ایگو چیست؟

کلمه «من۱»، بسته به اینکه چگونه استفاده شود، هم می تواند بزرگترین اشتباه و هم می‌تواند نشان دهندۀ عمیق‌ترین واقعیت باشد.

به گزارش پایگاه خبری بانکداری الکترونیک کلمه «من۱»، بسته به اینکه چگونه استفاده شود، هم می تواند بزرگترین اشتباه و هم می‌تواند نشان دهندۀ عمیق‌ترین واقعیت باشد.در کاربرد مرسوم، این کلمه نه تنها یکی از پر استفاده ترین کلمات در زبان است (به همراه کلمات مرتبط به «من۲» ، «مال من۳» «خود من۴» ) بلکه یکی از گمراه‌کننده‌ ترین آنهاست. در کاربرد عادی و روزمره، «من» اشتباه اول را ایجاد می کند. درکی اشتباه از اینکه شما چه کسی هستید، یک حس توهم‌آمیز از هویت. این « ایگو» است. این برداشت غیرواقعی از خود، چیزی است که آلبرت اینشتین، که بصیرتی عمیق هم در واقعیت فضا و زمان و هم در طبیعت انسان داشته، بعنوان «توهم دیداریِ آگاهی۵» بر شمرده است. سپس این خوِد غیرواقعی اساس تمام تعابیر یا در واقع سوء تعابیر از واقعیت، تمام روند‌های فکری، تعاملات، و روابط شده است. واقعیت وجودی شما به این ترتیب به بازتابی از توهم اصلی تبدیل می‌شود.

خبر خوش آنکه: اگر شما بتوانید توهم را به عنوان توهم تشخیص دهید، ناپدید می‌شود. شناخت توهم به معنی پایان آن است. بقاء آن به اشتباه شما بستگی دارد که آن را واقعیت قلمداد کنید. در مشاهده‌ی اینکه شما چه کسی نیستید، واقعیت اینکه شما چه کسی هستید خود به خود آشکار می‌شود. این اتفاقی است که وقتی شما این بخش و بخش آینده را به آرامی و با دقت مطالعه می‌کنید می‌افتد. بخشهایی که درباره شیوه‌ی عملکرد خودِ اشتباهی که ما آن را ایگو می نامیم هستند.بنابراین ماهیت خود غیرواقعی چیست؟

چیزی که شما معمولا در زمان گفتن «من» به آن اشاره می‌کنید، کسی نیست که شما هستید. با یک تنزل درجه‌ای عظیم، عمق پایان‌ناپذیر وجودی شما با صدای تولید شده توسط یک تارصوتی یا تصور «من» در ذهنتان یا هرچیزی که «من» به آن شناخته می‌شود، اشتباه می‌شود. بنابراین «من۱» معمولی و «به من۲» ، «خود من ۳» ، «مال من۴» به چه چیزی اطلاق می‌شود؟

وقتی کودکی یاد می‌گیرد که ترتیبی از صداهای ایجاد شده توسط تارهای صوتی والدینش نام اوست، کودک شروع می‌کند به برابرسازی یک کلمه (که در ذهن به فکر تبدیل می‌شود) با خودش. در این مرحله، برخی از کودکان از خود به صورت سوم شخص یاد می‌کنند. ” جانی گرسنه است”. پس از مدت کوتاهی، آنها کلمه‌ی جادویی «من» را یاد گرفته و آنرا با نام خودشان – که پیش از این با کسی که هستند برابر دانسته‌اند- برابر می‌کنند. سپس بقیه ی افکار می‌آیند و با این تفکر اصلی به نام «من» ترکیب می‌شوند. قدم بعدی افکاری از « به من» و « مال من»است که برای توصیف چیزهایی است که به نوعی بخشی از «من» است. این تعیین هویت است با اشیاء، یعنی سرمایه‌گذاری بر روی اشیاء، اما در نهایت افکاری که اشیاء را بیان می‌کنند، با قرار دادن حسی از خود در آنها، و به این وسیله هویت گرفتن از آنها است. وقتی اسباب‌بازی «من» می‌شکند یا ناپدید می‌شود، عذاب فراوان رخ می‌دهد. نه به دلیل ارزش اصلی‌ای آن اسباب بازی – کودک به زودی علاقه‌اش را به آن از دست می‌دهد، و اسباب‌بازی دیگری جانشین آن می‌شود – بلکه به خاطر تفکر «مال من». اسباب‌بازی به بخشی از احساس در حال تکامل کودک از خود، از «من» تبدیل شده است.

و همینطور که کودک بزرگ می‌شود، تفکر اصلی به نام «من» بقیۀ افکار دیگر را به خویش جلب می‌کند: این «من» بصورت یک جنسیت، متعلقات، ظاهر جسمانی، ملیت، نژاد، مذهب و شغل شناسایی می‌شود. بقیه‌ی چیزهایی که «من» با آنها همسان‌سازی می‌کند نقش‌ها هستند – مادر، پدر، شوهر، زن، و غیره- دانش یا عقاید تلنبار شده، علایق و نفرتها، همچنین چیزهایی که قبلا برای «من» اتفاق افتاده است، خاطراتی که در واقع افکاری هستند که « من و سرنوشت من» را مشخص می‌کنند.اینها تنها برخی از چیزهایی است که مردم از آن هویت خود را کسب می‌کنند. در حقیقت آنها چیزی بیش از افکاری نیستند که به طور ناپایداری در کنار هم نگه داشته شده‌اند و در نتیجه به حسی از خود منصوب می‌شوند. این ساختار ذهنی چیزی است که شما معمولا با بیان «من» به آن اشاره دارید. دقیق‌تر اینکه: بیشتر اوقات وقتی از «من» صحبت کرده یا به آن فکر می‌کنید این شما نیستید که سخن می‌گویید بلکه جنبه‌ای از آن ساختار ذهنی، آن خودِ ایگویی است. به محض اینکه بیدار می‌شوید، همچنان از کلمه‌ی «من» استفاده می‌کنید، اما اینبار این کلمه از عمق وجود شما برخواهد خاست.

هنوز هم بیشتر مردم به طور کامل از جریان پیوستۀی ذهن، از تفکرات اجباری که عموما تکراری و بیهوده هستند، هویت می گیرند. هیچ «من» ای جدای از روند فکری آنها و احساساتی که با آنها برانگیخته می‌شوند، وجود ندارد. این همان معنای ناآگاهی یا غافل بودن معنوی می‌باشد. وقتی گفته می‌شود که صدایی در سر آنهاست که هیچوقت از سخن گفتن دست بر‌نمی‌دارد، آنها می‌گویند، ” چه صدایی؟” یا با عصبانیت آنرا انکار می‌کنند،که البته این باز هم همان صدا است ، همان فکر کننده، ذهن ناپیدا. که حتی می توان به آن بصورت وجود یا هویتی نگاه کرد که این افراد را به تسخیر خود در آورده است.

بعضی مردم هرگز اولین تلنگری را فراموش نمی‌کنند که باعت شد از افکارشان جدا شده و بنابراین مدت کوتاهی تغییر هویت از محتوای ذهنی‌اشان به آگاهی پشت زمینه راتجربه کنند. برای بعضی دیگر این اتفاق چنان آرام رخ می‌دهد که آنها به سختی متوجه‌اش می‌شوند، و یا آنها تنها جریانی از لذت یا صلح درونی را بدون دانستن علت، حس می‌کنند.

 

ترجمه‌ای آزاد از کتاب ” زمینی نو”اثر اکهارت تول – صفحات ۲۰ الی ۲۲

لینک کوتاهلینک کپی شد!
ممکن است شما دوست داشته باشید
بدون نظر
  1. فریبا یوسفی می گوید

    سلام مرسی از مطلب
    من کتاب ایگو دشمن من است رو به پیشنهاد یکی از دوستانم از اپلیکیشن خوانا خریدم و واقعا محتوای خوبی داشت و به همه پیشنهاد می‌‌دهم این کتاب رو بخوانند. این هم آدرس وب‌سایت:‌khanabooks.com

ارسال یک پاسخ

3  +  3  =