شاید ارزش‌آفرینی دیجیتال به داد برسد/ اقتصاد و بانکداری ما در سال ۱۴۰۲

محمود فراهانی؛ سردبیر

ارزش‌آفرینی دیجیتال عبارتی است که جدیدا به ترمینولوژی این حوزه اضافه شده است. مقصود همان توجه به نوآوری است. ما می‌توانیم تا ابد در کشور فضا‌هایی را به اسم دانش‌بنیان و مرکز نوآوری و خانه خلاقیت راه‌اندازی کنیم اما فرد نوآور، آن قطعه پازل گم شده‌ای است که یافت نمی‌شود و در سوی دیگر محیط مساعد نوآوری تنها به راه‌اندازی خانه‌های خلاق و مراکز نوآور نیست بلکه یک اکوسیستم اقتصادی فعال و اجتماعی با انگیزه می‌خواهد که این دو نیز فراهم نیست.

نشانه‌های منفی کم نیستند که به ما آدرس یک سال آینده اقتصاد و بانک را می‌دهند. آنقدر شاخص‌ها را می‌توان بازشمرد و تحلیل کرد که همگی نشان و نشانی می‌دهند که ما به کجا‌ها خواهیم رسید.

در این نوشتار قصد نگارنده تکرار و تحلیل فرایند بحرانی حاکم بر اقتصاد و بانک در کشور ما نیست که بارها اثبات شده و اثبات مجددش تنها حوصله خواننده را تنگ‌تر و چهره او را عبوس‌تر از قبل می‌کند. شاید در چنین زمان‌هایي از بعد روانشناسی تحلیل نکردن اوضاع برای خواننده مفیدتر باشد؛ چرا که دست‌کم راهی رفته‌ایم که حال او را بدتر نکرده‌ایم. در چنین مواردی طبیعتا یکی از گزینه‌ها سکوت است.

و به قول بانوی شعر نوی پارسی، فروغ فرخزاد، سکوت سرشار از ناگفته‌هاست. اگر چه برخی معتقدند سکوت سرشار از گفته‌ها است. و اساسا تفاوت هست میان ناگفته و آن گفته‌هایی که بر زبان رانده نشده است. چون ناگفته یعنی خلع محض ذهن و زبان در حالی که گفته‌های بیان نشده یعنی فعالیت ذهن و تعطیلی زبان. و عدم توازن ذهن و زبان است که نخبگان را به شدت دردمند می‌کند و به گفته ادیب و رمان‌نویس نامدار ایرانی، صادق هدایت که در خط اول بوف‌کور می‌آورد: « در زندگي زخم‌هايي هست كه مثل خوره در انزوا روح را آهسته مي‌خورد و مي‌تراشد»

و این دقیقا همان نبود توازن بین زبان و ذهن است. حرف‌های نگفته همان زخم‌هایی است بیان نشده که از درون نخبگان و متفکران را می‌خورد. نه آنکه آنان نمی‌فهمند یا نمی‌دانند بلکه گوش‌هایی برای شنیدن نیست و بازشماری مشکلات جز به غرغرهای مکرر به چیزی دیگر مانده نیستند.

رویکرد متفاوت مدیران

اما روی دیگر داستان را مدیران می‌سازند. آنها شاعر باشند اما در هنگامه بحران باید مدیریت کنند. مدیران بنگاه‌های اقتصادی نمی‌توانند در برابر تهدیدات منفعل بمانند و نظاره‌گر سقوط آزاد یا آرام بنگاه اقتصادی‌شان در دره بحران‌های مختلف از جمله شرایطی که این روزها و سال‌ها حاکم است باشند.

آنها به شکل ناگزیری باید از هر تهدیدی فرصت بسازند تا بتوانند بمانند و سازمان را بمانانند. اساسا آنان آمده‌اند که ماندن را تجربه کنند اول برای سازمان و سپس خود. ماندن می‌تواند به شدت سخت و توان‌فرسا باشد اما مدیران ناچارند از تمام توان خود و مجموعه تحت مدیریتش برای حفظ بنگاه بهره ببرند و به اصطلاح تهدیدات را به فرصت تبدیل کنند.

نگاهی به مصداق‌ها

حلقه اتصال اقتصاد و بانک، صنعت پرداخت است. به تعبیر دیگر پل میان اقتصاد و بانک پرداخت است. در عین حال پرداخت هم در سطح شاهرگ و هم مویرگ اقتصاد را به هم متصل می‌کند.

در چنین شرایطي اگر فرض کنیم که بانک و صنعت پرداخت به عنوان تسهیل‌کننده در اقتصاد نقش ایفاء می‌کنند در چنین شرایطی چگونه می‌توانند بر هم سایه(انعکاس اثر مشکلات) یا نور(انعکاس اثر فرصت‌ها) بی‌افکنند.

آیا می‌توانیم شبکه پرداخت را اندام‌واره‌های گردش پول(خون) در پیکره اقتصاد بدانیم؟ دست‌کم از این تشبیه می‌توانیم استفاده کنیم برای مقصود. طبعا با چنین تشبیهی، برخی منتظرند از قلب این پیکره یاد شود اما اینجا باید کمی آشنایی زدایی انجام دهیم.

به واسطه وضعیت متکثر بانک‌ها، این اندام‌ها همانند ترمینال-تلمبه هی بین راهی هستند که فشار را در نقاط مختلف پیکره اقتصاد تنظیم می‌کنند. برای تنظیم فشار پول به اقتصاد و ایجاد تعادل بانک‌ها نقش کلیدی دارند اما بررسی وضعیت نشان می‌دهد که پیکره اقتصاد همانند یک موجود خیلی چاق بدون فعالیت است که عادت مکرری به جذب دارد اما سوخت‌وساز و فعالیتی در آن نمی‌بينیم.

همچنین ترمینال- تلمبه‌های بین راهی در پیکره اقتصاد نیز متاثر از ساختار خود و هم فشار اقتصاد با مشکلات گشادی ورودی و تنگی خروجی مواجه هستند. آنها منابع را در خود نگه می‌دارند در حالیکه می‌دانند این کار به خطرشان خواهد انداخت و موجب ایجاد خون‌های مسموم(شبه پول )خواهد شد و از سوی دیگر خونی را هم که به اقتصاد تزریق می‌کنند به دلیل اینکه فعالیتی وجود ندارد، تنها به چربی تبدیل می‌شود و منجر به فربگی (رشد نقدینگی) بیشتر می‌شود.

در چنین شرایطی رگ‌ها (شبکه پرداخت) ناگزیرند به کار خود ادامه دهند اما به واسطه چاقی پیکره، رگ‌ها نیز به مرور سلامت خود را از دست می‌دهند و باید فکری به حالشان کرد.

سلول‌ها و اندامک‌ها و اندام‌واره‌ها همگی در یک پیکره مریض سایه بر هم انداخته و مشکلات افزون می‌شوند با این توجه که معمولا جمع دو به علاوه دو مساوی چهار نمی‌شود بلکه مشکلات عددی به مراتب بالاتر را به خود می‌گیرند؛ طبیعی است راه‌حل واقعی را همه می‌دانند (رسیدن به حکمرانی خوب) اما تا آن زمان چه کنیم با وجود یک پیکره چاق چربی گرفته کم تحرک بیمار؟

پازل گمشده در ارزش‌آفرینی دیجیتال

ارزش‌آفرینی دیجیتال عبارتی است که جدیدا به ترمینولوژی این حوزه اضافه شده است. مقصود همان توجه به نوآوری است. ما می‌توانیم تا ابد در کشور فضا‌هایی را به اسم دانش‌بنیان و مرکز نوآوری و خانه خلاقیت راه‌اندازی کنیم اما فرد نوآور، آن قطعه پازل گم شده‌ای است که یافت نمی‌شود و در سوی دیگر محیط مساعد نوآوری تنها به راه‌اندازی خانه‌های خلاق و مراکز نوآور نیست بلکه یک اکوسیستم اقتصادی فعال و اجتماعی با انگیزه می‌خواهد که این دو نیز فراهم نیست.

حالا با این حساب چه کنیم آیا ارزش‌آفرینی دیجیتال را باید افسانه‌آفرینی دیجیتال بخوانیم یا نه، راهی نیست جز اینکه ظرفیت‌های دیجیتال را به کمک بخوانیم و اکوسیستمی کم‌هزینه شکل دهیم و برای کاهش هزینه‌ها خلاقیت به خرج دهیم؟

بنگاه‌های اقتصادی ناگزیرند چنین کنند. چه بانک باشند، چه شرکت پرداخت و چه بنگاه اقتصادی کوچک یا متوسط یا بزرگ. اما از همه مهم‌تر آن است كه در مسیر زنجیره ارزش در اکوسیستم اقتصاد اگرچه نمی‌توانیم ارزش جدید خلق کنیم اما می‌توانیم با معکوس کردن روند هزینه و کاهش آنها، درآمدها را ماندگار‌تر کنیم.

با معکوس کردن چرخه هزینه به سمت کاهشی می‌توانیم ارزش بیافرینیم. شاید سال 1402 یکی از روندهای غالب که بتواند بنگاه‌های اقتصادی را نجات دهد به خدمت گرفتن نوآوری در راستای معکوس کردن هرچه بیشتر چرخه هزینه‌ها به سمت کاهشی است. طبیعتا استفاده از روندها و تقویت اکوسیستم دیجیتال بیشترين فرصت‌ها را در این مسیر فراهم خواهد کرد.

لینک کوتاهلینک کپی شد!
ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ

  −  4  =  6