تیغ تعدیل در دست کیست؛ طبیعت یا انسان

روز زمین 50 ساله شد

روز زمین 50ساله شد. داده ها و ستانده های زمین طی نیم قرن تلاش بشر خاکی در راستای پاکداشت زمین نشانگر آن است که حاصل، چندان دلچسب نبود و آمارها گویای آن هستند که زمین خوشحال نیست و حاصل جمع فعالیت های دوستانه و دشمنانه درباره زمین عبارت «کثیف داشت» زمین را نمایان می کند.

در ریشه یابی این مسئله که چرا با وجود احساس خطر نخبگان از اواخر دهه 1960 یعنی حدود 50 سال عملا روندها به صورت منفی و علیه زمین و اهالی آن تداوم داشته است، می توان به عوامل مختلف اشاره کرد که هر یک درجای خود قابل بحث است.

در این نوشتار نگارنده اما درنظر دارد تا از منظر روابط علت و معلولی به مسئله کثیف داشت زمین طی دو قرن اخیر نگاه کند.

تلاش نخبگان در کشورهای مختلف طی 50 سال قابل اعتناست و دلیل این مدعا را می توان حجم بالای محتوا در موتورهای جستجو چون گوگل مشاهده کرد که در اشکال مختلف تلاش کرده اند وضع موجود را به نقد کشیده و خطر را گوشزد کنند. این تلاش ها در سطح دولت ها نیز به معاهداتی منتج شده که هر یک در ذات خود ارزشمند و حامل پیام‌های هشداردهنده برای زیستن روی زمین بوده است. اما حاصل جمع، باز هم کثیف داشت را نشان می دهد.

نقد تلاش نخبگان

استیلای نظام کالایی بر همه روابط سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، بهداشتی، روانی و.. بسیاری از منتقدان وضع موجود را به این اشتباه فاحش رهنمون کرد که این روند پیامد نظام اقتصادی در کشورهای مختلف است. تدوین برنامه های توسعه در کشورهای مختلف نیز که مبتنی بر نظام کالایی و حداکثر سود آوری بود نیز بر این اشتباه راهبردی دامن زد.

در نظام کالایی همه چیز به صورت کالا یا خدمت درآمده و در بازار قیمت گذاری شده و به خرید و فروش گذاشته می شود. در سایه چنین نظامی الگوی کلان اقتصادی شکل می گیرد که موجد روابطی مبتنی بر حداکثر سود است. بنگاه های بزرگ اقتصادی به عنوان راهبران اصلی، ذیل خود سپاه انبوهی را شکل می دهند از بنگاه های کوچک و متوسط که در یک مسابقه نفس گیر رقابت شانه به شانه برای به حداکثر رساندن سود، به سمت هر چه بهره برداری بیشتر از ذخایر زمین، بدون توجه به پیامدهای زیست محیطی و اقلیمی حرکت می کنند و زیر پای خود این استخوان‌های زمین است که خرد می شود.

از زوایه دیگر، نظام بازار همه روابط در جامعه را به اسارت می گیرد و به ناگزیر تمام مقوله ها و ارزش ها از هر جنسی حتی روح انسان تبدیل به کالا شده در ترازوی عرضه و تقاضا کشف قیمت شده و به فروش می رسد. چنین شرایطی طبعا خیل منتقدان وضع موجود را بر می انگیزد. اما مسئله آنجاست که اغلب منتقدان نیز در اسارت نظم بازار هستند. به همین خاطر اغلب نقدها عملا راهگشا نبوده اند حتی زمانی که این نقدها به الگوهای توسعه تبدیل شدند نیز چندان به سود زمین تمام نشدند.حتی آن انگشت شمار منتقدانی که اسیر بازار نشدند توزیع کنندگان دانش آنها با چشمانی بازاری به تبلیغ دانش و نگرش آنها پرداختند.لذا در عمل باز هم نظام کالایی پیروز میدان شد.

بازار علیه بازار

در نهایت اینکه تنها نظام بازار می توانست این قدرت را داشته باشد که علیه خود به پا خیزد. رقابت‌ها عملا تا زمانی ممکن است که منابع در اختیار، کفاف آینده را بدهد. بی تعادلی در منابع و بهره برداری‌های لجام گسیخته، رقابت را با تردید مواجه کرد. در این میان بودند البته بازیگرانی که رقابت را به جنگ نفت بدل کردند. اما این جنگ به معنای نفس‌های آخر نظام کالایی صرف در جهان است. بی تعادلی در طبیعت در نهایت باید به تعادل ختم شود و بشر به خوبی خطر بازگشت تعادل را حس کرده است اما این حس کافی نیست اتخاذ معاهدات بین‌المللی تا زمانی که ضمانت عملی نداشته باشند در عمل قادر نیستند که احساس زمین را خوب کنند.

نتیجه

دو اتفاق ناگزیر است: یا بازار ریسک‌ها بی تعادلی در منابع را درخواهد یافت و سرفه های زمین را جدی خواهد گرفت و خود به سمت تعادل خواهد رفت. برای مثال انرژی‌های تجدید پذیر گسترش خواهد یافت. در چنین شکلی دولت‌ها رفتار بازار را می توانند در مسیر ایجاد تعادل تسهیل کنند.

اما اگر این اتفاق نیفتد طبیعت در نقطه‌ای که تعادل زمین کامل به خطر افتاده باشد فرزند خود را به سختی تنبیه خواهد کرد. زمانی که انسان نتواند رفتار خود را تعدیل کند طبیعت او را تعدیل خواهد کرد. زمانی که منابع کفاف تقاضا را ندهد فصل مرگ ملخ ها فرا می رسد و زمین شاهد غیبت آنها خواهد بود و طبعا تعادل دوباره بازخواهد گشت. لایه اُزن ترمیم خواهد شد و زمین در مسیر خود معمول خود باز خواهد گشت. انسان نئواندرتال شاید زمانی نابود شد که تعادل زمین به هم خورد. حال انسان کنونی می تواند انتخاب کند که رفتارش را خود تعدیل کند یا زمین وی را به تعدیل وادارد.

یک نتیجه دیگر

یکی از علل کمتر به نتیجه رسیدن تلاش های بشر برای کنترل تخریب زمین تمرکز بیش از حد روی معلول بوده است. نظام بازار معلول روابط اجتماعی بشر است؛ روابطی مبتنی بر ریسک و احتیاط. حال اگر روابط مبتنی بر ریسک تغییر یابد شاید بتوان امید داشت که نظام کالایی نیز تعدیل شود. به تعبیر دیگر بشر بتواند با تغییر نگاه احساس ریسک نکند.

در سایه چنین نگاهی امکان تغییر الگوهای مبتنی بر سود و ثروت بیشتر تغییر خواهد کرد. احساس خطر در انسانها باعث تولد الگوهای رفتاری و اقتصادی، حداکثرسازی ثروت را تقویت می کند. حال اگر احساس ریسک در سایه اقداماتی در ذهن بشر تعدیل شود می توان امیدوار بود که الگوها تغییر کنند.اما آیا چنین امکانی فراهم است. دست یافتن به چنین قله هایی که بشر احساس ریسک نکند تنها در سایه افزایش شناخت امکان پذیر است. شناختی که خود اسیر نظام کالایی نباشد.

بشر می تواند در این مسیر تلاش کند و طبعا به نتایجی هم خواهد رسید اما این امر مستلزم تدوین مدل‌هایی در سطح دولت‌هاست. بشر البته تمرین‌هایی داشته است مانند برقراری نظام‌های سوسیالیستی؛ اما این تمرینها مبتنی بر شناخت نبوده است. نتوانسته در ذهن بشر احساس آرامش را جایگزین احساس ریسک کند. در نتیجه خیلی این حرکت ها در نظام بازار استحاله رفته اند. اما تمرینها همه درس های خوب دارند و اکنون دولت ها همراه نخبگان می توانند به نقطه های خوبی از تحول درون ذیل مدلهای مطالعه شده فراگیر دست یابند. باید منتظر آینده بود و نتیجه را دید که در نهایت طبیعت دست بکار شده و بشر را تعدیل می کند یا بشر خود رفتار خود را در سایه شناخت اصلاح خواهد کرد.

 

لینک کوتاهلینک کپی شد!
ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ

1  ×  9  =