علی اشرف افخمی می گوید در جهان حدود 300 بانک توسعهای وجود دارد و همه این 300 بانک، بانک های بزرگی نيستند؛ ولي در طبقهبندی انجامشده، دارایی 50 بانک توسعهای دنيا پنج هزار و 600 ميليارد دلار است. دارایی 10 بانک اول از میان 50 بانک، پنج هزار و 250 میلیارد دلار است؛ یعنی با سهم 93 درصد بيشترين سهم را از 50 بانک توسعهای به خود اختصاص دادهاند.
به گزارش پایگاه خبری بانکداری الکترونیک، بانکداری تجاری و توسعه ای در ایران بی توجه به ماموریت های خود مسیری را طی نموده اند که طبیعتا به عنوان یک قطعه مکمل اقتصاد به نحو مطلوب ایفای نقش نکرده اند. عوامل مختلفی در این بین دخیل بوده اند که تحریم یکی از این عوامل هست اما تمام آن نیست. لذا در حال حاضر تنها می توانیم به گذشته نگاه کنیم و به فرصت های که سوخته.
علی اشرف افخمی از فرصت های سوخته و فراز و فرودهایی درباره صنعت بانکداری، اقتصاد و اجتماع می گوید. او معتقد است جهل ناصر الدین شاه با حذف نخبگانی چون امیرکبیر مانع توسعه کشور شد و زمینه فرصت سوزی های فراوان گردید. بخش اول این گفتگو را با عنوان « نقبی بر صنعت بانکداری در جهان و فرصت های سوخته ایران/ ریشه های جهل ناصرالدین شاه» با هم خواندیم. در ادامه با ما همراه باشید.
به بحث بانكداري توسعهاي اشاره کردید و همان طور که گفتید ما پنج بانك توسعهاي داريم كه سايز بسیار کوچکی دارند. و آنها نقشآفريني درستي هم ندارند. علت چیست؟
تردید ندارم آنها سعي ميكنند نقشآفرینی درستی داشته باشند؛ ولي چندین سال پیش شاهد بودیم که بهتدریج از مأموریت توسعهای خود دور شده و نقش خود را تغییر دادهاند. بانك كشاورزي، بانك توسعهاي و تخصصی بود؛ اما چرا تبدیل به یک بانک تجاري شد و قریب 2 هزار شعبه ایجاد کرد؟ علتیابی این رویکرد را بایستی مطالعه کرد. هرچند میتوان بهعنوان یکی از دلایل بیان کرد که برای تجهیز منابع ناگزیر به ایجاد شعبه بهمنظور جذب سپردههای مردم شد.
این نوع نگاه به توسعه درست نیست. شاهد هستیم بانكهاي تجاري در پروژهها سرمايهگذاري میکنند که کاری حرفهاي و درست نيست و بهتر است به مآموریت اصلی خود برگردند. مثالی بزنم: اگر اگزيمبانك چين مثلاً در پروژة برقیسازی و افزایش سرعت خط راهآهن تهران – مشهد، قرارداد اعطای تسهیلات 5/1 ميليارد دلاری با بانک صنعت و معدن امضا میکند، علت اصلیاش این است که تمرکزش بر مأموریت و نقش واقعی خودش است که به توسعه صادرات بنگاههای چینی و فعالیتهای فرامرزی میپردازد.
چرا هم بانك توسعه صادرات و هم صندوق ضمانت صادرات داریم. به نظرتان در ایفای نقش تداخل ندارند؟
باید کمی توضیح بدهم. بانك توسعة صادرات ما شبیه ماهیت همان اگزيمبانكهاست كه باید در خارج از ایران از سرمايهگذاران ایرانی برای توسعه صادراتشان حمايت كند؛ به تعبیر دیگر خط اعتباري یا ضمانتنامه ارائه دهد تا تجارت فعالان اقتصادی ايران با خارجیها شكل بگيرد؛ دقیقاً همان کاری که کشورهای مختلف ازجمله چین، آلمان، سنگاپور، مالزی و … میکنند.
امّا مأموریت صندوق ضمانت صادرات فرق میکند و بهنوعي بيمه صادرات است و کارش مثل بانک وام دادن نیست؛ عملکردش مانند شرکت هرمس آلمان یا ساچة ايتاليا یا كوفاس فرانسه یا نِکسی ژاپن، امّا در سایز و اندازةای بسیار کوچکتر است. اگر صادرکننده، کالایی را صادر کند؛ اما نتواند پول خود را از طرف مقابل دریافت نماید، این صندوق بازپرداخت پولش را تضمين میکند تا صادرکننده متضرر نشود و به حیات خود ادامه دهد. هرمس، ساچه و کوفاس نیز اینطور عمل می کنند. همة کشورها صندوق ضمانت صادرات دارند و كارشان هم حمايت از صادرکنندگان كشور خودشان است.
خاطرم میآید که سرمایه صندوق ضمانت صادرات ایران هنگام مدیریت آقای دکتر سیّدعلی و دوره وزارت صمت جناب آقاي نعمتزاده 200 ميليون دلار افزايش پیدا کرد؛ ولي 200 ميليون دلار اصلاً رقم بالایی نيست و افزایش سرمایه مجدد ضروری است. راهکار عملی هم دارد، میتوان از بخش خصوصی برای شراکت در افزایش سرمایه صندوق کمک گرفت، مشابه کاری که در آلمان در هرمس اتفاق افتاد. باید اضافه کنم که سرمایه بانک توسعه صادرات ایران هم بسیار اندک است و برای اثربخشی بیشتر نیاز به افزایش جدّی سرمایه دارد.
بانك صنعت و معدن چطور، به نظرتان آيا این بانک توانست مأموریت توسعه ای خود را به درستی ایفا کند؟
بانك صنعت و معدن جزء معدود بانكهايي است كه تا حدود زیادی توسعهاي باقی مانده است؛ هرچند سالها پیش تلاش كردند این بانک را به سمت بانكهاي تجاري ببرند و سیاست گسترش شعبه را درپیش بگیرند؛ اما همچنان توسعهای باقی مانده است. قبل از انقلاب (توضیح خواهم داد) و بعد از انقلاب بانك صنعت و معدن شعبه نداشت. تنها يك سالن معاملات در طبقه همکف ساختمان مرکزی خود در خیابان حافظ داشت که مانند شعبه عمل میکرد و به مشتریانش که اغلب فعالان اقتصادی بودند( نه عامه مردم)، خدمترسانی میکرد. اصولاً این بانک نوعی بانکداری شرکتی را انجام میداد و بانکداری خُرد جزء مآموریتهایش نبود.
دو بانك بزرگ توسعهای قبل از انقلاب، يكي بانك اعتبارات صنعتي نام داشت كه علينقي فرمانفرمایيان به مدت 23 سال مديرعامل آن بود و دیگری بانك توسعة صنعتي و معدني نام داشت که آقاي دکتر خردجو مديرعامل آن بود. یک بانک کوچک دیگر به نام بانک توسعه و سرمایهگذاری ایران هم با مدیرعاملی آقای دکترکریمی وجود داشت. من معمولاً تا آنجا که مقدور بود از مدیران قبل از خودم دعوت میکردم تا از تجربیات آنها بهره ببرم. آقای خردجو که همگان به دانش بالا و تسلط حرفهای او معترف بودند در سال 86 فوت کرده بود. ولی آقای فرمانفرماییان در قید حیات بود.
از ایشان دعوت کردم تا بهپاس 23 سال زحمت برای این بانک از ایشان تکریم و تجلیل شود؛ البته بارها دعوتم ازسوی ایشان رد شد؛ اما با پافشاری بسیار زیاد پس از یک سال پذیرفت. سال 93 به دفتر بانک آمد، آن موقع حدود 91 سال سن داشت. بعد از حدود 3 ساعت گفتگوی مفید و بیان تجربیات بینالمللی خود نظر ایشان را درمورد آقای خردجو پرسیدم که گفت؛ آقای خردجو فردی دانشمند بود؛ هرگاه با مسئلهاي مواجه میشدم خدمت ايشان میرفتم و راهنمايي ميگرفتم. ببینید! ایشان رقيب خود را تا این حد ارج مینهاد که به نظرم همة اینها درس مديريتي و اخلاقی است.
در آخر جلسه من نماد بانک صنعت و معدن را بهعنوان هدیه تقدیم ایشان کردم و عکسشان را که در اتاق کنفرانس بانک در کنار سایر مدیران عامل بهعنوان یادگاری نصب کرده بودم نشانش دادم. اشک در چشمانش حلقه زد و هنگام مشایعت گفتند که آقاي افخمي بسیار از شما متشكرم، شما كار بزرگي كرديد همين كه بعد از 40 سال كسي احوال من را پرسيده و از خدماتم قدرشناسی مینماید، كار بزرگي است؛ هماکنون که من از اينجا میروم، با روحیهای سبک بانک را ترک میکنم و راحت ميميرم. این جمله وی را هیچگاه فراموش نمیکنم. ایشان حدود یکسال پیش فوت کردند.
حال به ادامه بحث بانكهاي توسعهاي درجهان بپردازیم؛ سهم بانک های توسعه ای نسبت به کل بانک ها چقدر است؟
در جهان حدود 300 بانک توسعهاي وجود دارد، البته به روایت دیگری تعداد بانکهای توسعهای و تخصصی بالغ بر 500 بانک می شود. همة این 300 بانک، بانكهای بزرگی نيستند؛ ولي در طبقهبندی انجامشده، دارایی 50 بانك توسعهاي دنيا پنج هزار و 600 ميليارد دلار است. آیا میدانید دارایی 10 بانک اول از میان 50 بانک با دارایی 5600 میلیارد دلار چقدر است؟ پاسخ این است: پنج هزار و 250 میلیارد دلار. یعنی 10 بانک اول توسعهای به سهم 93 درصد بيشترين سهم را از 50 بانک توسعهای به خود اختصاص دادهاند.
و بانک های برتر توسعه ای از کدام کشورها هستند؟
بانك اول چيني CDB است که هماکنون بهتنهايي 2 هزار و 300 ميليارد دلار دارایی دارد. همانطور که قبلاً عرض کردم در سال 93 که با این بانک جلسهای در تهران داشتم یک هزار و 940 میلیارد دلار دارایی داشت که طی 8 سال 400 میلیارد دلار به دارایی این بانک افزوده شده است.
بانك دوم هم بانک توسعهای شانگهاي SDB که چینی است یک هزار و 220 میلیارد دلار دارایی دارد. در ردة سوم بانك آلماني KFW قرار دارد و میزان داراییاش 670 ميليارد دلار است. بانك چهارم بانك توسعهاي آسيايي ADB با 270 میلیارد دلار دارایی است و در ردة پنجم بانك توسعة كرة جنوبی KDB قرار دارد که 230دارایی آن ميليارد دلار است. در ردههای بعدی بانكهاي ژاپني، برزيلی، آمريكایی و آفريقایی قرار دارند.
دو بانك اول که چینی هستند قطعاً مأموريتهاي متفاوتی دارند؟
خیر ، مأموریتهایشان مشابه است اما تقسیم کار کردهاند و گاهی هم بهطور سندیکایی با هم پروژههایی را فاینانس مینمایند. این بانکها عمدتاً به توسعة صنايع صادراتي چين كمك ميكنند؛ البته به توسعة خودشان هم كمك ميكنند؛ مثلاً فاینانس پروژههاي خطآهن سريعالسير پكن از فرودگاه تا مرکزشهر يا از شانگهاي تا مرکز شهر (مسافت حدود 150 كيلومتر) که از قطارهای سریعالسیر 300 كيلومتر در ساعت استفاده کردهاند.
یکی از چالشهای بانک های توسعه ای دست کم در ایران بازگشت سرمايه و به عبارتی تسهیلات اعطائی است در قالب چه راهکارهایی تسهیلات پرداختی بر می گردد؟
اولاً توجه فرمایید که از یکسو این بانکها وامهاي بلندمدت كمبهره اعطا میکنند. و ثانیاً بر اساس مطالعه و تهیه گزارش مدیریت ریسک، تسهیلاتشان را نزد بیمه صادراتی و اعتباری بزرگ دولتی چین به نام China Export & Credit Insurance Corporation مشهور به سایناشور SINOSURE بیمه مینمایند. یک نوع تضمین مشابه، در بعضی مواقع بهوسیله بیمه کردن نزد صندوقهائی به نام صندوقهای پوشش ریسک Hedge Fund صورت میگیرد. اما دلیل مهم دیگر آن است که اقتصاد این کشور تحت مدیریت، سالم و نرخ تورم در آنها پايين است.
به ياد دارم در سال 2002 زماني كه نرخ بهره 1 الی 5/2 درصد بود از بانک KFW آلمان براي ساخت كشتي حدود 200 میلیون یورو وام گرفتم. بانک KFW بانکی دولتی براي حمایت از صنعت آلمان بود؛ ولي به کشتیرانی ما وام داد تا از محل آن به سازنده آلمانی كشتي سفارش داده شود. بانک مزبور 90 درصد وجه ارزش كشتي را به کشتیرانی وام داد؛ به این معنا که ما 10 درصد ارزش قرارداد را تأمین کرده بودیم و اين یک مدل کار تأمین مالی (فاینانس) است. بانكهاي توسعهاي از صنايع توليدي خود در راستاي صادرات محصولات آنان استفاده می كنند.
يكي از چالشهاي ما مدل تامین مالی برای حل مشکلات حمل و نقل شهري در بخش خصوصی است؛ و سال هاست که مسئله حل نشده است در حالی که میتوانستیم با چنین مدلهایی این مسئله را مرتفع کنیم.علت چیست؟
اجازه دهید به يك مورد اجرايي اشاره کنم؛ در دورهاي كه در بانك صنعت و معدن مشغول به کار بودم تصمیم گرفته شد که يكي از رسالتهاي بانک حمایت از محيطزيست و ازجمله انرژیهای پاک و كمك به حملونقل عمومي باشد؛ در سال 93 با مجموعه شهرداري تهران که در آن زمان دنبال خرید و راهاندازی ناوگان اتوبوسهای بیآرتی بود، مذاکره کردیم تا هزینة آن را برایشان فاينانس كنيم. آنها قصد داشتند 200 دستگاه اتوبوس بیآرتی تهیه کنند. با محاسباتی که انجام شد به حدود 100 ميليارد تومان وام نیاز بود. ما با همکاری یک بانک دیگر 100 ميليارد تومان را تأمین و به شهرداری اختصاص دادیم و 200 دستگاه بيآرتي وارد ايران شد؛ البته شهرداری نتوانست بخشي از اقساط خود را بپردازد؛ لکن با حمایت مدیریت شهرداری ما از محل نقد کردن بخشی از وثيقهها مابقی وام را تسویه نمودیم. البته ضرر نكرديم؛ بلکه سود هم كرديم. به نظر میرسد ما بايد دنبال نوآوری و مدلسازي باشيم.
آیا می توانیم بگوییم که اساسا ما دنبال توسعه نیستیم؟
20 سال پيش من در بخشی از سخنرانیام برای مدیران یک ارائه (پرزنتيشن) نشان دادم كه در اولین اسلايد آن اين مطلب را نوشته بودم كه: «اگر قصد دارید توسعه یابید باید ذهن توسعهيافته داشته باشید». اين اولين جملهاي است كه از 2 دهه پیش در ارائهها و سخنرانیهای بعدیام نیز توسط بنده تکرار میشد. تردید نکنید همانطور که تولید و اشتغال بدون سرمایهگذاری، توهّم است، به همان اندازه نیز ما نیازمند ذهنهای توسعهيافته هستيم و بايد توسعه را بفهميم. به خدا قسم! هيچ چیز بهاندازة توسعه و حرکت رو به جلو و پیشرفت، به مردم شعف نميدهد؛ وقتی يك كارخانه راه ميافتد، تعدادی از هموطنان (مثلاً در یک واحد متوسط 100 نفر) سر كار میروند و با درآمد به زندگی شرافتمندانه میپردازند. یا وقتی يك جاده ایجاد میشود میزان تصادفات کاهش مییابد و سرمایههای انسانی حفظ میشود.
مثال دیگری بزنم: در پروژة چند فاز پارس جنوبي، بانک صنعت و معدن و صندوق توسعة ملی به همراه بانک دیگری بهصورت چراغخاموش و بدون سروصدا (بهخاطر تحریمها) وام دو ميليارد دلاری با رعایت ساختار مناسب و منافع بانکها، به زیرمجموعه وزارت نفت ارائه داد و باعث شد در سال 96 بهرهبرداری از فازهای مورد نظر با افزایش ظرفیت 83 میلیون مترمکعب در روز آغاز شود و برای اولینبار در برداشت از میدان مشترک پارس جنوبی از قطر پیشی بگیریم و سالی حدود 5 میلیارد دلار درآمد ارزی برای کشور ایجاد شود. وزیر نفت وقت جناب زنگنه خیلی از این پروژه و مدیران درگیرشده حمایت کرد. امّا اجازه دهید کمی به حاشیه بروم. بعداً برایمان یک پرونده درست کردند که پس از يك سال و نيم رفتوآمد به دادسرا و ارائه گزارشها و اسناد متعدد، از آن پرونده تبرئه شدیم؛ ولی 5/1 سال طول کشید تا تبرئه بگیریم. حال سؤال اینجاست که آیا اتلاف وقت مدیران اثرگذار، جايزة منصفانهای بود؟ این نمونهها جسارت را از مدیران میگیرند و آنها را عافيتطلب میکنند و باعث میشوند که كار جسورانه نکنند؛ چون میدانند گرفتار عواقب بعدی ميشوند. هرچند بسیاری از بزرگان تشویق به جسارت در کار کرده و میکنند، لکن با این اتفاقات باور و اعتماد سست میشود.
برای اینکه ذهن توسعه یافته داشته باشیم چه باید کرد؟ نقطه آغاز کجاست؟ به هر حال الان 44 سال از انقلاب 57 می گذرد.
نگاه توسعهگرا یکی از الزامات و زيرساختهای توسعه در هر زمينهاي است؛ اگر سنگاپور توسعه یافت به دلیل ذهنیت حاكمان و مديرانش بود. نخستوزير سنگاپور باعث شد تا سنگاپور به قطب اقتصادی تبدیل شود درواقع ذهن توسعهگرای آقای لی کوان یو، نخستوزیر سنگاپور باعث شد تا سنگاپور از يك جزيره غرق در فقر و فحشای بالا به قطب اقتصادی قدرتمند و جامعهای سالم و مرفه تبدیل شود. او سنگاپوریها را برای ادامة تحصیل به کشورهای دیگر فرستاد، نه برای اینکه مدرک بگیرند؛ بلکه فنون مختلف را بیاموزند. اين تفكر توسعه است: ایشان بیان میکند که من 300 مدير دارم كه اگر آنها را از من بگیرید سنگاپور زمین ميخورد. او نگاه توسعهای را در این افراد شکل داده است. ایشان جمله مهم دیگری داشت و آن اینکه: ما حاضریم خانههايمان را كوچك بسازيم؛ ولي مدرسههايمان را بزرگتر.
چرا در ایران این اتفاق نیفتاده است؟
به تاریخ گذشته برگردیم. بزرگمردی مانند اميركبير قصد ایجاد توسعه داشت؛ اما جهل ناصرالدین شاه او را از بین برد و از این نمونهها بسیار در کشور داریم؛ در عصر حاضر هم چنین افرادی یافت میشوند افرادی که عاشق توسعه و استقلال واقعي اقتصاد كشور هستند ولی کنار گذاشته شدهاند.
بانكهاي توسعهاي ابزار درجه يك توسعة هر كشور هستند. چرا دولت از اين ابزار استفاده نميكند؟
اتفاقا در هرجا که کشوری از بانکهای توسعهای استفاده میکند، بهره هم میبرد؛ مثلاً چين استفاده میکند و بهرهاش را ميبرد. آفريقا در تسخير چين است، عمده پروژههاي آفريقا فاينانس چين است؛ به همین دلیل ICBC به بانك درجه يك دنيا تبدیل میشود و داراییاش به پنج هزار و 500 ميليارد دلار میرسد. یا CDB و SDB بانکهای توسعه ای چینی مطرح در جهان در خدمت تحقق سیاستهای دولتشان هستند، امّا با روشهای حرفهای و منطبق با موازین بینالمللی که موجب ماندگاری و رشد خودشان و صنایع و اقتصاد چینی شده و میشوند. صنعت فولاد چين از معادن آفريقا یا آمريكاي جنوبي استفاده ميكند. به یاد دارم در دورانی که در كشتيراني فعالیت میکردم بخش عمدهاي از حملونقلِ سنگ آهن مورد نياز فولاد چين از آمريكاي جنوبي به چين را ما انجام میدادیم؛ به همین دلیل درآمدمان بسیار افزایش یافت و ارز به کشور وارد شد و توانستیم ناوگان کشتیرانی را توسعه دهیم و همزمان سفارش ساخت 6 فروند کشتی به داخل کشور (شرکت کشتیسازی خلیج فارس موسوم به ایزوایکو) در بندرعباس را هم بدهیم.
علاوه بر بانكهاي بزرگی كه شما نام بردید به بانك های دیگری که برای ایرانی ها شناخته شده تر هم هستند اشاره کنید؛ يكي بانك توسعة اسلامي به نام IDB است که در مركز شهر جده قرار دارد.
بله بانک توسعه اسلامی در سال 1974 تأسيس شد و ايران نیز سهامدار آن است. بسیاری از كشورها از بانك IDB وام دریافت کردهاند به جز ایران. چرا ما وام نگرفتيم؟ به این سؤال کسانی که مسئول هستند باید پاسخگو باشند. اين بانک حدود 162 ميليارد دلار تا سال 2021 به 11 هزار پروژه در كشورهاي مختلف وام داده است. این بانک ازنظر سلامت و استاندارد و رتبهبندي جزء بهترين بانكهاي دنياست. یک بانک توسعهای دیگر به نام بانك توسعه و بازسازي بينالمللي IBRD زيرمجموعه بانك جهاني است كه حدود 320 ميليارد دلار وام داده است؛ ايران نیز عضوی از بانك جهاني است و قدرالسهمی دارد؛ اما چه مقدار از این بانک وام دریافت کردهایم؟ آماری ندارم لکن به نظرم در مقایسه با سایر کشورها ناچیز است! ابزارهايي وجود دارند كه ما ميتوانستيم و ميتوانيم از آنها برای اخذ وام ارزان و بلندمدت استفاده كنيم؛ ولی ظاهراً بلد نيستيم استفاد ه كنيم. بانك ديگری به نام بانك توسعة بازسازی اروپا EBRD است که حدود 180 میلیارد دلار وام پرداخت کرده است و 30 ميليارد دلار سرمايه دارد و معمولاً با بانکهای دیگر منابع مالی را تجهیز میکند. یک بانك ديگر هم بانك سرمايهگذاري اروپا EIB نام دارد که كل دارايياش حدود 570 ميليارد دلار و سرمايهاش 250 ميليارد دلار است. همه اینها ظرفیتهای بالقوهای است که میتوان هدفگذاری کرد و با برداشتن موانع سر راه، در زمینه ساختن مملکت از آنها بهره گرفت.
در واقع معتقد هستید که ما راه را درست نمی رویم.
با معرفی این بانکها قصد دارم بگویم که پول در دنيا زياد است، پول ارزان هم وجود دارد، با بازپرداخت طولانيمدت هم وام میدهند؛ ولی به الزاماتي نیاز دارد مثلاً اینکه بانكهايمان را به آن استانداردهای جهانی مانند بازل و نیز سیستم گزارشگری بینالمللی IFRS مجهز كنيم یا تعاملات سیاسی و ارتباط با بانکهای جهان نیاز است كه دراینرابطه بزرگان باید اقدام کنند. به لحاظ حرفهای من هم مانند بسیاری از کارشناسان باور دارم که موضوع FATF هيچ مشكلي ندارد؛ البته ممکن است بسیاری با این نظر مخالف باشند که قابل بحث است. ولی معتقدم باید عدمالنفع فرصتهای ازدسترفته را حساب كنيم و بهطور شفاف ببینیم چقدر از نپیوستن به FATF متضرر شدهایم؟
برخی عبارت هایی چون کاسبان تحریم را به کار می برند اما این تمام مسئله نیست و اساسا معلول است. به نظر شما علت اصلی چیست؟
طبق اظهار رؤسای سابق بانک مرکزی یا كانديداهاي ریاستجمهوری مثل آقاي دکتر همتي یا رئیسجمهور پیشین آقای دکتر روحاني، هزينه مبادله در دوران تحريم حدود 20 درصد بوده است؛ يعني اگر 100 ميليارد دلار در سال مراودات تجاری داشته باشید، 20 درصد آن را باید به دیگران بدهید؛ و همین 20 درصد از 100 ميليارد دلار، رقمی بالغ بر 20 میلیارد دلار است؛ يعني پولي كه شما آن را سوزاندهاید و هيچچیزی عايد شما نشده است درحالیکه اگر همین 20 ميليارد دلار از بین نمیرفت، میتوانستید سه الی 4 برابر آن را وام بگيريد و 20 میلیارد را به 60 یا 80 میلیارد دلار تبدیل کنید! این رقم فقط مربوط به یک سال است، حال بیایید ببینید در 20 سال چقدر میشود! چقدر در زمینه توسعه زیرساختها، احداث صنایع، اشتغالزایی، حوزه دانش بنیانها که موجب تحکیم امنیت هستند، امکان اقدام وجود داشت؟ و یا به انتشار اوراق اسلامی مانند صکوک بپردازید. ما خیلی اندک صکوک منتشر میکنیم؛ ولي مالزي كه امروز بزرگترين منتشركنندة صكوك است، طی پنج سال گذشته هر سال بالاي 80 ميليارد دلار صكوك منتشر كرده است. اين هنر آقاي ماهاتیر محمد بوده است.
در واقع معتقد هستید ما استراتژي درستی انتخاب نکردهایم اما سوال این است که چرا؟
اگر استراتژی درستی انتخاب کنیم بسیاری از مشکلاتمان مرتفع میشود؛ چرا بانكهاي دنيا با ما همكاری نمیکنند؟ چون استراتژيهايمان درست نيست. من در حوزه كسبوكار صحبت میکنم و انتظارم این است که خوانندگان این مطالب بهرهبرداري سياسي نکنند؛ اگر مالزي توانسته 80 ميليارد دلار صكوك منتشر کند، ما كه ادعای بانکداری اسلامی داریم چرا اوراق صكوك منتشر نمیکنیم؟ نميگويم 80 ميليارد دلار، بلکه سالي 20 ميليارد یا حداقل سالي 10 ميليارد دلار. فرودگاه دبي با چه منابعی ساخته شده است؟ دولت مقداری پول گذاشته و فکر میکنم بیش از 3 میلیارد دلار صكوك منتشر كرده و بزرگترين فرودگاه را درست كرده و بازار ما را هم ربوده است. ما اقدام نكرديم يا نمیدانم شاید ناخواسته خودمان كاري كرديم كه به ما اجازه ندهند كه صكوك منتشر كنيم. فرودگاه استانبول در تركيه كه هاب دوم منطقه محسوب میشود چطور ساخته شده است؟ آیا دولت این کشور پول گذاشته است؟ اصلاً اينطور نيست؛ یک مدل کسبوکار (بیزینس مدل) طراحی کردهاند و از بازار مالی بینالمللی منابع را تهیه نمودهاند. یعنی خارجیها پول آوردهاند و ترکیه دارد بهرهبرداری می کند. ما از فرصتهايمان بهموقع استفاده نميكنيم.
به نظر می رسد همانطور که شما گفتید ما عملا به درستی از فرصتهایمان استفاده نميكنيم این مسئله ریشه در چه دارد؟ بلد نیستیم یا اینکه شرایط به گونه ای نیست که بتوان از فرصت ها استفاده کرد؟
اجازه بدهید با ذکر مثال دیگری به این بحث بپردازم. یکی از نمونهها بحث قطر است که بسیار برایم دردناک است. قطر از حدود سال 2000 وارد بحث برداشت گاز از میدان مشترک پارس جنوبی شد، آنها در آن زمان دنبال ساخت ترمينالهاي LNG بودند و ايران هم دنبال سه ترمينال LNG به نامهای ايران LNG، پرشين LNG و پارس LNG بود که جمعاً 34 ميليون تن درسال میشد. قطر استراتژي خود را تولید 77 ميليون تُن در سال قرار داد تا خود را به نقطة رقابتی مطلوبی در جهان برساند. البته 34 ميليون تن هم اصلاً رقم كمي نبود؛ ولي امروز در چه وضعيتي قرار داریم؟ قطر 77 ميليون تن LNG را سالانه تولید و صادر كرده و میکند و درعینحال هر سال از آن درآمد کسب میکند؛ ولی ما هیچکدام از آن ترمینالها را نساختیم. درواقع دو تا از آنها كنسل شده است و ترمینال ايران LNG هم با حدود 50 درصد پيشرفت کار و صرف هزینهای بالغ بر 3 میلیارد دلار متوقف مانده است و دارد خاک میخورد.
در واقع دو پروژه LNG در ایران كنسل شدند و يكي هم نيمهكاره باقی ماند؟
بله متأسفانه همینطور است. تردید ندارم که یکی از دلایل اصلی، تحريمها بودند. اما ازطرف دیگر در ایران به مدیریت حرفهای و پایبندی به زمانبندي باور نداریم؛ مثلاً اگر پروژهای 30 سال زمان ببرد ظاهراً مشکلی ندارد و کسی مورد سؤال واقع نمیشود؛ ولی خارجیها زمانبندیهای دقیق دارند و اگر یک پروژه باید طی 5 سال راهاندازی شود واقعاً طی 5 سال راهاندازی میشود. مثل احداث پایتخت اداری مالزی به نام «پوتراجایا» که 5 ساله ساخته شد! یا برجهای دوقلوی کوالالامپور موسوم به برجهای پتروناس که 3 تا 4 ساله احداث گردید. درمورد ما، مثال فرودگاه امام نمونة بارز اين موضوع است كه بیش از 30 سال زمان برد درحالیکه بعد از پایان کار به علت طولانی شدن دوره ساخت، استانداردهای روز را ندارد.
اصلاً در شأن جمهوري اسلامي و اين كشور کهن نيست كه چنين فرودگاه بينالملليای داشته باشد با ظرفیت شش الی هفت ميليون مسافر! حال فرودگاه جدید تركيه را ببینید که در فاز اول ظرفیت 100 ميليون مسافر را ظ دارد یا دوبي با ظرفیت 90 ميليون مسافر. ما متوجه نيستيم كه از همة اين روشها نهتنها درآمد را نباید از دست داد بلکه ميتوان درآمد ارزی هم به دست آورد. آنچه اشک به چشمان من میآورد این است که: امیر قطر چهار الی پنج ماه پيش طی مصاحبهای اعلام کرد که پروژةهای LNG در سه فاز تا سال 2027، يعني تا پنج سال آینده به 126 ميليون تن میرسد. فاز اول در سال 2023 از 77 تن به 86 میلیون تن و در 2025 به 105 میلیون تن و در سال 2027 به 126 میلیون تن خواهد رسید. واقعاً هم میرسند؛ اما در ایران همة ادعاها و اخبار با ابهام روبهرو هستند.
قطر قصد دارد از ميدان مشترك پارس جنوبی به استخراج 126 میلیون متر مکعب گاز برسد؛ اما ما در قبال آن چه میکنیم و اساسا چرا اینجاییم؟
در پروندهای که بنده و مدیرعامل بانک پارسیان، از آن تبرئه شدیم به قاضی پرونده گفتیم که آیا انصاف است که براي كاري كه خواب را از چشم امير قطر گرفتيم، محاكمه شويم؟ وقتي از قطر جلو زدیم و استخراج گاز را از میدان مشترک به میزان 83 ميليون متر مكعب در روز افزایش دادیم، درحقیقت جز این است که خواب از چشمان امیر قطر گرفته شد؟ و برای اولين بار در طول 40 سال اخیر در سال 96 از قطر جلو زديم. آیا این کم لطفی نیست؟ منظورم جفا در حق خودم یا مدیران دیگر نیست، بلکه در حق مردم ایران و نسلهای آینده است. جملة معروفی دارم که پشت كتابم هم آن را نوشتهام و آن اینکه «توسعه، اتفاقي نيست». البته «هيچ رويدادي اتفاقي نيست»، توسعه هم این چنین است و بايد برای گسترش و توسعه فکر کرد و كار کرد، نقشه راه کشید و متقبل زحمت شد. به خدا! میوهاش کام مردم را شیرین میکند. ببینید: ويتنام كمونيست آمريكا را شكست داد و دو ميليون نفر از مردمش كشته شدند ولی امروز 270 ميليارد دلار صادرات دارد که حدود 90 ميليارد دلارش مستقيم به آمريكاست. این دستاورد اتفاقی نیست.
شما آشنائی با ماهاتیر محمد دارید. و کتابی هم در این خصوص نوشته اید. مختصر توضیح بدهید در گفتگوهایی که با ایشان داشتید راز موفقیت ایشان در تجربه توسعه مالزی چه بوده است؟
آخرین ملاقاتم با جناب ماهاتیر محمد در سال 94 بود که برای ایراد سخنرانی در کنفرانس بانکداری اسلامی و صنایع کوچک و متوسط به مالزی رفته بودم. ایشان با آنکه عمل قلب انجام داده بود محبت کرد و وقت داد و حدود یک ساعت و نیم در دفتر کارش درمورد مباحث توسعهای صحبت کردیم و در پایان جلسه به ایشان گفتم که شما 22 سال نخستوزير بوديد و مالزي را از فرش به عرش رساندید بيشترين عامل موفقيت خود را در چه ميدانيد؟ وی پاسخ داد: «خیلی ساده، من فقط اعتمادسازي کردم بین مردم و خودم و دولتم». اين فرد نگاه استراتژيك داشت و ميدانست چه ميخواهد، بانكداري اسلامي را پايهگذاری کرد تا هرکس علاقه داشت بانکداری اسلامی را انتخاب کند درواقع مدل و شورای فقهی درست کرد. صادرات را افزایش و تولید ناخالص داخلی را چند برابر کرد که در کتابم نوشتهام.
شما هم تجربه تاسیس دیجیتال بانک را داشتید اما عملا متوقف شد و اجازه تاسیس را ندادند. لطفاً تجربه خودتان را بیان کنید که به کجا رسید؟
در مصاحبه چند سال پیش نسبتاً مفصل توضیح داده بودم که پس از صرف وقت حدود 2 سال با همکاری چند متخصص از کشورهای ایرلند، مالزی، آلمان و انگلیس و علیرغم مواجه شدن با پاندمی کرونا در جهان، بالاخره موفق به اخذ پذیرش شدم. و این معنایش این است که ظرف 4 یا 5 ماه بعد منجر به صدور مجوز تأسیس میشد. بههرحال به دلایلی که از حوصله این مصاحبه خارج است، در داخل کشور با محدودیتهایی روبهرو شدم که حاصل زحمات و صرف وقت و هزینه عملاً بر باد رفت.البته دلیل اصلی که در اروپا اقدام کرده بودم این بود که در داخل کشور اصولاً مجوز بانک جدید داده نمیشد، و در مناطق آزاد ایران هم به سرمایه کلان 50 میلیون یورو نیاز بود. درحالیکه در اتحادیه اروپا سرمایه لازم برای بانک دیجیتال 1 میلیون یورو بود، (یعنی در ایران 50 برابر اروپا!!!).
نکته جالب دیگر این بود که من براي راهاندازی بانك ديجيتال اسلامی در اروپا باید اثبات ميكردم كه به بانكداري اسلامي نیاز است. با ارائه گزارشات مفصل بازار آنها را قانع کردم و وقتی با چنین استراتژيای وارد شدم مورد قبول آنها واقع شد؛ ازطرفی بایستی گواهینامة عقود اسلامی را ضمیمه گزارشاتم مینمودم. چون مرجعی در ایران برای صدور گواهی عقود اسلامی وجود نداشت و بهعلاوه ایران با محدودیتهای سیاسی ناشی از تحریم روبهرو بود؛ به مالزی روی آوردم، زیرا گواهینامة شورای فقهی مالزي مورد قبول اروپاییها بود، و من هم از کشور مالزی با کمک همکاران حرفهای، برای چندین عقد اسلامی در کسبوکار گواهینامه اخذ نمودم. بههرحال تجربه بسیار موفقی ازنظر حرفهای در بازار بینالمللی برای یک ایرانی بود که با بروز محدودیتها، کار روی زمین ماند.
ابتدای سال 2023 هستیم لطفا تحلیلتان را آینده بفرمایید هم از منظر بانکی، هم اقتصادی و هم اجتماعی.
دنیا راه خودش را میرود و متوقف نمیشود. هرچند با چالشهای بزرگی روبهرو هستیم: مثل جنگ در اوکراین، تهدیدات چین درمورد تایوان، ادامه پاندمی کرونا، تحولات منطقه خاورمیانه، تکنولوژیهای غیرقابل تصور، متاورس، حضور تفکر متحجرانه طالبان، بحران محیطزیستی، بحران مواد غذایی، بحران آب و … و بهخصوص ظهور نسل جدید به تعبیر بنده نسل آلفا. آنچه مسلم است نیازمند عقلانیت در حکمرانی جهانی هستیم.
و جمع بندیتان را در یک جمله بفرمایید.
در پایان باید عرض کنم که جمع بندی کار چندان آسانی نیست، امّا در کشور و در نظام بانکداری آنچه که لازم داریم عبارتند از: «انضباط مالی»، «شفافیت»، «تعامل سازنده با جهان» که خود در گرو ساماندهی «مسائل سیاسی» است، «انطباق با تغییرات فزاینده و استانداردهای بین المللی» و جلوگیری از «خلق پول نقدینگی» که خود موجد ازدیاد «تورم مخرب» و «تنزل اخلاق» در کسب و کار و رفتارهای اجتماعی است.
در یک کلام: «رعایت قواعد علمی در حکمرانی خوب» و تحقق این امر نیازمند تربیت مدیران حرفه ای، عالم و کاربلد و بهره گیری از تجارب موفق جهانی است.
در پایان اجازه فرمائید آرزویم را این چنین بیان کنم: جهانی سرشار از صلح، آرامش، دوستی بجای جنگ، خشونت و نفرت. و بویژه سعادت، تندرستی و شادمانی برای یکایک هموطنانم و پیشرفت و توسعه برای کشور در شرایط متلاطم امروز جهان.برای تحقق چنین آرزوئی معتقدم باید «پنجره دانايي» را باز كرد. نبايد از دانايي ترسید. هر چه داناتر باشيم، به تعبير فردوسي، تواناتر ميشويم و می توانیم در کنارهم به زندگی معنا ببخشیم.
دیدگاه شما چیست؟