جهان تا سال ۲۰۱۰ روی رونق و رشد اقتصادی را نخواهد دید

ایبنا – ژوزف استیگلیتز برنده نوبل اقتصاد 2001 با اشاره به این که جنگ عراق یکی از عوامل بروز بحران اقتصادی در امریکا بوده است گفت: در بهترین شرایط ، رونق و رشد اقتصاد جهانی تا اوایل 2010 اتفاق نخواهد افتاد .

به گزارش پایگاه خبری بانکداری الکترونیک ژوزف استیگلیتز برنده جایزه نوبل اقتصاد 2001 طی مصاحبه ای با روزنامه هرالد تریبون به بیان دیدگاههای خود در خصوص علل وقوع بحران مالی آمریکا ، ابعاد و آثار آن بر اقتصاد جهانی و اقتصاد کشورهای در حال توسعه پرداخته است.سوال : فکر می کنید بحران کنونی تا چه زمانی ادامه خواهد یافت و چه آثاری بر کشورهای در حال توسعه خواهد داشت ؟جواب : این یک توافق و اجماع کلی بین اقتصاددانان است که بحران فعلی ، شدیدترین و بزرگترین بحران و رکود اقتصادی طی ربع قرن اخیر است و بی شک چنین بحرانی از زمان رکود بزرگ بی سابقه است . اینکه بحران اخیر چه مدت به طول خواهد انجامید ، بستگی به سیاستهای اتخاذ شده توسط دولت آمریکا و سایر دول جهان دارد . در بهترین شرایط ، رونق و رشد اقتصاد جهانی تا اواخر سال 2009 و یا اوایل 2010 ، اتفاق نخواهد افتاد . ترکیدن حباب بخش مسکن در آمریکا ، آثار نامطلوبی بر سایر بخشهای اقتصادی این کشور از جمله هزینه های مصرفی داشته است . نرخ پس انداز در اقتصاد آمریکا از نزدیک به صفر درصد به ارقام بالاتری افزایش خواهد یافت . البته اجرای طرح های نجات که معادل 2 درصد تولید ناخالص داخلی امریکا است ، نمی تواند به این زودی آثار منفی بحران های اخیر را جبران کند . افزایش خالص صادرات طی سه ماه دوم 2008 با اهمیت است ولی با توجه به کاهش رشد اقتصاد جهانی و افزایش ارزش دلار ، این روند چندان پایدار نخواهد بود . واقعا جدا کردن اقتصاد آمریکا از اقتصاد سایر کشورها کاری غلط و اشتباه و در عین حال نشدنی است . اجزای اقتصاد جهانی به شدت به یکدیگر مرتبط است . کشورهای در حال توسعه منافع زیادی از افزایش صادرات به کشورهای توسعه یافته ، نصیبشان می شود و بخش زیادی از رشد اقتصادی کشورهای در حال توسعه ، بستگی به سرمایه گذاریهای اقتصادهای توسعه یافته دارد . این بدان معناست که بحران اقتصادی کشورهای توسعه یافته آثار نامطلوبی بر اقتصاد کشورهای در حال توسعه خواهد داشت . بحران اقتصادی کشورهای توسعه یافته از راههای مختلفی بر کشورهای در حال توسعه تاثیر منفی می گذارد که عبارتند از کاهش تجارت ، کاهش قیمت کالاها ، کاهش سرمایه گذاری ، افزایش ریسک سرمایه گذاری ، افزایش هزینه سرمایه گذاری . علاوه بر این برخی از کشورهای در حال توسعه از همان مشکلاتی که به اقتصاد امریکا ضربه زد ، متحمل زیان و ضرر می شوند . برخی از کشورهای در حال توسعه با حباب بخش مسکن و بازار بورس روبرو هستند و در برخی از این کشورها این حبابها ترکیده است . برخی کشورها مثل برزیل نظارت و قوانین بهتری بر عملکرد سیستم بانکی دارند و به همین علت بحران مالی در این کشورها به شدت آمریکا نخواهد بود . بنا براین می توان گفت ، اکثر کشورها از بحران اخیر متضرر می شوند . کشورهایی که کسری تجاری بیشتر و بدهی بالاتری دارند ، بیشتر از سایر کشورها زیان خواهند دید .سوال : چه کسی عامل اصلی بحران اخیر است ؟ آیا شاخصهای اقتصادی مثل بحران مالی 1997 – 98 است؟ آیا نطارت قوی تر می توانست از وقوع چنین بحرانی جلوگیری کند ؟جواب : این یک بحران ساخته دست بشر است . این بحران نتیجه سیاستهای کلان اقتصادی دولت بوش است ، به خصوص سیاستهای مربوط به کاهش مالیاتها برای افراد ثروتمند که موجب تحریک فعالیتهای اقتصادی نمی شود . جنگ عراق و افزایش قیمت نفت نیز تاثیر زیادی در وقوع بحران اخیر داشته است . فدرال رزرو آمریکا نیز طی سالهای اخیر با اعطای وام و اعتبارات بانکی با نرخ بهره های پایین ، زمینه وقوع بحران را فراهم کرده است . عوامل دیگری نیز به تشدید بحران کمک کرده است . عملکرد موسسات رتبه بندی و صندوق های مسکن نیز تاثیر زیادی در تشدید بحران مالی آمریکا دارند . ضعف ساختارهای نظارتی در سیستم بانکی آمریکا نیز نقش مهمی در بحران مالی و اقتصادی آمریکا داشته است . بازارهای مالی و بورس آمریکا برای بازیابی اعتماد از دست رفته سرمایه گذاران ، نیازمند قوانین جدید و سیستم نظارتی مقتدری است . دولت آمریکا به بانکها اجازه می دهد آنقدر بزرگ و قدرتمند شوند که این بزرگی به ورشکستگی آنها منجر می شود . بانکهای آمریکایی دست به قمارهای بزرگی می زنند که اگر در این قمارها پیروز شوند ، سود کلانی حاصل آنها خواهد شد و اگر در این قمار بازنده باشند ، مالیات دهندگان آمریکایی باید تاوان آن را بپردازند . بحران مالی آمریکا ، ساختارهای اصلی کاپیتالیسم و نظام بازار آزاد را به چالش کشیده است . اشتباه اصلی گرینسپن رییس پیشین فدرال رزرو آمریکا ، پیروی بی قید و شرط از قوانین بازار آزاد بود که اجازه هر نوع دخالت به دولت در فعالیتهای اقتصادی و بازارهای مالی را نمی دهد . مقامهای دولتی آمریکا قادر به پیش بینی چنین بحرانی نبودند و وقتی این بحران اتفاق افتاد ، تدابیر لازم و کافی را برای مقابله با آن ، اتخاذ نکردند . به نظر من ، طرح نجات 700 میلیارد دلاری توانایی تحریک اقتصاد امریکا را نخواهد داشت . به همین علت است که فدرال رزرو قصد اجرای طرح 800 میلیارد دلاری دیگری را دارد .سوال : بهترین راهکار برای حل بحران کنونی در کوتاه مدت و بلند مدت چیست ؟ ابزارهای مالی کینز ؟ کمک به سرمایه گذاران شخصی ؟ کنترل سرمایه و کاهش مالیاتها ؟جواب : دولت باید نقش مهمی در حل این بحران داشته باشد . اگر چنین اتفاقی نیفتد ، بحران و رکود اقتصادی ، تشدید خواهد شد . ممکن است اقتصاد در بلند مدت به رشد و رونق برسد ولی در بلند مدت همه ما مرده ایم . هیچ کس حتی جورج بوش فکر نمی کند انجام هیچ کاری و دست روی دست گذاشتن کار درستی است . متاسفانه اقدامات انجام شده از سوی دولت بوش ، علی رغم هزینه های گزاف ، تاثیر خاصی در حل بحران نداشته است . دولت امریکا هنوز کار خاصی را برای افرادی که طی ماههای اخیر خانه های خود را از دست داده اند یا در معرض از دست دادن خانه های خود هستند ، انجام نداده است . میلیونها نفر در آمریکا خانه خود را از دست داده اند و میلیونها نفر نیز طی ماههای آینده خانه های خود را از دست خواهند داد . این تنها یک بحران اقتصادی نیست بلکه ، یک تراژدی انسانی است . دولت باید با اجرای اصلاحات ساختاری ، این امکان را برای افراد کم درآمد فراهم کند تا خانه های خود را نگه دارند و در شرایط کنونی بی خانمان نشوند . به سادگی روشن است که دولت بوش و مقامهای اقتصادی کاخ سفید نمی دانند در شرایط کنونی چه کاری انجام دهند .سوال : جنگ عراق چه تاثیری بر شرایط بحرانی اقتصاد آمریکا داشته است ؟جواب : به عقیده من ، جنگ عراق از دو راه نقش مهمی در بحران اخیر دارد که توضیح بیشتر آن در کتابم تحت عنوان جنگ سه تریلیون دلاری آمده است . نخست ، جنگ عراق موجب افزایش شدید قیمت نفت شده است . شاید اقتصاددانان در میزان تاثیر گذاری جنگ عراق در افزایش قیمت نفت اختلاف نظر داشته باشند ولی در این مساله متفق القولند که جنگ عراق موجب افزایش قیمت نفت شده است . قیمت نفت پیش از آغاز جنگ عراق 23 دلار بود . به اعتقاد کارشناسان افزایش عرضه جهانی نفت می توانست تقاضا را تامین کند و قیمت نفت تا ده سال آینده حدود 23 دلار باقی می ماند ، ولی جنگ عراق همه محاسبات را بر هم زد . افزایش قیمت نفت به این معناست که مردم آمریکا باید میلیاردها دلار را صرف واردت نفت از خارج کنند . این مساله موجب تضعیف اقتصاد آمریکا شده است . نرخ پس انداز در اقتصاد آمریکا طی سالهای اخیر به صفر رسیده است . این مساله اقتصاد آمریکا را در برابر شوکهای نفتی به شدت آسیب پذیر خواهد کرد . حباب بخش مسکن و افزایش مصرف در اقتصاد آمریکا ، بدون وقوع جنگ عراق ، ایجاد نمی شد . جنگ عراق ، فدرال رزرو را تشویق به کاهش نرخ بهره بانکی نمود و این مساله موجب تشدید حباب مسکن و حباب سیستم مالی و بانکی شد . جنگ تاثیر دیگری نیز بر اقتصاد آمریکا داشته است . هزینه های جنگ موجب افزایش بدهی و کسری بودجه دولت شد . دولت بوش که دولت قبلی را با مازاد بودجه تحویل گرفته است ، اکنون دولت را با میلیاردها دلار کسری بودجه به اوباما تحویل خواهد داد .سوال : آیا جنگ عراق موجب افزایش ارزش دلار شد ؟جواب : واقعا کسی نمی فهمد چرا ما به عراق رفتیم . هیچ سلاح کشتار جمعی در عراق یافت نشد . در آن زمان القاعده هیچ فعالیتی در عراق نداشت ولی اقدامات کاخ سفید موجب شد تا فعالیت القاعده به عراق نیز گسترش یابد . بعضی فکر می کنند ، جنگ عراق و افغانستان ، برای گسترش دموکراسی در منطقه بوده است . اگر این طور بوده ، این هدف با شکست روبرو شده است . بعضی فکر می کنند ، ما برای نفت ارزان این جنگ را به راه انداختیم . این هدف نیز به شکست منتهی شد . ما اکنون در قرن 21 زندگی می کنیم نه قرن 19 . در قرن نوزده یک کشور می توانست با لشکر کشی نظامی ، منابع کشور دیگر را تسخیر کند .سوال : چگونه یک بسته محرک اقتصادی می تواند به اقتصاد کمک کند ؟جواب : بسته محرکی که خوب تنظیم شده باشد می تواند موجب افزایش تقاضای کل در اقتصاد شود و این مساله منجر به افزایش تولید و اشتغال خواهد شد .سوال : آیا جنرال موتورز باید منابع مالی طرح نجات را دریافت کند ؟جواب : سوال بهتر این است که بهترین راهکار برای نجات صنعت خودروسازی آمریکا و بازسازی آن چیست ؟ باید در تعریف اینکه چه کسی باید نجات یابد ، دقت کنیم . به عنوان مثال ، طرح نجات مکزیک برای نجات مکزیکی ها نبود ، بلکه برای نجات آمریکایی هایی بود که در مکزیک سرمایه گذاری کرده بودند . طرح نجات آمریکا نیز برای نجات وال استریت است . صنایع خودروسازی آمریکا باید با افزایش بهره وری در تولید ، دست نیاز خود به سوی دولت را کوتاه کنند .سوال : آیا اوباما فرد مناسبی برای حل مشکلات اقتصادی امریکا است ؟ و آیا انتخاب وی به نفع اقتصاد آمریکا خواهد بود ؟جواب : به نظر من اوباما فرد مناسبی برای حل این مشکلات است . او می داند چه کاری می خواهد انجام دهد . او بر اجرای بسته های اقتصادی محرک و حل مشکل بخش مسکن و بی خانمان شدن مردم آمریکا تاکید کرده است . مهمترین چالش اقتصادی اوباما ، اجرای طرح های محرک اقتصادی و روبرو شدن اقتصاد آمریکا با کسری بودجه شدید است . اجرای بسته های اقتصادی ناکافی و کوچک ، به معنای ادامه روند بی خانمان شدن مردم آمریکا ، افزایش ورشکستگی شرکتهای امریکایی و تضعیف بیشتر اقتصاد آمریکا خواهد بود .

لینک کوتاهلینک کپی شد!
ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ

2  ×    =  20