آخرین مدیرعامل بانک ملی در قبل از انقلاب چگونه مدیریت می کرد/نگاهی به اداره بزرگترین بانک خاور میانه در قبل از انقلاب
گفت و گو با چهره ماندگار شبکه بانکی، اسدالله امیر اصلانی
« قانون اداره امور بانک ها» هنوز هم با تغییراتی در بانک وجود دارد. اول انقلاب شورای انقلاب در اتخاذ برخی تصمیمات تا حدی عجولانه و بدون کارشناسی کافی بررسی و اقدام میکرد در این مورد هم همین گونه بود، این قانون را عمدتا آقای« صراف» که در آن موقع معاون امور بانکی بود از روی اساسنامه بانک ملی در یک اقتباس بسیار ناقص ارائه کرد و آن را بهعنوان قانون اداره امور بانکها تصویب کردند.
قصد داریم گذری بزنیم به دوران کودکی شما و مروری بکنیم از زندگی حضرتعالی، اینکه متولد بزرگشده چه شهری هستید و بیو گرافی مختصری از دوران کودکی خود ارائه دهید:
من در اردیبهشت ماه 1313 در چهارراه گلوبندک تهران متولد شدم. حدود 5 سال داشتم در خیابان شیخ هادی نقل مکان کردیم سال 1320 هفت سالم بود که باید به مدرسه میرفتم ولی با حمله متفقین به تهران و نابسامانی شهر و قحطی انواع کالاها مخصوصا خوراکیها به ناچار با پدربزرگم که برای دیدن ما به تهران آمده بود به روستا رفتیم. روستایی در 60 کیلومتری ساوه و نزدیک نوبران به نام طاهره خاتون که پدربزرگم درآن جا باغ و زمینهای زراعتی داشت. دو سال در روستا بودم و چند ماهی به مکتب رفتم و حروف الفبا را یاد گرفتم و سال 1322 به تهران بازگشتیم. مدرسه ابتدایی در دبستان تازه تأسیس دولتی که در شرق تهران و انتها خیابان شکوفه فعلی بود گذراندم و کلاس هفتم و هشتم را در دبیرستان ناصرخسرو واقع در خیابان ایران خواندم و کلاس نهم را به دبیرستان تازه تأسیس دلگشا رفتم. این مدرسه به منزل نزدیکتر بود. سال 1331 با اخذ گواهی نامه سیکل اول به دلیل پرجمعیت بودن خانواده و فزونی هزینهها بر درآمد ترک تحصیل کردم. با توجه به اینکه در آن سال با معدل بالا و به گفته مدیر دبیرستان در منطقه شاگرد اول شده بودم با ارائه تقاضا، کارنامه و معرفی مرحوم سهی که از مدیران بالای بانک بود به استخدام بانک درآمدم.
در آن هنگام ساختمان شعبه سعدی در حال ساخت بود به من پیشنهاد شد تا اتمام آن 6 ماه در انتظار باشم و یا به بانکی از شعب بندرعباس، اهواز گنبدکاووس بروم.
چرا گنبد کاووس؟
من باتوجه به علاقهای که به مناظر طبیعی، جنگل و دریا داشتم گنبدکاووس را انتخاب کردم. به مدت یک سال در ابتدای خدمت در گنبد بودم و این تجربهای بسیار ارزنده برای من بود. با توجه به اینکه در شهر گنبدکاووس فقط بانک ملی بود و در آن زمان هیچ بانک دیگری در آن شهر وجود نداشت. بانک ملی تا علی آباد کتول را سرویس میداد و حجم کار بسیار بالا و ما تنها 6 کارمند بودیم.
گنبد قطب کشاورزی بود و بیشتر گندم کشت میشد. شاپور علیرضا، غلامرضا و تعدادی از تیمسارهای آن دوره زمینهای گستردهای را زیرکشت داشتند و به همین جهت شعبه گنبد همیشه یکی از مراکز صرف پول در بانک ملی بود و مالکین بابت کشت، داشت و برداشت پرداخت میکردند.
من در ابتدای خدمتم پشت کانتر بانک دفاتر فوی ولانت(حساب) جاری، فوی ولانت پس انداز و فوی ولانت حسابهای دولتی بودم. دفاتر صدور برگه نقدی و انتقالی و صدور برگه حوالهها و تنظیم اسناد آنها را به عهده داشتم.
از ساعت 8 صبح با توجه به تعداد دفاتر در اطرافم ناچار بودم فقط سرپا باشم و برای انجام کارها دور خود بچرخم. ساعت 1 بعداز ظهر بانک تعطیل میشد. سرم را روی میز میگذاشتم و 15 دقیقه میخوابیدم و بعد از نهار تا ساعت 4 و یا 5 کارها را انجام میدادیم.
حجم کار، تنوع خدمات شعبه کوچک موجب شد به ناچار با تمامی کارهای بانک آشنا شوم و اکثر آنها را به جز نوشتن دفتر روزنامه تجربه کردم.
چرا اصلا بانک را انتخاب و ترک تحصیل کردید؟
ضمن کار مشغول به تحصیل در علوم دینی شدم؛ ادبیات عرب، منطق، اصول فقه و تفسیر نزد استادان عالیقدر فراگرفتم و این دروس برای من به قدری جاذبه داشت که در مقطعی از زمان تصمیم گرفتم با بانک استعفا داده و به حوزه علمیه بروم. متأسفانه شرایط مهیا نشد بنابراین در سه متوالی دیپلم گرفتم و بلافاصله در دانشگاه تهران قبول شدم.
در آن سال دانشگاه تهران برای رشته حقوق 20 نفر ظرفیت داشت و من در کنکور نفر دوازدهم بودم ولی به دلیل مسائل شرعی شغل قضاوت در آن زمان رشته زبان انگلیسی را انتخاب کردم.
از خاطرات دوره کودکی خود زمانی که جنگ را در سالهای 1320 تجربه کردید برای ما بگویی؟
شهریور 1320 قحطی بسیار بدی رخ داد و مردم بسیار آَشفته بودند.
سال 1332 شما 17 یا 18 ساله بودید و تقریبا اولین سالهایی بود که وارد بانک شده بودید؟
بله من وارد بانک شده بودم و آن دوره و اتفاقاتش را به خاطر دارم. ما چون در چهارصد دستگاه بودیم در آنجا خانههایی به کارمندان ادارهها داده بودند. هممحلهایها بچههای کارمندان بودیم که مدرسه میرفتیم و با اتفاقات روز درگیر بودیم. ازاینرو بحثهای سیاسی در آنجا داغ بود میدانی بزرگ در چهارصد دستگاه بود که در آن میدان گروه گروه جوانان به بحث سیاسی میپرداختند من به خاطر دارم که در آنجا گروهی گرایشهای چپ داشتند، همچنین حزب سومکا (سومکا حزبی بود که طرفدار هیتلر بودند و لباسهای خاصی میپوشیدند). ما بچهمحلی داشتیم که عضو حزب سومکا شده و لباسهایشان یونیفرم مخصوص بود و با حزب تودهای مخالف سر سخت بودند، در آن موقع جبهه ملی و نهضت آزادی نیز فعالیت میکرد من هم در آن زمان 18 و یا 19 ساله بودم و در بحثهای سیاسی شرکت داشتم. عضو هیچ یک از این حزبها نبودم به این دلیل که استدلالهای این احزاب هیچگاه مرا راضی نکرد همان بچه محلمان که عضو حزب سومکا شده بود من را دعوت به حزب سومکا کرد و در آن جلسه پسر وثوق الدوله که از رجال معروف ایران است در آنجا تدریس میکرد من از حزب سومکا که برگشتم به میدان چهار صد دستگاه رسیدم و درست مغرب بود و اذان میگفتند با خود گفتم تو تمام این احزاب را میشناسی و با آنها بحث کردهای و راضی نشدهای حالا سری هم به مسجد بزن این جا نماینده حزب بزرگی به نام اسلام است. از این رو، به مسجد رفتم در آن جا روحانی محترمی که دبیر دارالفنون بود به نام آقای کمرهای بحثهای سیاسی را به خوبی تشریح میکردند. من چند شب متوالی پای منبر ایشان رفتم و بهطور کلی منقلب و به نتیجه رسیدم از تمام حزبهایی که در جلساتشان شرکت کرده بودم بسیار جالبتر و منطقیتر است. یعنی اینکه ایدئولوژی اسلامی یک ایدئولوژی بسیار کامل است که میتواند در پاسخ به سه پرسش اساسی همه انسان ها؛ که هستم؟ از کجا آمده ام؟ برای چه آمده ام؟ و به کجا میروم؟ پاسخگو باشد.
من از آن زمان تحقیقات مذهبی را شروع کردم و تا حد خوبی پیش رفتم و بعد از آن به دانشگاه رفتم. گاهی اوقات همزمان با دانشگاه به تحصیل مذهبی هم میپرداختم.
بانک در سال 1332 چگونه بود؟
در آن زمان بانک ملی ایران بزرگترین بانک ایران بود در شعبه بازار که نزدیک 600- 700کارمند داشت و خود بهاندازه یک بانک بزرگ بود، به خاطر دارم که در یک سال 50 درصد سود بانک ملی را ارائه میکرد، من ابتدا در صندوق کار میکردم تا اینکه در سال 53 -52 مشکلات سیاسی برای من به وجود آمد که بازداشت شدم و به مدت شش ماه زندانی سیاسی بودم. از زندان بیرون آمدم در قسمت اعتبارات اسنادی و قسمت ارزی بانک ملی کارکردم. درقسمت اعتبارات اسناد ما در روز بهطور متوسط 25-26 وتا30 اعتبار اسنادی برای واردات باز میکردیم. این تعداد در آن زمان بسیار زیاد بود ما متأسفانه در آن دوره یک کشور وارداتی بودیم و عمدتا اعتبارات اسنادی وارداتی داشتیم. در آن زمان اغلب از انگلیس، اسپانیا، آلمان، آمریکا و فرانسه و. . واردات داشتیم که عمدتا کالاهای مصرفی، واسطهای و نساجیها بودند. کالاهای سرمایهای کمتر بود. این دائره که دائرهای بزرگی محسوب میشد فقط یک نفر کار اعتبارات اسنادی صادراتی را میکرد و بقیه در حدود 17-18 نفر کار اعتبارات اسنادی وارداتی را انجام میدادند.
الان به چه صورت است، آن دایره چند نیرو مختص صادرات و واردات هستند؟
الان دیگر اعتبارات اسنادی تمام شد و بعد از تحریم ارتباطات کارگزاری قطع شد و ما دیگر نتوانستیم اعتبارات اسنادی باز کنیم و موضوع اصلا قابلمقایسه نیست.
قبل از تحریمها چگونه بود؟
قبل از تحریمها در دوره آقای هاشمی رفسنجانی که دوره سازندگیها شروع شد در آن زمان یعنی سال 68 من مدیرعامل بانک ملی بودم در زمان ایشان تقریبا بسیاری از کالاهای زیر بنایی وارد شد و در آن زمان نفت بشکهای 18 دلار بود که از 10-11 دلار افزایش پیدا کرده بود و بعدها به 24 دلار هم رسید. غرب همچنین آقای هاشمی رفسنجانی را شخصی میانهرو میدانست در نتیجه ما اعتبارات بسیار زیادی باز کردیم برای مثال ما سیمان فلهای وارد میکردیم اما الان سیمان صادر میکنیم لاستیک وارد میکردیم اما الان تقریبا به صادرات آن رو آوردهایم. بانک ملی در راستای توسعه سرمایهگذاری در کشور در پروژههای بزرگی مشارکت داشت. برای مثال؛ بانک ملی در 41-42 درصد پتروشیمی اراک شریک بود. بنابراین واردات قبل از تحریمها عمدتا زیرساختی و زیر بنایی بود و در نتیجه اعتبارات اسنادی در آن دوره در حد مطلوبی گشایش یافت.
از زمانی که شما استخدام شدید مدیرعاملان بانک بانک ملی چه کسانی بودند؟
وقتی من استخدام شدم آقای نصیری مدیرکل بانک ملی بود و بعد از ایشان مدیران متعددی بودند که زمان خدمت من طولانیترین دوره را آقای خوشکیش داشت.
آقای خوش کیش سر کشی به شعبه داشتند؟
به خاطر ندارم که آقای خوکیش به شعب سرکشی کرده باشند. درآن زمان بازرسی کل این وظیفه را داشت و کار به خوبی انجام میشد.
به لحاظ سلامت بانک ملی چگونه بود و این سلامت چگونه تامین میشد؟
بانک ملی از جمله سازمانهای بسیار سالم کشور بود و مساله سلامت در بانک ملی به یک فرهنگ تبدیل شده بود و با توجه به این فرهنگ همیشه مورد اعتماد مشتریان بود.
اما مکانیزمهایی علاوه براین اعتماد میبایستی وجود داشته باشد، اینگونه نیست؟
بله بازرسی وجود دارد اما عمدتا مساله امین بودن کارمندان است که حرف اول را میزند.
هیچ تخلفی را شما شاهد نبودید؟
خیلی کم اتفاق میافتاد من خاطرم هست که اختلاسی در شعبه بازار صورت گرفت که به لحاظ ندرت تبدیل به مبدأ تاریخ شده بود. مثلا فلان اتفاق آن سالی بود که آقای نوروزی اختلاس کرد و همه کارکنان آن سال را به یاد داشتند.
این اختلاس به چه شکل اتفاق افتاده است؟
در حدود سالهای 50 یا 51 تحویلداری داشتیم که ورزشکار باستانی بود من در دائره صندوق کار میکردم. صبح روزی که حقوق کارمندان پرداخت میشد. این آقا به باجه تحویلداری آمد و پولها را در باجه گذاشت و برای کاری به بیرون رفت و پس از بازگشت گفت پولها را بردند. به پلیس خبر دادند بعدا مشخص شد که در ابتدا ورود پولها به باجه آنها را به شخصی داده و آنها را خارج کرده و خود برای تراشیدن مداد از باجه خارج شده و اعلام سرقت کرد.
تا قبل از سال 40 چند بانک در کشور فعال بود؟
بهتدریج بانکها به وجود آمدند از جمله بانکهای قدیمی مانند بانک ایران انگلیس، بانک بازرگانی، بانک صادرات که بانک خوبی بود، اصلا بانک صادرات باعث پیشرفت بانک ملی شد. بانک ملی دارای شعبههای ببزرگ بود مثلا شعبه بازار 600-700 نفر پرسنل داشت و یا شعبه سعدی که 500 نفر بودند. شعبه کوچکش مانند دانشگاه بود که 27-28 نفر بودند، شعبه اصفهان مثلا 100 نفر بود شعبه خیلی کوچک 10-12 نفر بود اما بانک صادرات آمد با 2 نفرحتی بعضا در روستاها با 1 نفر هم شعبه راهاندازی و سپرده جذب میکردند. مردم بانک ملی را بهصورت یک سازمان و اداره بزرگ میدیدند. در حقیقت هیبت بانک کاسبهای خرد رامانع میشد که بیایند حساب باز کنند، یادم هست ما در شعبه بازار برای هرکسی حساب باز نمیکردیم ظرفیتمان پر شده بود، کسی که در شعبه بازار حساب داشت اعتبار خاصی داشت. ولی بانک صادرات در هر محلهای شعبهای باز کرد و غالبا کارمندانی که استخدام کرد که از همان محل بودند و همین قضیه تبلیغات محلهای را به همراه داشت و اهالی محل در بانک حساب باز میکردند بنابراین بانک ملی تغییر رویه داد و در رقابت با صادرات نسبت به بازکردن شعب کوچک اقدام کرد. من یادم میآید بانک ملی در آن زمان حدود300 شعبه داشت که تا الان به 3 هزارو 500 شعبه رسیده است.
سهم بازار بانک ملی در آن زمان چقدر بود؟
تا آنجا که به یاد دارم 37-38 درصد سپردههای بانکی برای بانک ملی بود به عبارتی غول بانکها بود. غیر از سپردههای دولتی که نزد بانک ملی بود اما جز سپردهها حساب نمیشد و بلافاصله بهحساب بانک مرکزی منظور میشد و میشود.
در این خصوص اختلاف نظر هست. منظورتان چیست که سپردههای دولتی جز سپردههای بانک محسوب نمیشد؟
بله بعد از انقلاب بانکها برخی اظهار میکردند که بانک ملی حسابهای دولتی را دارد ولی حسابهای دولتی هیچ ربطی بهحسابهای بانکی بخش خصوصی نداشت. وجوه دولتی که به بانک ما میآمد 12 درصد بابت تن خواه وضع که چکهای دولت را پرداخت و بقیه به حساب دولت نزدبانک مرکزی منظور میشد. این فرآیند قبل از انقلاب بود و بعد از انقلاب هم همینگونه بود.
معمولا آن 12 درصد پاسخگوی چکها بود و یا ممکن بود بعضی از روزها زیاد میشد؟
کارشناسان بانک اعتراض داشتند که 12 درصد کفایت نمیکند. بانک در ازای خدمات به دولت و همچنین دریافت وجوه آب، برق، تلفن و. . . کارمزدی که بانک میگرفت حدود یک و نیم ریال بود، بانک در سالهای دهه 70 نسبت به این کارمزد اعتراض کرد و این نرخ حدود سی سال قبل تعیین شده بود.
این میزان کارمزد چگونه تعیین شده بود؟
در آن مقطع کل هزینههای بانک را حساب کرد. تقسیم بر تعداد سندها کرده بود که هر سند 1ونیم ریال هزینه داشت. در سال 71 یا 72 نسبت به آن اعتراض کردیم و حساب کردیم طبق محاسبه ما کارمزد 18 تومان شد و بعد از بحث زیاد سازمان برنامه پیشنهاد کرد 5 تومان بشود. یادم هست این مساله در هیات دولت آقای هاشمی مطرح شد ابتدا 5 را به رأی گذاشتند اما کسی جز آقای دکتر نوربخش و آقای دکتر عادلی رای نداد. نرخهای مختلف برای رایگیری ارائه گردید که کسی به آنها رای نداد. در نهایت رقم 2 تومن تصویب شد. آن هم با زور آقای هاشمی چون رایدهندگان به ضررشان میشد در نتیجه رای نمیدادند.
قبل از انقلاب چه اتفاق خاص بانکی رخ داد که برای شما به نوعی نقطه عطف محسوب میشود؟
از لحاظ بانکداری مساله مهمی که اتفاق افتاد جداشدن بانک مرکزی بود. تا آن موقع بانک ملی ایران هم بانک تجاری بزرگ بود و هم نقش بانک مرکزی را بر عهده داشت وقتی که جدا شد بسیاری از عوائد بانک و کارکنان بانک کاهش یافتند، حتی قرار شد دولت بودجهای برای بانک ملی در نظر بگیرد که خسارت این جدا شدن تامین شود ولی من خاطر دارم آقای خوش کیش تصمیم به عرضه وامهای صنفی گرفتند که منابع زیادی را به وجود آورد و باعث شد که بانک به حالت تعادل بازگردد و به هیچ وجه از بودجه دولت هم استفاده نشد.
ادامه دارد…
منبع ماهنامه بانکداری آینده: شماره12 و 13 مرداد و شهریور 1395