موج جدیدی در بانک کشاورزی برای جلب رضایت مشتری ایجاد شده است

دکتر محمد طالبی رییس هیات‌مدیره و مدیرعامل بانک کشاورزی گفت: در حوزه رقابتی برای جلب نظر مشتریان، نظرات کارکنان شعب به دلیل اینکه با مشتریان در تماس هستند اهمیت بیشتری دارد.

به گزارش پایگاه خبری بانکداری الکترونیک،از روابط عمومی بانک کشاورزی، دکتر طالبی روز چهارشنبه سیزدهم آذرماه که از طریق ویدئو کنفرانس در دومین روز از چهارمین همایش مدیریت ارتباط با مشتری این بانک سخن می‌گفت با اعلام مطلب فوق افزود: موج جدیدی در بانک کشاورزی برای رضایت مشتری ایجاد شده که این حرکت نیاز امروز بانک است.
وی با بیان اینکه بانک کشاورزی به عنوان یک بانک شناخته شده با قدمت طولانی است که شاکله تصویری آن در ذهن مشتری شکل گرفته گفت: تصویر مثبت مشتری ما را در ادامه مسیر کمک می‌کند.  دکتر طالبی افزود: مشتریان اعتباری امتیاز بزرگی برای بانک کشاورزی به شمار می‌آیند و اگر قرار است قدمی در حوزه ارتباط با مشتریان برداریم گام نخست توجه به ‌این دسته از مشتریان است.  وی مشتری را بهترین ابزار پیام‌رسانی خدمات در بانک دانست و تصریح کرد: رضایت مشتریان یکی از ضرورت‌های بانک است و بهترین اقدام فراهم کردن شرایط مناسب برای بالا بردن رضایت مشتریان کنونی است.  دکتر طالبی اضافه کرد: برای دستیابی به این هدف بهترین و موثرترین کسانی که می‌توانند نقش اساسی ایفا کنند کسانی هستند که در شعب به عنوان نقطه تماس با مشتری فعالیت می‌کنند زیرا از تمام ویژگی‌های فرهنگی و اجتماعی منطقه خود آگاهی دارند.

لینک کوتاهلینک کپی شد!
ممکن است شما دوست داشته باشید
بدون نظر
  1. فرشید می گوید

    باسلام
    من کارمند شرکتی بانک کشاورزی بودم به مدت 9 سال کارمند بایگانی بودم تو شعبه ابهر پدرم هم بازنشسته همین بانک بود که الان گرفتار بیماری سرطان و شیمی درمانی هستش من وقتی وارد بانک شدم که روزی باید 3 ساعت کار میکردم از 9 صبح تا 12 ظهر برای راهنمای سیستم نوبت دهی 3 ماه رار بود کار کنم و مشتریامونو اموزش بدم ولی من تعصب داشتم رو این بانک و نمیزاشتم هیچ مشتری ناراحت از این بانک بره حتی مشتری هایی که اعصابشون خورد بود و شلوغی بانک رو میدیدن باهاشون صحبت میکردم و میگفتم این واسه رفاح حال شماست که راحت تر باشید یه عده خوب رضایت داشتند و یه عده هم ناراحت میشدن و میگفتن که ما کاسب هستیم و وقت نداریم حسابمونو میبندیم میریم یه بانکه دیگه که من نمیزاشتم میگفتم شما نوبت بگیرید و شمارتونو بدین به من من 3 نفر مونده به نوبت شما تماس میگیرم باهاتون که تشریف بیارید و کار بانکیتونو انجام بدین خیلی هم خوشحال میشدن که یه کارمند بانک این جوری دارهه واسشون وقت میزاره نمیدونم شاید کارم اشتباه بده چون نه کسی بهم گفت که من چی کار کنم ونه جرات این کارو داشتم حتی خودم مشتری با خودش کلی پول داشت راهنمایی میکردم واسه باجه که این رو بدونه نوبت راه بندازن ولی همکارمون چون کارشون زیاد بود حق هم داشتن منو پیش مشتری مورد سرزنش قرار دادن چندین بار که کاری که بهت ربطی نداره دخالت نکن من از ساعت 7 صبح تا 3 ظهر میموندم باخودم میگفتم خوب میبینن کارم خوبه استخدامم میکنن 3 ماه ما تموم شد و برای تمدید قرار داد به زنجان رفتم و یک اقای خیلی محترم که هنوز برخورد خوبشون یادم نمیره مدیر استان بودن از من سوال کردن که غیبت نکردی از شما راضی هست شعبه و گفتم بله و به جای 3 ساعت من 9 ساعت میموندم و کلی کمک کردم تو شعبه و ایشون قبل از امضا قرار دادم تلفنی با شعبه ما تماس گرفتن که رضایتی دارید از ایشون یا خیر و چون مشغول نوشتن یک نامه دیگر بودن تلفن رو از حالت اسپیکر خارج نکردن و من کامل میشنیدم که از ریس شعبه من در مورد من سوال شد که اقای…. ااز این پسر همکارمون رضایت دارید میخوام تمدید کنم قرار دادشون رو ودر کمال ناباوری ریس محترم گفتن خیر میاد 1 روز 2 روز نمیاد کلن بدرد بانک نمیخوره من چشمام پر شده بود بغض کرده بودم نمیدونم چرا این حرف رو زد ولی مدیر محترم استان امضا کرد گفت واسه من قبول هستش که خوب کار میکنی من از همکاراتون پرسید بودم قبلن من بازم از فردا مشغول شدم و شدم نیروی شرکتی بانک که در بایگانی کار میکنه کار بایگانی زیاد نبود و من دیدم که خوب بانک به چی نیاز داره واسه بهتر شدن با چی میگرده با پول مشتری هر چی بیشتر پول بزارن بانک رتبش میره بالاتر و وصول وام هایی که پرداخت کرده من دانشجو رشته مدیریت هم بودم تو دانشگاه علمی کاربردی که تازه دانشگاهش تو شهر ما افتتاح شده بود اون وقت ها تازه مهر کارت در اومده بود و برای دانشجو ها به رایگان کارت صادر میکردن من با ریس دانشگاهمون صحبت کردم که اگه شما اجازه میدین من با مسولان بانکمون صحبت کنم و برای این دانشگاه هم به رایگان کارت صادر کنیم اونم قبول کرد و فرداش با ریسمون هم صحبت کردم و قبول کرد منم مدارک رو پرسیدم و فرم افتتاح حساب بردم 200 تا کپی کردم و با خط خوش دادم نوشتن که دانشجوهای عزیز میتونن واسه افتتاح حساب رایگان کارت بگیرن و این مزایا رو داره خیلی استقبال خوبی شد و این باعث شد که هر روز کلی دانشجو پیگیر باشن ولی همکارامون ناراحت شدن باجه ها که یک نفر هم میخواد این کارت ها رو معرفی کنه و معاون شعبه این کار منو به اسمه خودش ثبت کرد و تشپیق هم شد من خوشحال شدم که افکاری که دارم درست وبه منافع بانک هستش اون وقت ها خیلی جلسه تشکیل میدادن واسه تجهیز منابع منم اجازه خواستم که تعهدات واسه من در نظر بگیزن 1 ملیارد ریال یود تعهدات من که من ذوق زده شدم و 4 مین روز پر شد تعهداتم و پیش ریس شعبه رفتم و اون نگاهی کرد و گفت نه قبول نیست تو باید مشتری جدید بیاری و قبل از حساب باز کردن بیان پیش من منم هم قبول کردم وبازم میدیدم که هی دارم به اون فکرایی که سرم هست ایمان میارم و در عرض 12 روز 1 ملیارد دیگه رو که 20 تا مشتری جدید میشدن اوردم و قبل از افتتاح پیش ریس شعبه بردم و ریس شعبمون هم تشکر کردن و گفتن که اگه بازم میتونی بیار و به سقف تعهداتت نگاه نکن من هم رفتم با خود دانشگاهمون صحبت کردم که حساب دانگاه رو انتقال دادن وووو تو خود ابهر کله طلا فروشان و کله پزشکان و کله افراد سرشناس رو بعد از ظهر ها باهاشون صحبت میکردم و همشون که نه ولی اکثرن میومدن و خوب باید کسی که تجهیز منابع انجام میده یه جور روانشناسی بلد باشه که طرف رو چی میتونه راضی کنه که حسابشو انتقال بده بانک ما تو این روزا بود که ریسمون عوض شد وکسه دیگری اومد تو بانک که خیلی منو مورد تشویق قرار میداد حتی یک روز تو مرخصی بودم تو بنگاه املا ک داییم نشسته بودم معامله ای شد و مبلغ پول 3 ملیارد ریال بود طرف به این پول هم نیاز نداشت و من همون روز کله پول رو بردم بانک پیش ریس شعبه که وقتی دید منو گفت مگه مرخصی نبودی منم اول ترسیدم که ناراحت بشن ولی یهو منو در اغوش کشید و دست من رو گرفت و به تک تک کارمندان نشون داد که اقای فلانی از ایشون یاد بگیرید و کلی تشویق کرد وبهم گفتن که امروز رو برات مرخصی رپد نمیکنم برو خوش باش من بهترین خاطره زندگیم همین بود اون روز شاید مهم نباشه واسه بقیه ولی من عاشق بانک بودم و حتی مادرم که معلم بازنشسته بود سرطان گرفت و با ایتکه میدونستم 3 ماه بیشتر زنده نیست ولی اشتباه کردم و حتی تا روز 5 شنبه که همه 1 ساعت زود تر میرن خونه من ساعت 7 بعد از ظهر بود و داشتم کار میکردم که تماس گرفتن بیا خونه فرشید بی مادر شدی منم رفتم خونمون و 10 روز تو شک بودم که مادر عزیزم چرا رفت کی رفت و پدرم هم سرطان هنجره داره و روز های اخر عمرش هستش شیمی درمانی داره میکنه و 6 ماه بگفته پزشکش بیشتر زنده نیست خوب شاید من ادم ضعیفی بودم که نتونستم دووم بیارم بعد از فوت مادرم چند روز دچار افسردگی شدید شدم و وقتی که به بانک مراجعه کردم بانک هم منو اذیت کردن ناسپاسی کردن و فرقی بین کسی که همه زندگیشو پای بانک گذاشت نکردن و بدون دلیل قرار داد من رو تمدید نکردن و من هم که پولی نداشتم حتی کرایه ماشین برای زنجان رفتن داشته باشم نتونستم برم مدیریت و خونه نشین شدم تا اینکه پدرم حقوقش رو گرفت و به من پول کرایه ماشیت داد رفتم پیش مدیر استان وکلی صحبت داشتم باهاشون بزنم متا سفانه حاظر به پذیرش من نشدن و تا اخر وقت سر پا ایستادم تا اینکه معاون حراست منو صدا کرد و گفت پسر اون همکارمون هستی چرا بابات اون شکلی شده با حالت تمسخر خوب کسی که شیمی درمانی میکنه موهاش میریزه ضعیف میشه بدنش حتی ابروهاش و مژه هاش میریزه خلاصه بعد از مسخره کردن من گفتن که توهم مثل پدرت میشی دیگه از زیر کار در میری من بقض نزاشت حرفی بزنم برگشتم خونه و 50 روز بود که اخراج شدنم میگذشت و باز هم به زنجان رفتم و تازه فهمیدم که چون فرزند ریس شعبه قبلی درسش را تمام کرده و بیکار بوده بجای من گذاشتنش ودر حال خدمت به بانک میباشد ناراحت به اداره بیمه برای گرفتن بیمه بیکاری شدم که انجا هم گفتن تا 1 ماه بعد از اخراج شدن وقت دارید که اقدام کنیدد الان 50 روز است میگذرد و به شما که 9 سال حق بیمه پرداخت کردید ریالی تعلق نمیگیرد و الان 1 سال از اون وقت میگذرد و من با نهایت نامردی سران بانک احساس 60 سالگی میکنم منم بازنشسته شدم و بقدری بانک منو فرسوده کرد که احساس میکنم 30 سال کارکردم تنها تفاوتم نگرفتن حقوق بازنشستگی هستش و خونه نشین شدم وارزوی مرگ دارم تا هر چی زودتر به پیش مادرم بروم ولی مطمعن باشید که سرطان و بیماری های لا علاج فقط برای من نیست شما هم بازنشسته میشید و شماهم شاید گرفتار سرطان بشید امیدوارم اون روز ها بفهمید که چه ظلمی کردین در حق یه جوان و فزند همکار اگه این جور هستش سیستم بانک شاورزی خوشحالم که دیگر نامه همکار رویه من نیست چون وقتی در مقابل ظلم بی اعتنا باشید همونقدر مجرمید اگه خدایی باشد که میترسم از روزی که تاوان ظلمتون رو بدین اخه خیلی سخته ادم پر پر شدن عزیزش رو جلو چشمانش ببیند و حتی پولی برای کرایه ماشین نداشته باشه باید بیاد سرتون تا با استخوان حس نکنی نمیفهمی دوست عزیز

ارسال یک پاسخ

83  +    =  87