونی در حمایت از دیکتاتورهای موجود را سرلوحه عمل خویش قرار داده است؛ و محور مقاومت با حضور تهران، دمشق، حزب الله و حماس که دفاع از آرمان فلسطین و مقابله با نظام سلطه را در دستور کار خود داشتهاند.
به دنبال خیزش بزرگ ملتهای عرب در سال گذشته، توازن قوا میان ائتلافهای منطقهای دستخوش تغییر شد. ائتلاف سازش با سقوط بن علی و مبارک از یک سو و فرار عبدالله صالح و قیام مردم بحرین از سوی دیگر دچار بحران جدی شد. به گونهای که شاهزادگان سعودی به صراحت به انتقاد از سیاستهای آمریکا به ویژه عدم حمایت این کشور از حسنی مبارک در جریان قیام مردم مصر پرداخته و هشدار دادند که ادامه این رویه باعث جدایی میان غرب و حامیان منطقهای آن خواهد شد.
تلاش برای ایجاد باشگاهی از دیکتاتورهای سالخورده در قالب توسعه شورای همکاری خلیج فارس و ایجاد ائتلافهای جدید نشانههایی جدی از آشفتگی محور سازش یا اعتدال عربی در منطقه خاورمیانه میباشد. در همین حال ناآرامیهای چند ماهه سوریه که کم کم به نوعی نزاع خونین مسلحانه و جنگ شهری تبدیل شده است، باعث شده این گونه به نظر برسد که بیداری اسلامی در منطقه آینده محور مقاومت را نیز با مشکل مواجه ساخته است.
اما واقعیت این است که آن چه به عنوان زنجیره اتصال جریانها و کشورهای وابسته به محور مقاومت همواره مورد تاکید این ائتلاف بوده است حمایت از آرمان فلسطین در منطقه، تغییر ساختارهای پوسیده دیکتاتوری به حکومتهای مردم سالار و حفظ عزت و کرامت مردم مسلمان و مستضعف منطقه بوده است. تقویت جایگاه اخوان المسلمین به عنوان قدیمی ترین جریان اسلام خواه و حامی فلسطین در اردن، مراکش، کویت و به ویژه در مصر، در کنار موفقیت جنبش اسلامی النهضه در تونس و جریانهای اسلام گرا در لیبی همگی از برتری اهداف و آرمانهای محور مقاومت در منطقه حکایت میکند. در سوریه نیز حتی اگر مخالفان مسلح بشار اسد که با تحریک و تسلیح کشورهای خارجی عمل میکنند بتوانند موفق شوند، آن چه تغییر نخواهد کرد سیاست ضد صهیونی مردم سوریه است.
به بیان دیگر آن چه عملا به دنبال بیداری اسلامی در منطقه شاهد آن هستیم اضمحلال ائتلاف سازش و تقویت جایگاه محور مقاومت است، امری که باعث شده تا کشورهای غربی به دنبال ایجاد ائتلافی دیگر در منطقه برای رقابت با جریان مقاومت باشند. ائتلافی که این بار به رهبری دوحه و آنکارا تشکیل خواهد شد و هدف آن ربودن انقلابهای مردمی، ترویج اسلام آمریکایی و واسازی زنجیره محور مقاومت با بهره گیری از شعارهایی همسو با اهداف مقاومت چون حمایت از آرمان فلسطین و حمایت از عزت و کرامت ملتهای مسلمان است.
از این رو میتوان این گونه استدلال کرد که بیداری اسلامی همانطور که باعث تقویت جایگاه محور مقاومت در منطقه شده است، چالشهای نوینی را نیز برای این ائتلاف به همراه خواهد داشت که مواجهه با آن نیازمند وسعت منظر نظر، آمادگی برمبنای سناریوهای مختلف، به کارگیری نسل جوان و پرانرژی در ساختارهای سیاسی، طراحی رویکردهای سیاسی منعطف و هوشیاری بیش از پیش سیاستمداران این ائتلاف میباشد.
رسالت
«تردستی دشمن در جنگ نرم!» عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم محمد کاظم انبارلویی اسا که در آن میخوانید:
حرف خوبی را برخی در دولت اصلاحات میزدند و آن این بود که، "ما میخواهیم معاندین نظام را مخالف، مخالفین نظام را منتقد و منتقدین نظام را موافق نظام کنیم. "
این حرف تحسین همگان را بر میانگیزاند و به همت چنین دولتمردانی برخی در آن روزگار غبطه میخوردند. طبیعی است اولین سئوالی که از آنها شد این بود که؛ "شما چگونه میخواهید این فرایند صعب و پیچیده را طی کنید؟"
پاسخ میدادند؛ "از طریق پروژه توسعه سیاسی و بسط آزادیهای سیاسی!" از آنها سئوال میشد که تعریف شما از توسعه سیاسی چیست؟ آنها پاسخ میدادند؛ توسعه سیاسی یعنی دموکراتیزاسیون، دموکراتیزاسیون یعنی مدرنیزاسیون، مدرنیزاسیون یعنی سکولاریزاسیون و سکولاریزاسیون هم یعنی پیش به سوی نظام لائیسیته!!
اولین محصول آن "حرف" و این تعریف از "توسعه سیاسی"، فتنه و آشوب 18 تیر 78 بود که با قیام تاریخی 23 تیر 78 مردم ایران بویژه مردم تهران دفع شد.
آشوب 18 تیر 78 نشان داد که صاحبان آن حرف و تئوریپردازان آن، فرمول یاد شده را به طور معکوس عمل کردند به این معنی که خود آنها به عنوان موافقان نظام، به صورت منتقد ظاهر شدند و در روزنامههای زنجیرهای از آرمانها و اعتقادات اسلامی تبری جستند و سپس به صورت مخالف درآمدند. اوج این فتنه و سیر معکوس فرایند یاد شده در تحصن مجلس ششم بار دیگر خود را نشان داد.
مردم وقتی صدق!! این جماعت را در 18 تیر 78 و تحصن مجلس ششم آزمودند به تدریج ریزش رای برای آنها آغاز شد و لذا در انتخابات دوره سوم شوراها و نیز انتخابات هفتمین دوره مجلس شورای اسلامی و همچنین انتخابات نهمین و دهمین دوره ریاست جمهوری از آنان روی بر گرداندند.
همین جماعت با اردوکشی خیابانی در انتخابات دوره دهم ریاست جمهوری خود را آماده کردند تا آخرین فاز فرایند دگردیسی سیاسی خود را به نمایش بگذارند لذا آنان که پای در مسیر مخالفت با نظام گذاشته بودند به صورت معاند در آمدند و رسما به اردوگاه دشمن پیوستند آنها نشان دادند که نه تنها در یارگیری از دشمن توفیق نداشتند بلکه در سربازگیری دشمن در صف اول معاندین با مردم و نظام و ساختارهای قانونی آن مبارزه میکنند. آنها حتی به این هم اکتفا نکردند و اکثر کادرهای سیاسی خود را به رادیو بی بی سی و رادیو آمریکا فرستادند و از لندن و واشنگتن معاندت خود را علیه نظام علنیتر کردند. تا جایی که وزیر دولت اصلاحات را در ضیافت شاه سعودی برای اخذ کمک
18 میلیون دلاری برای سرنگونی نظام مشاهده میکنیم!
این کمک که به منظور دموکراتیزاسیون، مدرنیزاسیون و سکولاریزاسیون رژیم ایران هزینه میشد از طرف رژیم ریاض است که نه میفهمد رای چیست، و نه میفهمد انتخابات کدام است و…!!
این جماعت در سال 88 عِرض خود را بردند و زحمتی به مردم تحمیل کردند. سرعت پوستاندازی آنها طوری بود که در روز قدس، روز 13 آبان و روز 16 آذر و نیز روز عاشورای 88 از همه آرمانها و ارزشهای الهی و اسلامی و حتی انسانی عبور کردند. مردم در 9 دی 88 پاسخ "نه" خود را به آنان دادند.
روشنگریهای رهبری معظم انقلاب و نخبگان هم آنها را از چشم مردم انداخت و به صورت یک جماعت مخالف مردم و نظام ضمیمه شدند به ضد انقلاب خونخوار خارج از کشور! آخرین داغی که بر پیشانی آنها نشسته تحریم انتخابات است. آنها پس از راهپیمایی عظیم مردم در یوم الله 22 بهمن قرار شد تستی از نیروهای خودشان در تهران و شهرستانها در روز 25 بهمن داشته باشند لذا به قول خودشان 12 گروه فعال سبز با صدور بیانیهای خواستند که مردم به خیابانها بریزند. از ربع پهلوی گرفته تا منافقین در این فراخوان هرچه زور زدند نتوانستند یک گردهمایی حتی 10- 12 نفری فراهم کنند.
نتایج این فراخوان آنقدر مفتضح بود که حتی بی بی سی هم اعتراف کرد که از اصل، کل پروژه خالیبندی بوده است. بی بی سی گفت: شمار تجمعکنندگان کمتر از تجمع 25 بهمن سال گذشته بود!!
فعلا این جماعت ترجیح میدهند در فضای مجازی به سیر و سلوک ضد انقلابی خود ادامه بدهند زیرا در عالم واقع و کف خیابان جز سراب چیز دیگری وجود ندارد.
عدهای رندانه در دولت اصلاحات جمعی از رجال موجه سیاسی و مذهبی را با همین حرفها و به بهانه توسعه سیاسی به ناکجا آباد بردند و در بیابان فنای سیاسی رها کردند.
قدس
«غرب و دزدیدن انقلابهای عربی!» عنوان یادداشت روز روزنامه قدس به قلم محمد حسین جعفریان است که ر آن میخوانید:
روزهای گذشته در سوریه آشوبها ادامه یافت. درگیریهای متعدد مسلحانه و چندین عملیات انتحاری و…. در اینکه بشاراسد باید از همان آغاز فکری به حال فساد حکومتی و انجام سریع اصلاحات می کرد، تردید نیست.
اما همه ناظران سیاسی منصف اذعان دارند که سوریه تاوان سیاست مستقل و حمایت از مقاومت را می پردازد. اصلاحات بهانه ای است که انجام آن نیز به آشوبها پایان نخواهد داد. روسها و چینیها بخوبی این نیرنگ غرب را دریافته، بنابراین قطعنامه ضد سوری شورای امنیت را وتو کردند.
حیرت آور است که در ماجرای سوریه، طرفهایی که به ظاهر دشمن یکدیگرند، به گفتمان واحدی رسیدهاند، فکرش را بکنید، چه نسبتی میان تل آویو، القاعده، اتحادیه اروپا، شیخ نشینهای خلیج فارس، اتحادیه عرب، آمریکا، اردن، ترکیه و… است؟ چطور اینها همه برای سرنگونی بشاراسد به میدان آمدهاند؟ شفاف کردن این آب گل آلود در این برهه حساس بر عهده کشورهایی است که از این اتحاد نامیمون متضرر می شوند. باید جهان بداند که مشکل غرب در مواجهه با دمشق، دموکراسی و اصلاحات نیست.
با شروع بیداری اسلامی، غربیها غافلگیر شدند. حمله انقلابیون مصری به سفارت رژیم صهیونیستی آنها را وحشت زده کرد. آنها از خط مشی آینده رژیمهای انقلابی عربی نامطمئن بودند، بنابراین سیاست مهار دوگانه و سرشار از تزویری را پیشه کردند.
بدین معنی که در ظاهر خود را همراه ملل انقلابی نشان دادند و در نهان به شورشهای خونین در این ممالک دامن زدند. هدف آن بود تا این کشورها را چون سومالی به اوج ناامنی و کشتار داخلی برسانند و از این راه مردم را از کرده خود پشیمان کنند.
یک مصر قدرتمند قادر خواهد بود کشورهای عربی را به محور مبارزه با رژیم صهیونیستی بازگرداند، پس در گام نخست باید قاهره را گرفتار معضلات داخلی خود کرد تا نتواند در منطقه نقش آفرینی نماید.
آنچه هفته های اخیر در مصر می گذرد، ناظر بر این ماجراست؛ 80 کشته و صدها زخمی در یک ورزشگاه فوتبال!
در یمن نیز غرب به دنبال فرسوده کردن توان انقلابیون و بی ثمر نشان دادن ماهها تظاهرات و تلاش و مجاهدت آنان است. در همین حال آنها اتحادیه عرب را به آشوبهای سوریه مشغول کردهاند تا اعراب و جهان از آنچه در بحرین و یمن و اردن و… می گذرد، غافل بمانند.
بازی خطرناک دیگر غرب با هدایت تل آویو، مشغول کردن توان اعراب به حذف یکدیگر است. آنها انقلابیون تونس، مصر و لیبی را تحریک کردهاند تا به کمک معارضین در سوریه بروند. بدین ترتیب اعراب به جای تمرکز بر مبارزه با رژیم غاصب صهیونیستی و اتحاد بر ضد این غده سرطانی، نیرویشان را صرف مبارزه با دولتی در دمشق می کنند که خط اول مقاومت و حامی مبارزان فلسطینی و لبنانی است.
شرق
«دو روی سکه قطع صادرات نفت» عنوان سرمقاله روزنامه شرق به قلم سیدمهدی حسینی است که در آن میخوانید:
تصمیم قطع پیشدستانه صدور نفت به اتحادیه اروپا، در صورتی که اتخاذ شده باشد تصمیم درستی است. اروپا در چند ماه اخیر به ویژه با تصویب تحریم نفتی ایران از ماه «ژوئن»، قدم در راه نادرستی گذاشته است. از موضع بالا حرف زدن آن هم با چاشنی تهدید، در عالم دیپلماسی، اصلا پسندیده نیست.
حالا ممکن است ایران، در تنظیم روابطش در برخی حوزهها کمسلیقگیهایی هم داشته باشد اما رفتار غرب با ایران در این مدت شرمآور بوده است. غربیها اگر میخواهند با ایران مذاکره کنند باید فضا را باز کنند. نه اینکه مدام با زبان تهدید سخن بگویند. عمل اروپا و غرب در قبال ایران با کلامشان سازگاری ندارد.
دیوارهای بیاعتمادی بین ایران و غرب برای سالیان درازی پابرجا مانده است. بنابراین در این شرایط دو طرف نمیتوانند حرف یکدیگر را دقیق متوجه شوند. به همین دلیل است که معتقدم استراتژی اروپا در برخورد با ایران صحیح نیست. با هیچیک از افراد ملتی با تاریخ و فرهنگ و احترام ایران نباید اینطور که غرب سخن میگوید حرف زد.
حالا اگر اروپا بخواهد با زبان تهدید، از تیرماه، نفت ایران را نخرد طبیعی است که باید با واکنش ایران روبهرو شود. چرا که آنان تا آن موقع میخواهند با پر کردن ذخایر نفتی، وارد کردن نفت بیشتر عربستان به بازار و اتخاذ تمهیدات لازم، منافع خودشان را تامین کنند. در این شرایط بهتر است ایران با روش عزتمندانه، چهار ماه از درآمدش کم کند و صادرات نفت به اروپا را زودتر قطع کند.
ذکر یک نکته البته بسیار با اهمیت است. شرکت ملی نفت به لحاظ قراردادی تعهداتی دارد. اگر قطع صادرات نفت به اروپا از جانب دولت ایران اعمال شود موضوع، اضطراری (فورسماژور) تلقی خواهد شد و از نظر حقوقی، شرکت ملی نفت را دچار مشکل نمیکند. اما اگر شرکت ملی نفت راسا صادرات نفت را قطع کند ممکن است با مشکلات حقوقی در سطح بینالمللی مواجه شود.
قطع صادرات نفت به اروپا سکهای با دو روست. اینکه بازاری را از دست بدهیم اتفاق خوبی نیست. چرا که برای گرفتن آن بازار مسیر دشواری را باید طی کرد، بازار نفتی داغی هم برایمان مهیا نیست. ممکن است حتی حدود 20درصد از درآمد نفتیمان را از دست بدهیم که باید تمهید کرد در این شرایط برای کشور مشکلی ایجاد نشود. این یک روی سکه است. روی دوم سکه اما ارزشش را دارد.
میتوانیم چهار ماه به خودمان سخت بگیریم و برای بازارهای جایگزین تلاش کنیم و کشورهایی نظیر ژاپن، کره و مشتریان دیگرمان را هم متوجه کنیم که با کسی شوخی نداریم. این کشورها دوست ندارند که نفت ایران را تحریم کنند. چون اقتصادشان وابسته به انرژی وارداتی است. ممکن است آنها بتوانند با عکسالعمل ایران، آمریکا را برای عدم همراهی در تحریم نفتی، مجاب کنند.
تهران امروز
«ضرورت مجلسی کارآمد و معتدل» عنوان یادداشت روز روزنامه تهران امروز به قلم محمدرضا باهنر است که در آن میخوانید:
حضور گسترده و باشکوه ملت در راهپیمایی یومالله 22 بهمن نوید پویایی سیاسی و بصیرت ملت بود. 22 بهمن، نماد پیروزی ملی در سایه اسلام بر طاغوت باستانی بود و گرامیداشت گسترده و باشکوه هرساله آن به عنوان یومالله و نمادی از غیرات ایرانی در برابر طاغوت قابل تامل است. ملت ایران نشان دادهاند که با هر سلیقه و اندیشهای بر باورهای انقلاب خود پایبندند و پاسدار آرمانهای اسلامی و ایرانی خود میباشند.
این پویایی سیاسی و بصیرت ملی قطعا انتخاباتی گسترده و دشمنشکن را در پی خواهد داشت. ملت ایران نشان دادهاند که منافع ملی خود را به خوبی میشناسند و بر پاسداری از آرمانهای خود تاکید دارند. هجمه وسیع نظام سلطه علیه ملت ایران میطلبد تا با حضوری گسترده در پای صندوقهای رای، نهم دی بار دیگر تکرار گردد و ملت علاوه بر شرکت در حق تعیین سرنوشت، جهادی عملی را در برابر استکبار جهانی رقم بزنند.
به نظر میرسد که برخی تندرویها و گاه برخوردهای عجولانه و کمتر کارشناسی شده در سیستم اجرایی کشور، مشکلات زیادی را برای کشور ایجاد نموده است. معتقدم که دیگر زمان آزمون و خطا در اداره کشور گذشته است و باید نظام مدیریتی کشور به مسیر اعتدال بازگردد و ملت میتواند این مهم را با گزینش هوشمندانه خود طراحی نموده و به جد این مطالبه را از برگزیدگان خود مطالبه نماید.
معتقدم همانگونه که مقام معظم رهبری در بخشی از خطبههای تاریخی نمازجمعه اخیر خود خطاب به برادران مسلمان در کشورهای عربی به پا خاسته علیه نظامهای وابسته فرمودند، اسلام منطقی و معتدل باید حاکم شود. معتقدم با درایت ملت، مجلس آینده میتواند کشور را به مسیر اعتدال بازگرداند و تمامی ظرفیتها را برای پیشرفت کشور به گونهای هم افزا به کار گیرد و این مهم با حضور گسترده ملت محقق خواهد گردید و مجلسی کارآمد، معتدل و ولایت مدار در کشور حاکم گردد.
فرهیختگان
«سمت و سوی آینده خاورمیانه» عنوان یادداشت روز روزنامه فرهیختگان به قلم دکتر سید محمد تقی هاشمیان است که در آن میخوانید:
آینده خاورمیانه صحنه جنگ پنهان و آشکار میان جبهه مقاومت در قالب بیداری اسلامی با ائتلاف غربی، عربی، صهیونیستی است. جنگی پنهان و آشکار که نه تنها بر فضای منطقه بلکه بر عرصه بین الملل تاثیر گذار خواهد بود.
اشاره :طی قرون اخیر اهمیت مناطق بر اساس موقعیت جغرافیایی و استراتژیک و نیز میزان منابع نفت و گاز مورد سنجش قرار میگیرد. خاورمیانه با بهره گیری از دو اصل موقعیت استراتژیک و اکونومیک به یکی از ارکان اصلی ساختار نظام بین الملل مبدل شده است.
این منطقه به عنوان گلوگاه اروپا، آفریقا و آسیا و همچنین دارا بودن منابع عظیم نفت وگاز به این مهم دست یافته است.
این اهمیت بدان پایه بوده است که کشورهای سلطه گر غربی، رژیم جعلی صهیونیستی را در قلب جهان اسلام ومنطقه ایجاد کردند تا به واسطه آن بتوانند اصولی چون عدم وحدت در منطقه مقابل نظام سلطه، حضور نظامی به بهانه برقراری امنیت، انتقال شریان انرژی به غرب، ایجاد شکاف میان جهان اسلام و… را اجرایی سازند.
این سیاستها به عناوین مختلف از سوی سلطه گران اروپایی و آمریکایی اجرا شده است.
برخی دگرگونیها در ساختار منطقه موجب گردیده تا در یک سال اخیر خاورمیانه با چهرهای خاص کانون توجهات جهانی قرار گیرد.
یک سال پیش خود سوزی جوان تونسی در شمال آفریقا توجه جهانی را به این کشور جلب کرد اما کمتر کسی تصور میکرد که این حرکت به موجی مبدل گردد که کشورهای منطقه و کل کشورهای عربی حوزه خاورمیانه را فرا گیرد. حرکتی که دومینوی سقوط سران عرب دست نشانده را به همراه داشت.
سقوط بن علی در تونس، مبارک در مصر، قذافی در لیبی، صالح در یمن از جمله پیامدهای این حرکت بود. دامنه این پیامدها از منطقه استراتژیک خاورمیانه نیز دور نماند و کشورهای عربی نظیر عربستان، اردن، بحرین، کویت، عمان، امارات و… را نیز فرا گرفت.
اکنون که یک سال از آغاز این حرکتها میگذرد، تحولات شمال آفریقا و خاورمیانه به یکدیگر گره خورده است.
بسیاری از ناظران سیاسی تاکید دارند تحولات خاورمیانه و شمال آفریقا را نمیتوان به تنهایی مورد ارزیابی قرار داد چرا که هر دگرگونی در هر کدام از این مناطق، سایر مناطق همجوار را نیز تحت الشعاع قرار خواهد داد، موضوعی که بر حساسیت منطقه افزوده است. حال این سوال مطرح است که آینده خاورمیانه به کدام سو حرکت میکند و سرنوشت آن چگونه خواهد بود؟
تقابل دو دیدگاه
در ارزیابی ریشهای از تحولات خاورمیانه و شمال آفریقا، دو دیدگاه وجود دارد:
الف) نگاه مردمی:
از ویژگیهای تحولات یک سال اخیر خاورمیانه آن است که حرکتهای صورت گرفته جنبه مردمی داشته و به جای دولتها مردم ایفای نقش کرده و حتی دولتها به مقابله با آن پرداختهاند.
ارزیابی کارنامه یک سال منطقه نشان میدهد که حرکت اصلی مردم به سوی احیای اندیشههای ناب اسلامی بوده که در قالب بیداری اسلامی شکل گرفته است. هر چند که محافل رسانهای و سیاسی غربی بر آن بودهاند تا چنان نشان دهند که مطالبات مردمی صرفا در قالب اقتصاد و سیاست بوده، اما شعارها و نوع مبارزات مردمی نشانگر حرکتی اصیل به نام بیداری اسلامی است که به دنبال آرمانها و اهداف کلان تر میباشد.
تاکید بر وحدت اجتماعی به دور از شیعه و سنی و نیز برگزاری تظاهرات سراسری پس از مراسمهای مذهبی همچون نماز جمعه نمودی از این واقعیت است. خواستهای مردمی در چند بعد قابل بررسی است:
دنیای اقتصاد
«حذف بهره از نظام اقتصادی» عنوان سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد به قلم مهران دبیرسپهری است که در آن میخوانید:
طی ماههای اخیر به طور موازی، در حال بررسی دو موضوع اقتصادی بودم.
موضوع اول مساله بحرانهای اقتصادی در جهان و موضوع دوم نیز در ارتباط با نرخ بهره و نگاه سیاستگذاران پولی به آن بوده است، اما از آنجا که پس از مداقه و بررسی، معلوم شد این دو موضوع کاملا به یکدیگر مرتبط بوده و درواقع یک موضوع هستند، بنابراین در هم ادغام شده و مقاله حاضر پدید آمد.
موضوعات فوقالذکر در پاسخ به دو پرسش ذیل، نمود مییابند: ا- بحرانهای بزرگ اقتصادی در جهان چرا بهوجود آمدند؟ 2- صرفنظر از اینکه بهره و ربا حرام است، اگر از یک سیاستگذار پولی معتبر در جهان خواسته شود نرخ بهره بانکی را صفر کند، او چه روشی را مبتنی بر «جریان اصلی علم اقتصاد» پیشنهاد میکند؟ طرح سوال دوم به این دلیل است که بر مبنای پاسخ آن میتوان عملکرد سیاستگذاران پولی در ایران را مورد بررسی قرار داد.
در خصوص سوال اول باید گفت طی یک قرن گذشته، جهان دو بحران بزرگ اقتصادی را شاهد بوده است. وجه مشترک هر دو بحران را باید در پولی بودن آنها دانست، البته بحران سال 1929 ناشی از رشد منفی پول بود، ولی برعکس بحران سال 2008 در نتیجه رشد بیش از حد نقدینگی (بعد از حادثه 11 سپتامبر) اتفاق افتاد. بنابراین اگر حد اپتیمم عرضه پول معلوم شود در این صورت میتوان احتمال وقوع بحران را به حداقل ممکن کاهش داد.
چگونگی تعیین نرخ بهره
هم اکنون نظام بانکداری در کشورهای صنعتی عمدتا بر مبنای کنترل نرخ بهره با کمک «عملیات بازار باز» اداره میشود. به این معنا که با خرید و فروش اوراق بهادار خزانه، عرضه پول را کم یا زیاد میکنند و از این طریق، نرخ بهره تغییر میکند. البته منظور، نرخ بهره کوتاه مدت بین بانکی است زیرا نرخهای دیگر نیز معمولا از نرخ فوق تبعیت میکنند، اما بانکهای مرکزی تنها در اعلامیههای خود خبر از افزایش یا کاهش نرخ بهره میدهند و درباره شیوه اجرای آن صحبتی نمیشود. بنابراین وقتی مثلا بانک مرکزی آمریکا (فدرال رزرو) اعلام میکند نرخ بهره را نیم درصد کاهش داده، در واقع این بانک با خرید اوراق بهادار بهاندازهای که موجب کاهش نیم درصدی نرخ بهره شود عرضه پول را افزایش داده است. بانکهای مرکزی برای تعیین نرخ بهره به دو عامل توجه میکنند؛ یکی اینکه اقتصاد کشور چقدر از تولید بالقوه خود فاصله گرفته است و دیگر اینکه چقدر احتمال میرود نرخ تورم از سقف تعیین شده (معمولا 2 درصد) بیشتر شود، البته این کاری مشکل است چون که اقتصاد به راحتی قابل پیشبینی نیست و معمولا با وقفه، واکنش نشان میدهد. بنابراین تنظیم نرخ بهره همانطور که گفته شد مستلزم توجه به پارامترهای ذیل است.
1- چقدر از تولید بالقوه فاصله داریم یا شکاف تولید چقدر است. به عبارت دیگر بیکاری چقدر از نرخ طبیعی خود فاصله دارد؟
2- تورم از حد مجاز چقدر فاصله دارد؟
3- همین طور چشمانداز دو متغیر تورم و رشد اقتصادی در آینده چگونه است؟
از دهه 1980 به این سو کشورهای غربی برای سیاستگذاری پولی معمولا از یک دامنه تورمی استفاده میکنند. در صورتی که قبل از 1980 در اثر حاکمیت کامل مفاهیم اقتصاد کلان، سیاستهای پولی کاملا تابع متغیرهای سرمایهگذاری و بیکاری بود. ولی در دوره بعد از 1980 و در شرایط مشخصی، تبعیت سیاستهای پولی از متغیرهای فوق به حالت تعلیق درمیآید. این شرایط مشخص را دامنه تورمی تعیین میکند. مثلا در انگلستان و در 30 سال گذشته این دامنه تورمی بین 1 تا 2 درصد بوده است.
یعنی زمانی که تورم به حد 2 درصد میرسد یا از آن عبور میکند با افزایش نرخ بهره به مقابله با آن میپردازند و زمانی که تورم در حدود 1 درصد یا کمتر است از افزایش نرخ بهره خودداری یا آن را کاهش میدهند. به عبارت دیگر در شرایط تورمی، بانک مرکزی عرضه پول را متوقف میکند. از طرف دیگر تنظیم نرخ بهره با توجه به ظرفیت بالقوه اقتصاد نیز انجام میشود یعنی در شرایط رکودی یا در شرایط بالا بودن بیکاری، نرخ بهره کاهش داده میشود و برعکس همان طور که گفته شد وقتی اقتصاد در رونق است نرخ بهره را افزایش میدهند. بنابراین در دو سوی این معادله، دو متغیر تورم و رشد اقتصادی قرار دارد که سیاستگذار پولی با استفاده از ابزار نرخ بهره بین این دو متغیر تعادل ایجاد میکند.
جهان صنعت
«آثار بودجه غیرشفاف» عنوان یادداشت روز روزنامه جهان صنعت به قلم غزل امیری است که در آن میخوانید:
بودجه در اصل برنامه کوتاهمدت یکسالهای است که باید در راستای برنامههای بلندمدت پنج ساله باشد تا میزان تحقق اهداف کلان این برنامهها را امکانپذیر کند بنابراین برخلاف تصور رایج، بودجه فقط مرتبط با دخل و خرج دولت و موسسات، نهادها و شرکتهای دولتی نمیشود.
تحولاتی که در طرف درآمدها و همینطور هزینههای بودجه رخ میدهد باید در همان مسیری باشد که در برنامههای توسعه ترسیم شده است یکی از اجزای مهم برنامههای توسعه در هر اقتصادی شفافسازی امور است؛ شفافسازی به معنای ایجاد شرایطی است که در چارچوب آن به راحتی بتوان میزان تناسب اقدامات انجام شده با تعهدات ارایه شده دولت را ارزیابی و بتوان تخلفات احتمالی را به راحتی پیگیری کرد.
پرهیز از کسری بودجه تا جایی که ممکن است هدف دیگر برنامههای توسعه است به این منظور به طور مشخص باید منابع درآمدی مصارف هزینهای بودجه فصل به فصل و مورد به مورد مشخص شود، نکته دیگر تناسب منطقی میان هزینههای عمرانی، هزینههای جاری و لازمالاجرا بودن هر دو مورد است؛ تحقق چنین امری مستلزم واقع بینی منطقی به هنگام تدوین بودجه است در غیر این صورت آنچه انتظار میرود رخ دهد این است که به هنگام تنگناهای درآمدی درصدی از هزینههای عمرانی به هزینههای جاری تبدیل شود.
عدم توجه به شفافسازی و تعیین منابع درآمدی میتواند به معنای تلاش دولت برای رهایی از پاسخگویی لازم تفسیر شود. همینطور میتواند به معنای تدوین بودجهای با دقت ضعیف باشد. صدق کم و بیش، هر دو مورد ضمن مخدوش کردن رابطه میان دولت، افکار عمومی و زایل کردن اعتماد اجتماعی به معنای کاهش اثربخشی بودجه در تامین اهداف کلان برنامههای توسعه خواهد بود.
بودجه سال آینده از این منظر دارای اشکال است. منابع و مصارف مربوط به یارانههای نقدی در آن لحاظ نشده است در حالی که یکی از برنامههای مهم اقتصادی دولت در سال گذشته که از آن به عنوان جراحی اقتصاد نام میبرد تعدیل قیمت حاملهای انرژی و پرداخت یارانه نقدی به خانوارهاست. بدیهی است که منابع درآمدی ناشی از اجرای این سیاست به علاوه مصارف آن باید به دقت شناسایی و اعلام شود تا تسلط خود بر اجرای این برنامه را از جنبههای مختلف نظارتی گرفته تا پیشبینیهای کم و بیش موثق نشان دهد.
در غیر این صورت افکار عمومی تلاش دولت برای پرهیز از ورود به این موضوع در بودجه سال آینده را میتواند به عنوان باقی گذاشتن دررویی برای تبدیل بخشی از هزینههای عمرانی به هزینههای جاری مرتبط با یارانه نقدی یا توسل به کسری بودجه و استقراض از بانک مرکزی تعبیر کند؛ در هر دو حالت این پیام اثر منفی بر تصمیمگیریهای اقتصادی کارگزاران و فعالان اقتصادی خواهد داشت که یکی از آنها تشدید فشارهای تورمی خواهد بود.