«ظریف» بانکی کیست؟/ پیش شرط اجماع نخبگان در اقتصاد
گفتگو با فرشاد فاطمی استاد اقتصاد دانشکده اقتصاد دانشگاه شریف
فرشاد فاطمی استاد اقتصاد دانشکده اقتصاد دانشگاه شریف معتقد است برای گذار از شرایط فعلی در عرصه اقتصاد و بانک به افرادی مانند وزیر امور خارجه در بحث سیاست خارجی خاص نیاز داریم
به گزارش پایگاه خبری بانکداری الکترونیک، اصلاح نظام بانکی به عنوان مهمترین پروژه دولت دوازدهم مطرح شده است. شاید بتوان اینطور به موضوع مورد نظر نگاه کرد که اهمیت این حوزه موجب شده تا به عنوان یکی از بزرگترین پروژههای دولت، تقریبا تمامی کارشناسان و نخبگان اقتصادی در شرایط کنونی بر سر آن به اتفاق نظر رسیده باشند. با این وجود نیاز بیشتری به وحدت نظر نخبگان در این حوزه احساس میشود و به طور یقین این اتفاق تنها زمانی اتفاق میافتد که افراد و اشخاص فعال در این حوزه در بسیاری از موارد یا لااقل در موارد محدود اما مهمی با یکدیگر همسو و همنظر باشند. فرشاد فاطمی، استاد اقتصاد دانشگاه شریف تهران معتقد است اعضای منتخب کابینه دولت جدید میتوانند در این اقدام بزرگ در اصلاح نظام بانکی بسیار موثر واقع شوند. با تمام شرایط سختی که برای انجام و به نتیجه رساندن پروژه موردنظر وجود دارد، به اعتقاد وی موفقیت در پروژه اصلاح نظام بانکی میتواند به عنوان مهمترین میراث اقتصادی دولت دوازدهم باشد که در آینده آن را به صورت کامل از سایر دولتهای قبل جدا کند. آنچه در ادامه میخوانیم مروری بر مشروح نظرات این کارشناس اقتصادی و استاد دانشگاه در رابطه با عملکرد دولت در دوره جدید است.
توجه: این گفتگو قبل از رای اعتماد کابینه انجام شده است
*****************************
به نظر شما در شرایط کنونی اتخاذ راهبرد و پیشرفت هر گونه حرکتی در جهت بهبود وضعیت بانکی لازمه رعایت چه مقدمات و شروطی است؟
چند مساله وجود دارد، یکسری از عوامل مربوط به مسائل عمومی است که در سیاستگذاری عمومی باید مورد توجه قرار بگیرد و یکسری شرایط ویژه در وضعیت کنونی است، که ضرورت ایجاد میکند به آنها بپردازیم.
نکته عمومی این است که در مقطعی که اعضای تیم اقتصادی دولت و کابینه تعیین میشوند، ما در این حوزه به نظر به یک اجماع بین نخبگان اقتصادی کشور نیاز داریم که مجموعه سیاستمداران و کارشناسان و سایر افراد تاثیرگذار هستند. در مورد ضرورتهای اقتصادی خود و همچنین در تعیین کابینه هم به افراد تیم اقتصادی باید توجه ویژه کنیم.
شما بحث اجماع و نخبگان را مطرح و آنها را نیز تقسیمبندی کردید. این نخبگانی که مد نظر شما است کدام گروهها هستند.
چیزی که وجود دارد این است که چون شما میخواهید مسائل سیاستگذاری اقتصادی را بدانید همه کسانی که به نحوی بر سیاستگذاری اقتصادی تاثیر میگذارند نیز جزو این نخبگان محسوب میکنیم، سیاستمداران فارغ از اینکه مربوط به کدام حزب و جناح و دسته هستند، افراد دانشگاهی که صاحبنظر هستند و همه اینها باید بتوانند روی لیست حداقلی از ضرورتها و چالشهای اقتصاد ما به یک وحدت نظر برسند، هرچند رسیدن به این نقطه بسیار سخت است، با این وجود باید تلاش شود در مورد دستهای از حداقلهای اساسی اشتراک نظر حاصل شود.
میتوانیم یک ضریب نفوذ برای هر کدام از اینها در نظر بگیریم؟ یا این موضوع لازم نیست؟
لازم هست.
من فکر میکنم، شما که در حوزه دانشگاهی و اقتصاد فعال هستید میتوانید با در نظر گرفتن تمام این گروهبندی و با رصد مبتنی بر امار و تحلیل موارد یک ضریب میزان اثرگذاری برای آنها تعیین کنید.
بله اما این فقط مسالهاش اثرگذاری نیست، به عنوان مثال مساله اصلی این است که ما یک اجماعی داریم که اصلاح نظام بانکی یا اصلاح ساختار نظام بازنشستگی ضرورت نظام ما هست یا نه و اینکه استراتژی توسعه ما باید مبتنی بر نگاه به داخل باشد یا نگاه به خارج، ما میخواهیم استراتژی ما جایگزینی واردات باشد یا توسعه صادرات. منظور من این است که یکسری از موارد عمومی هست که عمدهای از نخبگان در سطح کلامی بر سر این موضوعات با یکدیگر توافق کنند. هر گروه سیاسی که در کشور قدرت بگیرد، آیا توسعه صادرات ضرورت امروز کشور ما هست یا خیر؟ و چون ما آن را قبول داریم آن را در سر جای خودش میگذاریم یا مثلا بر مقاوم کردن اقتصاد در برابر ریسکهای بیرونی تمرکز میکنیم و در اصل در جاهایی که توافق نظر داریم در آن حوزهها فعالیت خود را کاملا مشخص کنیم.
به نظر سند چشمانداز به عنوان یکی از این موارد است، اما آن وحدت نظر موردنیاز که بتوانیم از طریق آن فعالیتهایی را به انجام برسانیم وجود نداشته است. به نظر شما برای اینکه این حوزه عملیتر شود باید چیکار کنیم.
در سند چشمانداز اهداف کمی هم وجود دارد، نیاز است ما نه در مورد اهداف کمی، بلکه در مورد یکسری مفاهیم اساسی و ضرورتهای امروز کشور به اجماع نظر برسیم، حالا ممکن است در حوزه مباحث کمی هر کس عددی را بیاورد، به فرض مثال من بر رشد ۵ درصدی تاکید کنم و شخص دیگری بر رشد ۱۰ درصدی، بهتر است که در این موارد درگیر نشویم. به فرض مثال در سند اقتصاد مقاومتی قصد دارند که توافقات صورتگرفته را نشان دهند. این به نظر من مهم است. این نکته را نیز باید مد نظر قرار داد که اینها مواردی نیستند که در بالا توافقاتی در موردشان صورت بگیرد و ابلاغ شوند، یعنی باید ما در حوزه گفتمانی به این نتیجه برسیم و البته بعد از این جمعبندی کردن و ابلاغ کردن آن برای دستگاههای اجرایی مفید هم باشد. چون میتوان آن را به عنوان توافق جامعه نخبگانی کشور بدانیم که در مواردی با هم توافق دارند.
فکرمی کنید چه عواملی میتواند موجب وقوع دو اتفاق شود، اول اینکه همگرایی ایجاد کند و دوم آن همگرایی و اتفاق نظر ایجاد شده بهینه باشد.
واقعیت این است که آن اتفاق، یک دستور اداری رسمی نخواهد بود، واقعیت این است که جامعه نخبگانی ما باید به آن سطحی از بلوغ برسد که بگوید در جهت منافع مردم و کشور ما روی یکسری از عوامل با یکدیگر توافق میکنیم.
به نظر شما تاکنون به این مرحله رسیدهایم؟
خیر، به نظر من هنوز به این مرحله نرسیدهایم.
به نظر شما چقدر فاصله تا این مرحله داریم؟
به نظر من خیلی داریم به این وضعیت نزدیک میشویم و وضعیت ما نسبت به 8 تا 10 سال پیش بسیار بهتر شده است.
یعنی در مواقعی که بعضی شرایط را تجربه میکنیم به این نتیجه میرسیم که در این در شرایط نیاز به یک وحدت نظر داریم اما سوال این است که برای رسیدن به این مرحله نیاز به چه مولفههایی داریم؟
این حوزه به نظر من خارج از حوزه سیاستگذاری است و عملا بحث نخبگی در آن مطرح است. اما باید قبول کنیم که اگر ایدهآل من 100 واحد است و تنها در 10 واحد با سایر نخبگان توافق دارم ایدهآل و تمرکز اصلی را روی همان 10 واحد بگذارم. یعنی به جای تاکید به موارد افتراق به مواردی که اشتراک نظر داریم تاکید کنیم.
چطور میشود به این مرحله برسیم؟
لازم است در این زمینه بیشتر با هم گفتوگو کنیم.
یکی از موارد و مشکلاتی که وجود دارد خوب حرف نزدن ما است.
این مساله و موضوعی است که با بلوغ نخبگی کشور و بلوغ آدمهایی که میخواهد این کار را بکنند و پیش از این مطرح کردم ارتباط دارد.
نمیشود جامعه را تعطیل کرد تا به بلوغ رسید.
بله، این اتفاق اصلا امکانپذیر نیست و باید در قالب فرآیند شکل بگیرد، یعنی روش به این صورت است که هر یک از نخبگان که میتوانند در عرصه قدرت قرار بگیرند و در این حوزه سیاستگذاری کنند، بتوانند به حرفهای طرف مقابل گوش دهند.
ما چطور باید هزینههای آزمون و خطای خود را در این حوزه به حداقل برسانیم؟
در این زمینه نکتهای وجود دارد به این ترتیب که اگر در فضای رسانهای مطرح شود و آدمها این حرف را بشنوند و دقیقا بر سر همین موضوع با هم توافق کنند و به این نتیجه برسند که برخی از موارد لازم است. ما در مسیر توسعه اکنون در نقطهای هستیم که دیگر باید بتوانیم در مورد مسائل اساسی چالش اصلی توسعه با یکدیگر توافق کنیم و تلاش کنیم با حفظ توافقات ذهنیتی که به وجود آمده بهم نریزد.
حالا عکس آن را در نظر بگیریم، یعنی فرض کنیم که چنین اتفاقی نمیافتد و جامعه ما هنوز ظرفیت لازم برای به توافق رسیدن را ندارد، در این شرایط سناریوی بعدی ما چیست؟
سناریوی بعدی ما در این شرایط این است که موارد دیکته شده از بالا را داشته باشیم.
اما میتواند دیکتهشده هم نباشد به عنوان مثال بگوییم که یک دولت داریم با چهار سال زمان برای فعالیت، من میتوانم نخبگان اجتماعی خود را همگرا کنم و روی آنها برنامهریزی کنم.چون یکی از موارد مورد بحث ما چالشهای موجود در درون خود دولت است.
من این را قبول دارم که تا سطحی همهچیز داخل خود دولت است که باید نماینده یک فکر سیاسی و اقتصادی باشد.
آیا میشود به سمت این موضوع رفت؟
بله، میشود به این سمت حرکت کرد و در این رابطه یک طیف عمده آن مربوط به فضای رسانهای میشود، یعنی تا 15 مرداد که زمان معرفی کابینه است، رسانهها باید مطالبهشان این باشد و مدام باید به دولت یادآوری کنند که نیاز است یک تیم هماهنگ را سر کار بیاورد.
پس رسانههای ما هم بسیار تاثیرگذار هستند.
بله، مشکل ما این است که رسانههای ما بیشتر از اینکه نقش مطبوعات مستقل داشته باشند، بیشتر جناحی هستند و مربوط به بخشی از گروههای سیاسی ما هستند و باید بر این نکته هم توافق کنیم که فضای رسانهای ما لزوما یک فضای سیاسی نیست. البته در این زمینه هم رسانههایی که در جهت دولت بودند اکنون انتقاد خوبی از اقدامات دولت میکنند، به عنوان مثال در جریان ادغام وزارتخانهها ما شاهد مخالفت و انتقاد برخی از رسانههای موافق دولت بودیم و این خیلی خوب است و نشان میدهد که رسانههای ما به سمت حرفهای شدن درحال حرکت هستند.
بله، اما به نظر میرسد که وحدت نظر رسانهها به عنوان یکی از چالش اصلی ما در این حوزه هست و ما رسانه نداریم بلکه بازوهای رسانهای هر طیفی را داریم.
البته در تمام دنیا این وضع وجود دارد بالاخره گاردین در انگلستان به گروههای چپ نزدیکتر است و فایننشیالتایمز به گروههای راست نزدیکتر است. اما آنها استقلال نسبی خود را دارند و شاید حتی گاردین با برخی از مواضع حزب کارگر نیز مخالفت داشته باشد.
من در این زمینه اعتقاد دارم که ما به آن هدفی که مد نظر شماست نخواهیم رسید در این صورت سناریوی سوم شما در این باره چیست؟
ببنید واقعیت این است که مسیر توسعه مسیر سعی و خطا است و خیلی از اوقات اینکه اشخاص درست در زمانهای درست، در مسیر درست قرار بگیرند، مسیر توسعه کشور را تغییر میدهند، یعنی ما باید امیدوار باشیم که به اندازه کافی در مسیر سیاستگذاری خود میتوانیم موقعیتهایی ایجاد کنیم که از وضعیت بهتری پیدا کنیم.
در عین قبول حرف شما، درصورتیکه ما به این نقطه برسیم که سناریوها را قبل از اجرا کنار هم میگذاریم و میگوییم اگر این سناریو نشد، سناریوی دیگری را استفاده میکنیم سناریوی شما چیست؟
به نظر من سناریوی سوم در تعیین آدمهایی که میخواهند در مقام سیاستگذاری باشند، آدمهایی را تعیین کنیم که به یک اصول اولیه معتقد هستند، یعنی حداقل آدمهایی را که معتقد به گفتمان و توافق نیستند انتخاب نکنیم، چون در هر دو طیف سیاسی آدمهایی را داریم که در یک سر طیف هستند و آدمهای دیگری که ملایمتر رفتار میکنند و امکان توافق با آنها وجود دارد.
پس یعنی در سناریوی سوم فقط باید امیدوار بود.
بله، در کنار امیدوار بودن از دولت هم بخواهیم که ادمهایی از این جنس را در کابینه بگذارد و موازنه را به سمت آدمهایی که میتوانند این موازنه را بسازند شکل بدهد.
به نظر شما به عنوان یک شخص دانشگاهی در تعیین تیمی که این گفتمانها درآن به صورت سازنده شکل بگیرد، چه تیمی خواهد بود؟
تیمی که هم از نظر کارشناسی قوی باشد، به عنوان مثال در تعیین تیم اقتصادی به نظر من بانکمرکزی، وزارت اقتصاد و سازمان برنامه باید با هم هماهنگ باشند. اینکه بهطور دقیق بتوان گفت کدام آدمها مناسب هستند به نظر من آدمهایی که بتوانند با یکدیگر کار کنند و با بقیه نیز کار کنند.
تیم مشاوران ارشد رئیسجمهور میتوانند خیلی موثر باشند اما ظاهرا این نظرات این افراد چندان با هم همخوانی لازم را ندارند. به نظر من دوره دوم آقای خاتمی دوره طلایی بعد از انقلاب بوده است که تجربههای خوبی در این زمینه وجود داشت. به نظر شما دوره آقای روحانی میتواند بهتر از دورههای گذشته و حتی دوره دوم خاتمی باشد؟
من امیدوارم، پیشبینی من هم این است که وضعیت بهتر است و برخی از افراد هم درحال حاضر بهتر از دوره قبل شدهاند.
اگر امکان دارد ساختار هماهنگی بین سه حوزه بانکمرکزی، وزارت اقتصاد سازمان برنامه را بازتر کنید.
سیاستگذاری پولی و ارزی که مربوط به بانکمرکزی است در کنار سیاستگذاری مالی و بودجه که عملا کار سازمان برنامه است و هر دو اینها در کنار سیاستهای بهبود عمومی فضای کسبوکارهستند که عملا باید با تعامل این بازیگران و سایر بازیگران دیگر در قالب یک بسته سیاستی دربیایند. یعنی شما نمیتوانید سیاستهای بودجه را منضبط کنید اما از طرف دیگر رفتار بانکها را کنترل نکنید یا سیاستهای تجاری را دنبال کنید اما سیاستهای ارزی شما سیاستهای تعرفهایتان را دنبال نکند، به همین خاطر واقعیت این است که این مجموعه باید با هم و در قالب سیاستهای هماهنگ فعالیت کند، ساختارش هم این است که هر کدام از اجزای سیاست که میخواهد دیده شود، باید بیاید و در جمعی که همه این آدمها هستند به بحث گذاشته شوند و در اصل ارتباط منظومهوار تمام این سیاستها قابل مشاهده باشد.
یک سری شاخصهها در دوره گذشته انجام نشد، ما در چهار سال گذشته بیشترین جابهجایی مدیران بانکی را داشتیم، وقتی در یک شبکه بانکی این همه جابهجایی مدیر انجام میشود، به نظر شما اصلا اهداف بانکی قابل تحقق است؟ درصورتیکه مدیر بانکمرکزی و وزیر اقتصاد مدام از هماهنگی این دو بخش با هم صحبت میکردند.
مساله اصلی این است که باید به عنوان بخش دوم به این نکته اشاره کنیم که پروژه اصلاح نظام بانکی پروژه دولت دوازدهم است. این میزان جابهجایی در نظام بانکی طی چهارسال گذشته حاکی از مشکل داشتن این نظام است.
درست است اما منظور من این است که تحول باید صورت بگیرد اما ما اصول اولیه این تحول را هم رعایت نمیکنیم.یعنی ما شرایط اجرای طرح تحول را نداریم. ثبات مدیریت هنوز وجود ندارد.
این درست است و در اصل حرکت در جهت اصلاح نظام بانکی در دولت یازدهم با سرعت مطلوب پیش نرفت و باید اعتراف کرد این پروژه، پروژه بسیار سختی بوده است و تمام حوزهها را درگیر میکند و پروژهای با ابعاد ملی است و از سطح بانکمرکزی هم بزرگتر است اما متاسفانه پیشرفت این حوزه خیلی خوب نبود و این شاید به دلیل پیچیده بودن ابعاد این مساله بود که نیاز به وقت و تامل بیشتری دارد که امید است در دولت دوازدهم مورد توجه قرار میگیرد اما بسیار سخت و نفسگیر است.
به نظر شما چقدر شرایط برای انجام این پروژه مهیاست؟
وقتی در اقتصاد بانکمحور حرکت میکنید نمیتوانید به اصلاح نظام بانکی بیتوجه باشید. درحال حاضر این طور تصور میشود که ماشین شما در وسط اتوبان ناگهان خاموش شود و شما در این صورت کاری نمیتوانید انجام دهید. در شرایط کنونی هم اگر نظام بانکی حکم همان ماشین را دارد و اگر مشکلات آن را حل نکنیم اقتصاد راه نمیافتد.
به نظر شما دولت به این بلوغ رسیده است که در این دوره این مشکل را حل کند؟
به نظر من رسیده است. به نظر من ابعاد مشکل نظام بانکی در حال حاضر دیگر بر همه شفاف شده است و تمام کسانی که در دولت هستند میدانند این مساله چقدر مساله شدیدی است.
دولت نزدیک به 700 هزار میلیارد به اقتصاد بدهکار است این راهحلهایی که پیدا میشود، که مثلا فرانسه در این زمینه 97 درصد از هزینههای عمرانی خود را از طریق اوراق بدهی تامین میکند متفاوت از مساله کشور ماست. به نظر من صورت مساله ما با صورت مساله آنها بسیار فرق میکند و ممکن است استفاده از راهحل آنها در کشور ما معکوس جواب دهد. اما ما میبینیم که تصمیماتی مانند این در اقتصاد و نظام بانکی ما کم هم گرفته نمیشود.
اگر بخواهید در مورد روشهای تامین مالی دولت حرف بزنیم، همه جای دنیا دولتها خودشان را در آینده بدهکار میکنند تا خدماتی ارائه بدهند، ما این ابزار را نداشتیم کاملا درست است اما اینکه بخواهیم ادعا کنیم که راهحل ما شبیه به راهحل آنها بوده اشتباه است و ممکن است که این فکر شده باشد که راهحلی که پیدا کردهاند، راهحل درستی باشد.
دولت ما دچار روزمرگی شده است، شما این را میپذیرید؟
نکته اساسی این است که دولت وظایف روزمره خود را باید بههرحال انجام دهد. اما شما در دولت، مجموعهای را نیاز دارید که اهداف استراتژیک داشته باشند و بتوانند با آن دید استراتژیک رفتار روزمره خود را سوق بدهند. به نظر میآید، دولت در این چهار سال به اندازه کافی فرصت داشته است که آن آدمهای اصلی را شناسایی کند و باید این آدمها را درجایی بگذارد که بتوانند تصمیم بلندمدت بگیرند. در عین حال مساله روزمره دولت را نمیشود تعطیل کرد، به این خاطر که به فرض مثال هر چه به آخر ماه نزدیک میشویم، وظایف روزمره دولت مشخصتر میشود، به این ترتیب که کارمند حقوقش را میخواهد و یارانهبگیر یارانه خود را میخواهد. بنابراین مسائل روزمرگی دولت هم باید در کنار همان افق دید بلندمدت دولت حل شود. انتظار من این است که دولت در این چهارسال توانایی شناسایی افرادی که هر دو توانایی را با هم دارند شناسایی کرده باشد و امیدوارم که این موضوع در انتصاباتی که داریم رعایت شود.
براساس وضعیتی که در شرایط کنونی در حوزههای مختلف اقتصادی داریم، پیشبینی شما به چه صورت است و فکر میکنید در دو سال یا چهار سال آینده در زمینه بانکی چه اتفاقی میافتد؟
بانکهای ما احتیاج به یک پروژه اصلاح نظام بانکی دارند،که در این زمینه قدمهای اولیه برداشته شده است. در این اصلاح یک سری از افراد هستند که از آن متضرر میشوند این افراد حداکثر تلاش خود را میکنند تا جلوی این اصلاح را بگیرند. با شناسایی آن آدمها و تعیین کردن اولویتهای اصلاحی و اینکه توافق جمعی دولت شکل بگیرد ما نیاز به همراهی سیستم قضایی هم نیاز داریم.
به نظر شما این بایدها محقق میشوند.
دولت مجبور است که این کارها را انجام دهد. رئیسکل بانکمرکزی در دولت دوازدهم مدیر اصلاح پروژه نظام بانکی خواهد بود. تا این شرایط محقق نشود به تناسب محقق نشدنش درصد توفیق در حل مساله کاهش پیدا میکند.
در این حوزه افرادی باید انتخاب شوند که هم نظام بانکی را بشناسند وهم مورد وثوق شخص رئیسجمهور باشند. یعنی اینکه شدیدا مورد اعتماد باشند و هم سایر ارکان نظام به این افراد اعتماد کنند. در عین حال آدمی باشد که بتواند توان کارشناسی داشته باشد. در کنار همه اینها چون مساله بحران بانکی مسالهای است که در دنیا به صورت متواتر وجود دارد به همین خاطر ما باید از مشاورههای بینالمللی هم به خوبی استفاده کنیم.
بسیاری از کشورهای دنیا با شدت و ضعف در دورههای مختلف گرفتار بحران بانکی شدهاند و متخصصانی برای حل این بحران دارند که ممکن است در حل ابعاد مساله کمک ما کنند.
در این میان تعیین تکلیف بانکهایی که حالشان خوب نیست و رسیدگی به آنها بسیار مهم است، چه میشود؟به نظر من این موضوع حتی از از طرح تحول هم مهمتر است.
من چیزی که شما به آن عنوان طرح تحول میدهید، به عنوان اصلاح نظام بانکی میدانم. در این اصلاح نظام بانکی ظاهرا کارهایی انجام شده است که ابعادش مشخص است. یعنی مفاهیم نظام بانکی در همه جای دنیا تعریف شده است و راههای آن از محدود کردن عملیات یک بانک شامل ادغام، انحلال و دولتی کردن بانکها است. به نظر میآید، در مقطع اول باید بانکهایی را که خیلی مهم هستند و مشکلاتشان باعث میشود که حتی سیستم را زمین بزنند شناسایی کنیم و این بانکها را به دقت مانیتور کنیم. دوم سراغ بقیه بانکها برویم و آنها را طبقهبندی کنیم و برای تکتک آنها راهحل در قالبهای متفاوت رایج در بانکداری مرسوم ارائه بدهیم. یعنی راهحلهایی که ارائه میدهیم همه از یک اصل واحد پیروی نمیکنند و متنوع هستند.
در اینجا سوالی که مطرح میشود این است که این «ما» که شما میگویید چه کسانی هستند؟
طبیعی است بحث اصلاح که مطرح میشود بانکمرکزی باید مدیریت کند اما در مجموعهای هماهنگ با دولت. در کل باید بدانیم که اصلاح نظام بانکی پروژه دولت است و باید بدانیم که این پروژه یک مدیر پروژه دارد اما وزیر صنعت، سازمان برنامه، وزارت بازرگانی، وزارت اقتصاد همگی باید کنار هم بشینند و به پیشبرد این پروژه بزرگ کمک کنند.
به نظر میرسد که قدرت و اقتدار رئیس کل بانکمرکزی نسبت به وزیر اقتصاد از نظر شخصی در دولت یازدهم خیلی کمتر از آن چیزی که باید باشد، بوده است و این شاید یک ضعف بود. امیدوار هستید که این اتفاق در انتخاب اعضای این دوره نیفتد؟
نکته این است که در دینامیسم بازی قدرت ما بر مبنای اولویتهایی که شناسایی میکنیم عمل کنید، اگر شما اولویتها را درست شناسایی کنید و سرلوحه دولت حل مسائل شود، دیگر اقتدار شخصی افراد خیلی معنا پیدا نمیکند چون مساله اصلی ما در این شرایط حل آن معضل است. البته خصوصیت شخصی آدمها در شکل گرفتن پروژهها همیشه مهم بوده است و دولت هم باید متناسب با همین انتخاب خودش را انجام دهد. تصور من این است که ما به آدمی شبیه به اقای ظریف در حوزه سیاست خارجی را برای اقتصاد دولت دوازدهم نیاز دارد.
به نظر شما این شخص باید کرسی رئیس کل را در نظر بگیرد؟
به نظر من خیلی مهم نیست که در سازمان برنامه، وزارت اقتصاد یا بانکمرکزی باشد، باید این را قبول کنیم که او میخواهد این حرکت را پیش ببرد، فردی که بتواند سیاستگذاری اقتصادی را در تمام حوزهها راهبری کند.
جمعبندی خود را بفرمایید.
تصورم این است که دوره 4 ساله آسانی نخواهیم داشت و به نظر من زمان آن را رسیده که دکتر روحانی به دنبال این باشد که ببیند چه میراث اقتصادی میخواهد از خودش به جای بگذارد و در تعیین استراتژیها و تعیین آدمها باید خیلی دقیق باشد. ضمن اینکه ابعاد مشکلات اقتصادی بهطور کلی شناخته شده است.
دکتر روحانی باید به دنبال این باشد که ببیند چه میراث اقتصادی میخواهد از خودش به جای بگذارد و در تعیین استراتژیها و تعیین آدمها باید خیلی دقیق باشد.