حاصل جمع منفی در شرایط پیشبینیناپذیر
حسین غیوری؛ خبرنگار
چهار اکوسیستم غالب یعنی روابط بینالملل، سیاست، اقتصاد و پولی مالی در حالی که بر هم سایه افکندهاند در حقیقت یکدیگر را در مسیر تضعیف سوق میدهند و در این میان سایه همه این چهار اکوسیستم بر فضای اجتماعی ایران موجبات تشدید فقر و شکاف طبقاتی شده است. شاید با نگاهی به ترکیب متفاوت خودروهای لوکسی که در خیابانهای کلانشهرها جولان میدهند و ناوگان حمل و نقل عمومی که مردم را جابهجا میکنند تا حد زیادی به فاصله طبقاتی پی ببریم؛ اما این تنها بخش آشکار کوه یخ است که بخش عمده آن کمتر پیداست؛ اگرچه اثرات آن به شکل آشکاری نمودار است.
ایران در سالهای دهه نود و اکنون در سال آغازین دهه اول قرن جدید، کمتر روزهایی را به یاد دارد که همزمان با وضعیت بحرانی موجود، دلهرۀ بحرانی دیگر و چه بسا شدیدتر را انتظار نکشد.
بر همین سیاق، فعالان اقتصادی بالاجبار سیاههای بلندبالا از ریسکهای سیستماتیک (برونزا) پیش روی خود دیده و لاجرم آن را پذیرفتهاند؛ سیاههای که طی چند دهه اخیر و به ویژه دهه 90 هم در تعداد و هم در ضریب شدت همواره روبه فزونی بوده و در سایه سنگین پذیرش این ریسکها، راهبردها و برنامههای خود را تدوین و سازمان خود را لاجرم به شکل خیلی پر هزینه اداره کردهاند.
البته در این میان اندک نهادها، بنگاهها و افراد هم هستند که شرایط موجود برایشان فرصت بوده و دامنۀ سودشان با شیب تند رشد کرده است. وجود چنین شرایطی طبیعتاً زمینۀ رشد فاصله طبقاتی را فراهم میآورد چنان که شکاف طبقاتی را دهه به دهه شدیدتر کرده است.
اساساً هر نوع تنفسی اعم از فردی، اقتصادی، اجتماعی و غیره در اکوسیستم روابط بینالملل، سیاست، اقتصاد، پولی و مالی ایران اصلاً کار سادهای نیست و اگر قرار باشد هزینه هر نفس را محاسبه کنیم به رقم بالایی خواهیم رسید. نکته آن است که اگرچه نفسها پر هزینهاند؛ اما احساس رفاه، امید و مفید بودن کمتر مشاهده میشود.
نگارنده اکوسیستم پولی و مالی را جایگزین کلمه اکوسیستم اجتماعی کرده است از دو جهت: اول اینکه اکوسیستم اجتماعی در ایران ذیل سیطره اکوسیستم سیاسی به ناگزیر به یک متغیر کاملاً تابع تبدیل شده است و از سوی دیگر اکوسیستم پولی و مالی در ایران به عنوان یک متغیر مستقل عمل میکند.
چرا که تقریباً دست کم در کوتاهمدت از کنترل خارج شده و امکان مدیریت چندانی ندارد یا دستکم مدیریت آن به شدت پر هزینه است؛ مثلاً راهبردی که در سال 99 و 400 در بورس رخ داد و گفته شد برای مهار نقدینگی و پیشگیری از ونزوئلایی شدن بوده است.
همچنین سیاستهای مالی دولت در قالب تدوین لایحه، تصویب قانون و اجرای برنامه بودجه سالانه نشان از آن دارد که این شاخص یعنی هزینههای دولت به شکل گریزناپذیری به یک متغیر مستقل تبدیل شده و بسیاری از ظرفیتها و سرمایههای اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی را به گروگان گرفته است.
چهار اکوسیستم غالب یعنی روابط بینالملل، سیاست، اقتصاد و پولی مالی در حالی که بر هم سایه افکندهاند در حقیقت یکدیگر را در مسیر تضعیف سوق میدهند و در این میان سایه همه این چهار اکوسیستم بر فضای اجتماعی ایران موجبات تشدید فقر و شکاف طبقاتی شده است.
شاید با نگاهی به ترکیب متفاوت خودروهای لوکسی که در خیابانهای کلانشهرها جولان میدهند و ناوگان حمل و نقل عمومی که مردم را جابهجا میکنند تا حد زیادی به فاصله طبقاتی پی ببریم؛ اما این تنها بخش آشکار کوه یخ است که بخش عمده آن کمتر پیداست؛ اگرچه اثرات آن به شکل آشکاری نمودار است.
هدف چیست؟
در این نوشتار قصد بر پاسخ به این سؤال است که آیا میتوانیم ایران را در یک بازه کوتاهمدت کمتر از یک سال بر اساس اکوسیستمهای چهارگانه مورد اشاره صورتبندی و سناریوهای پیش رو و نتایج آن را پیشبینی کنیم؟ با تأکید بر این نکته که در شرایطی که امکانهای پیشبینی فراهم نیست چگونه میتوانیم پیشبینی کنیم و اساساً شرایط حال حاضر در کشور ما تا چه حد قابلیت پیشبینی دارد؟
قرار گرفتن در وضعیت پیشبینیناپذیری به دلیل آن است که سه عامل کلیدی را در اختیار نداریم:
الف) فقدان داده قابل اتکا
ب) امکان مدلسازی کردن حال و آینده را نداریم
ج) امکان اتخاذ تصمیمهای عقلانی یا بخرادانه از منظر اقتصادی را نداریم
یکی از ارکان مهم تصمیمگیری در هر سطحی، وجود اطلاعات کافی و قابل اتکاست. این در حالی است که در ایران اساساً چنین امکانی فراهم نیست. از یک سو دانشمندان و نخبگان کمتر به کار گرفته شدهاند؛ به ویژه در عرصههای سامانههای حاکمیتی که مقدمات ایجاد هر اکوسیستمی در عرصههای اقتصادی هستند.
مثلاً شرکت شاپرک روزانه انبوهی از اطلاعات ساختاریافته و غیر ساختاریافته را دریافت میکند؛ اما آنچه به عنوان اطلاعات در اختیار تحلیلگران و فعالان اقتصادی میگذارد چندان ارزش راهبردی ندارد.
ضمن اینکه همین اطلاعات به صورت آفلاین و در بازههای بیش از یک ماه در اختیار عموم گذاشته میشود. عدم شفافیت و افشای اطلاعات شرکتهای دولتی و وابسته به دولت نیز یکی دیگر از مواردی است که عملاً داشتن دادههای قابل اتکا را غیر ممکن میکند.
تجمیع دادههای اکوسیستمهای چهارگانۀ مورد اشاره (با فرض درک مقوله محرمانگی بخشی از اطلاعات) از دیگر چالشهای داده در کشور ماست.
چالش دیگری که شرایط ایران را پیشبینیناپذیر میکند عدم امکان مدلسازی شرایط حال و آینده است.
در حالی که نسبت به فرایندها و برنامههای «گذشته» نقدهای اساسی وارد است؛ اما در ایران حتی در همین حد هم امکانپذیر نیست؛ وقتی دادههایی که از گذشته داریم قابل اتکا نیستند طبیعتاً تصمیمگیری و مدلسازی حال و آینده بر اساس روند گذشته غیر ممکن یا در نهایت پر ریسک میشود.
از سوی دیگر در روندهای جاری جهان، مقولۀ آیندهپژوهی و آیندهنگاری مطرح است. به این معنی که بتوانیم با استفاده از ابزارهای بیگ دیتا و هوش مصنوعی آینده را به تصویر بکشیم و مدلهایمان را بر اساس روندهای آتی طراحی کنیم؛ اما این شرایط نیز در ایران عملاً ممکن نیست.
نمونه بارز آن تردیدهای بیپایان درباره احیا یا عدم احیای برجام است و حتی با فرض اینکه برجام احیا شود مدت زمان ماندگاری آن از ابهامات پیش روی طراحی مدل است.
طبیعتاً برخی ممکن است مدلسازی در دورههای بحران و عدم قطعیت را پیشنهاد کنند؛ اما چنین مدلهایی در حقیقت تکیه کردن بر رفتارهای فاقد مدل است؛ چون از مختصات مدل داشتن، بازههای بیش از یک روز است در عین حال امکان انعطافپذیری برای گذار به سناریوها و پلنهای b و c است؛ اما اگر قرار باشد برای یک وضعیت، پلنهای بیشماری ترسیم کنیم؛ عملاً در اجرای آنها به بن بست خواهیم خورد.
اما عامل سومی که امکان پیشبینی آینده را غیر ممکن میکند «عدم امکان اتخاذ تصمیمهای عقلانی یا بخرادانه از منظر اقتصادی» است. اکوسیستمهای روابط بینالملل و سیاست داخلی ما بر دو رکن حفظ نفوذ منطقهای و سیاست مقاومت استوار است.
این دو راهبرد کلیدی که همدیگر را تحکیم میکنند لزوماً از عقلانیت مبتنی بر منطق اقتصادی پیروی نمیکنند. ذیل سایۀ وجود این دو راهبرد کلیدی روشن، راهبردهای دیگری قرار دارند؛ از جمله اینکه در قالب سیاست «نگاه به شرق» به اجبار یا اختیار پذیرفتهایم که یکی از بازیگران زمین روسیه علیه غرب باشیم.
پذیرش چنین نقشی یعنی ایران بخشی از یک معادله است و متغیر مستقل در اینجا روسیه و چین از یک سو و آمریکا و اروپا از سوی دیگر هستند. برای حفظ چنین شرایطی هزینه کردنهای مادی و غیر مادی زیادی لازم است و چون ایران بخشی از معادله است تعیینکنندۀ آغاز و پایان بازی نیست.
در چنین شرایطی طبیعتاً آینده غیر قابل پیشبینی برای فعالان اقتصادی خواهد شد. پازلی که بر اساس دو راهبرد «حفظ نفوذ منطقهای» و «سیاست مقاومت» چیده شده همۀ ظرفیتهای جامعه در همسویی با تحقق این دو راهبرد مدلسازی شده است طبیعتاً در قالب چنین مدلی که بخردی اقتصادی وجود ندارد طراحی مدلهای اقتصادی غیر ممکن است.
نتیجه چه میشود؟
معمولاً برای زنده ماندن در چنین شرایط پیشبینیناپذیری، راهبردهایی وجود دارد که اغلب مبتنی بر هوش فردی و هیجانی مدیران ارشد سازمان است. اینکه چگونه بتوانند از فرصتهای محدود خود حداکثر استفاده را ببرند؛ اما تجربه نشان داده که فعالیت اقتصادی مناسب در یک اکوسیستم اقتصادی پیشبینیپذیر (دست کم به صورت نسبی) امکانپذیر است و اگر نمونههایی از موفقیت را در شرایط پیشبینیناپذیری مشاهده میکنیم نمونههای بسیار بیشتری هستند که شکست خورده یا اینکه نتوانستهاند از توانایی و فرصتهایشان استفاده ببرند.
طبیعی است که در چنین شرایطی سرمایهها و استعدادها اغلب مهاجرت میکنند و از سوی دیگر با وجود اینکه در چنین شرایطی برخی ثروتمند میشوند؛ اما حاصل جمع ثروتها و داراییهای جامعه منفی خواهد شد؛ چون لاجرم جامعه برای زنده ماند از ذخایر آیندۀ خود تغذیه میکند.
حال این ذخایر میتواند در قالب استقراض از بانک مرکزی یا فروش اوراق برای مصارف جاری باشد یا اینکه یارانه و مصرف بیرویه از ذخایر زیرزمینی و روزمینی. مضاف بر اینکه در چنین شرایطی سرمایهها هم مهاجرت میکنند؛ بنابراین حاصل جمع جامعه در شرایط پیشبینیناپذیر برابر عددی منفی است.
هر چه این شرایط طولانیتر شود شاهد منفیتر شدن حاصل جمع مورد نظر هستیم و تداوم بیش از اندازه میتواند سیستم را به مخاطره انداخته و هزینههای جبرانناپذیری به جامعه بزند.