راههای گذار از برزخ چهل ساله

* محمود فراهانی

مواجهه نظامی هم به لحاظ زمانی و هم هزینه بخش نسبتا کوچکی از مواجهه واگرایانه 40 ساله ایران و جهان غرب است.

به گزارش پایگاه خبری بانکداری الکترونیک، طی 4 دهه اخیر براساس یک قرارداد نانوشته و بدون توجه به اینکه کدام دولت در آمریکا سر کار بوده هر روز در بسیاری از مراکز رسمی، مدارس، دانشگاه و مراکز عبادی و سیاسی ما شعارهای ضد آمرکایی سر داده و پرچم این کشور پاکوب قدمهای رهگذران میشود. این روش البته با منطق دیپلماسی و روابط بین الملل چندان همخوانی ندارد ضمنا بیش از اینکه منافع ایران را در پی داشته اغلب آثار منفی زیادی را به دنبال داشته است و چهره ما را در اذهان عمومی جهان مخدوش کرده است چرا که اساسا پرچمها نماد یک ملت هستند تا نماد دولتهای آنان. مخالفت با استکبار اگرچه به عنوان یک راهبرد بنیادین در قانون اساسی ما آمده و پیرو آن در قوانین مادر ما نیز جاری و ساری شده است اما طبعا مصداق استکبار نمیتوانسته فقط آمریکا بوده و همه دولتهای آن مستکبر باشند. ضمن اینکه ما هیچگاه رفتار مستکبرانه را نیز در قوانین و مقرراتمان مشخص نکردیم.
 از سوی دیگر نحوه رفتار دولتهای ایالات متحده متفاوت بوده و هر یک به شکلهای خاص به خود تلاش کردهاند این نگاه دشمنانه ما را پاسخ دهند. بر همین اساس دست کم در چهار دوره وزرای خارجه آمریکا تلاش کرده اند تا روابط بین دو کشور را لطافت بخشیده و به حسنه تبدیل کنند. جرج پی. شولتس، مادلین آلبرایت، هیلاری کلینتن و جان کری چهار وزیر خارجهای بوده اند که سعی کرده اند راههای مذاکره با ایران را باز کرده و گره تیرگی روابط را حل کنند و هر یک به میزانی موفقیت کسب کرده اند اما به نقاط جدی قابل اتکا در بهبود روابط دست نیافته اند و میبینم نمودار و معدل کل تیرگی روابط بین دو کشور در مجموع طی چهل سال گذشته روند افزایشی را طی کرده است. به گونهای که حالا به یک موقعیت استراتژیک و حساس جنگ یا مذاکره تبدیل شده است. به تعبیر دیگر برزخ سرد روابط حالا به نظر میرسد از سمت ایالات متحده به دو گزینه قطعی جنگ یا صلح بدل شده است. دونالت ترامپ قصد دارد با انجام اقدامات فراگیر این برزخ را پایان دهد البته اولویت وی بر صلح استوار است. وی به استناد تجربه های پیشین دولتهای ایالات متحده حالا فشار همهجانبه را انتحاب کرده است. اما این سوی میدان روایتها فرق میکند.
اتخاذ راهبرد «نه مذاکره نه جنگ» از سوی بالاترین مقام ارشد کشور به معنای تداوم برزخ سردی روابط است. اتخاذ چنین راهبردی تعابیر مختلفی در پی دارد. یکی از تعبیرها این است که ایران همچنان به دنبال کسب زمان است با این هدف که از یکسو تقویت بنیه دفاعی خواهد توانست مانع جنگ شده با این تحلیل که در سایه چنین شرایطی سیاستهای منطقهای ایران میتواند فرصتهای جدید کسب کند. از سوی دیگر با ایجاد جبهه مشترک ضدآمرکایی ارتباط بین المللی خود را گسترش دهد. با توجه به این رویکردها و راهبرد «نه جنگ و نه مذاکره» باید دید چه فرصتهایی را به دست میآوریم و چه فرصتهایی را از دست میدهیم.

روابط بین الملل
بسیاری این سناریو را برای ایران پیش بینی میکنند که ایران بعد از مدتی ممکن است از طریق شخص ثالث با ایالات متحده مذاکره کند بعد در نهایت این مذاکره به بنبست برسد و این خود دستکم یک سال طول خواهد کشید و طی این مدت از یکسو از محبوبیت جهانی ترامپ کاسته خواهد شد و از سوی دیگر ایران میتواند براساس چیدمان جدید جبهه بین ایران و آمریکا، سیاستهای منطقهای و بین الملل خود را سامانی جدید بخشیده و براساس نقاط اتصال و برخورد با دیگر بازیگران منطقهای و جهانی سیاستهای خود را بهنگام سازی کند.
با چنین رویکردی به نظر میرسد نقاط اتصال ایران با منطقه و جهان در دستکم چهار دسته قابل تقسیم بندی است. دسته اول دوستان ایران که فقط در جبهه ایران قرار دارند(حزبالله لبنان و انصارالله یمن و گروههایی اینچنین که در درون کشورهای مستعد ایجاد یا مورد حمایت قرار میدهد)، دسته دوم دوستانی که در هر دو جبهه ایران و آمریکا حضور مییابند (چین، اروپا، عراق، سوریه، عمان، قطر، پاکستان و کشورهای حاشیه خزر) روابط با این کشورها بسیار شکننده بوده و چندان نمیتواند قابل اتکا باشد و دسته سوم کشورهایی که در جبهه ایران نیستند اما نشان میدهند که با ایرانند اما با آمریکا هم روابط چندان حسنه ندارند (روسیه) و دسته چهارم کشورهایی که در جبهه ایران قرار ندارند و با ایالات متحده هستند (عربستان، کشورهای عربی، دولت یمن، اسرائیل و برخی کشورهای اروپایی).
وزنکشی روابط با هر یک از این چهار دسته میتواند آینده را کمی مبهم نشان دهد و در عین حال میتواند نقاط امیدواری برای ایران به وجود آورد. اشتباه استراتژیک ایران این میتواند باشد که وزنی بیش از واقعیتها برای این روابط قائل شود. در سوی دیگر جبهه به نظر میرسد آمریکا این بار چیدمان معادلات را کمی تغییر داده و قصد ندارد همانند دولتهای قبل یک نتیجه گرایی بلندمدت را در دستور کار قرار دهد. لذا گروه اقدام ایران درواقع قرار است مرکز فرماندهی تخصصی برای تمرکز تمام توانهای موجود داخلی و خارجی ایالات متحده جهت به ثمر رساندن نتیجه باشد به گونهای که برزخ را برای ایران تا آنجا پرهزینه کند که حاکمیت در کشور ما به یک تصمیم قاطع برسد. مذاکره همراه با نتیجه یا جنگ همراه با نتیجه و برای رسیدن به چنین نقطهای برای هر ماه برنامه طراحی کرده است. بر همین اساس بود که ترامپ مذاکره بیقید و شرط را پیشنهاد داد تا توپ در زمین ایران باشد.

همگرایی داخلی
تجربه جنگ تحمیلی تجربه گرانقدری است. هرچه جنگ طولانی تر شد منابع رو به کاهش گذاشت و مردم بیشتر از وضع موجود خسته شدند. این تجربه را در برزخ 40 ساله روابط بین ایران و آمریکا میتوان دید. بر همین اساس یکی از عواملی که وضعیت را با گذشته متفاوت میکند وضعیت داخلی کشور است. 1- اختلافنظرهایی که در میان برخی جریانهای سیاسی نزدیک به حاکمیت وجود دارد تا جایی که مسالههایی چون عدم کفایت رئیس جمهور و شعارهایی تند علیه وی مطرح شده است، 2- فساد گسترده و ساختاری که به صورت دامنهدار و سازمان یافته و غیرسازمان یافته در ساختارهای اقتصادی دولت و غیردولت جاری و ساری است، 3- فاصله طبقاتی که به واسطه اقتصاد رانتی به وجود آمده ، 4- روند روبه تزاید بودجه دولت شامل هزینه های جاری آن و بدهکاریهایی که به اقتصاد دارد، 5- همچنین نارضایتیهای ناشی از مشکلات اقتصادی (رکود، گرانی ارز، گسترش بیکاری و…) و مطالبات غیراقتصادی در اقشار متوسط و پاییندست جامعه که بروزهای عینی یافته است.
ضمن اینکه عوامل پیشگفته با توجه به سیاستهای در دستور کار ایالات متحده میتواند با سرعت بسیار زیادتر و تصاعدی تعمیق پیدا کرده و به شکل کاملا معناداری بر دامنه مشکلات بیافزاید. بدیهی است که حل 5مساله بالا نیازمند تغییرات بنیادین در نگرش، راهبرد ، تاکتیک و تکنیکهای حکومتداری در کشور ماست. یکی از راهبردها طبعا درخصوص تداوم برزخ مورد اشاره است. طبیعی است که هیچ حکومتی در چنین شرایطی جنگ همزمان در جبهه داخل و خارج را انتخاب نمیکند. لذا این سوال مطرح میشود که آیا حاکمیت در ایران قصد دارد در دورانی که برزخ را ادامه میدهد درون را سروسامان داده و به همگرایی لازم سوق دهد. رسیدن به این نقطه قطع به یقین نیازمند یک نقشه راه متهورانه همراه با عقلانیت است بهطوریکه حتی اگر رفراندم هم ضرورت داشت این کار باید صورت گیرد. نکته در اینجا آن است که با توجه به مشکلات ناشی از فاز جدید تحریمها، زمان زیادی برای بازآوری و ریکاوری بدنه اقتصادی و سیاسی و اجتماعی نیست، از سوی دیگر اصلاح ساختارها برای کاهش فساد و بهبود اقتصاد به شرط وجود عزم جدی نیازمند زمانی دستکم 10 ساله است. به تعبیر دیگر حاکمیت در ایران هرچه بیشتر زمان را از دست بدهد و دیرتر شروع کند هزینه های بهبود با شیب تند افزایش خواهد یافت و چه بسا پاسخگویی به برخی مطالباتی که اکنون جامعه دارد چنانچه به تعویق افتد در آینده دیر باشد.

اقتصاد،بودجه، بانکداری و صنعت
بر کسی پوشیده نیست که حال اقتصاد ما اصلا خوب نیست و طی هفت ماه باقیمانده امسال نیز به شدت وخیم تر خواهد شد. آثار این تشدید وخامت حال اقتصاد بر لایههای دیگر به اشکال مختلف خواهد بود. بودجه دولت به عنوان پاشنه آشیل اقتصاد ما طبعا با کسری بسیار زیاد مواجه شده و به ناچار به سمت چاپ پول سوق پیدا خواهد کرد. (تجربههای چاپ پول در کشورهای مختلف در این شماره آمده است)
نقدینگی موثر در کشور ما به سمت طلا و ارز بیشتر از پیش سوق پیدا خواهد کرد و این باعث میشود بانکها در نگهداشت منابع خود بیش از گذشته هزینه کنند، این مساله پدیده پانزی را تشدید میکند. چنین اتفاقی ریسک فروپاشی برای نظام بانکی را به قدری بالا میبرد که بعید نیست طی ماههای آتی سال چندین بانک و موسسه قربانی این وضعیت شوند. با توجه به رکود بیسابقه در تولید، نظام مالیاتی ما با چالش اساسی مواجه شده و درآمدهای دولت از این کانال به شدت رو به نزول میگذارد چنین پدیدهای نیاز به استقراض از بانک مرکزی و چاپ پول را به شکل گریزناپذیری بالا میبرد.
کاهش ورود دلار شاخص دارایی های خارجی را بالا برده و خود به یکی از دلایل رشد نقدینگی کاذب بدل شده و زمینه افزایش قیمتها را باعث میشود. صنعت در چهار حوزه واردات کالاهای واسطهای، انتقال ارز، هزینه پول و بازار تقاضا به شدت با چالش مواجه شده و به ناچار سطح تولید به شکل معناداری پایین خواهد آمد. (از یاد نبریم که تجربه نشان داده دور زدن تحریمها بیشتر به توسعه فساد دامن میزند تا به عنوان راهکار گذر از بحران) این پدیده منجر به اوجگیری نمودار بیکاری در میان اقشار جامعه شده و زمینه اعتراضات شهری را گسترش خواهد داد. رکود در بازار میتواند به توسعه اعتصابات کارگری و اصناف مختلف دامن بزند. در چنین شرایطی احتمالا میزان برخوردهای نیروهای انتظامی با مردم بیشتر شده و هرچه این برخوردها بیشتر باشد طبعا امکان ایجاد نظم پرهزینه تر شده و ضریب فرمانبرداری نیروهای انتظامی را پایین میآورد.

آثار زیست محیطی و تاریخ مصرف تهدیدات
اگرچه «نه مذاکره و نه جنگ» به عنوان یک راهبرد موثر از سوی ارشدترین مقام حاکمیت در ایران انتخاب شده است اما نحوه اجرای آن اهمیت دارد. با توجه به شرایط حاکم بر جامعه داخلی و بین الملل تداوم این راهبرد مستلزم کنش سریع است. ایجاد همگرایی بین نیروهای سیاسی و اجتماعی به عنوان یک ضرورت انکارناپذیر گریزناپذیر است و راههای رسیدن به این همگرایی هم بارها در محافل مختلف خبری مطرح شده است. بر کسی پوشیده نیست که بیان تهدیدهایی همچون بستن تنگه هرمز تاریخ مصرف دارد چون قرار نیست و نباید هم این تهدیدعملی شود. پیش از این عملی کردن تهدید بستن تنگه هرمز را در زمان جنگ تحمیلی تجربه کردهایم. مین گذاریها و مواجهه نظامی در خلیج فارس بیشترین صدمه را به محیط زیست آبی منطقه و تاسیسات دریایی و خشکی ما وارد خواهد کرد. همچنین هزینههای اقتصادی و نظامی این حرکت برای کشور ما کم نیست. از سوی دیگر همانند تجربه دوران جنگ مواجهه نظامی در خلیج فارس موجب همگرایی بیشتر کشورهای متمایل به ایالات متحده علیه ما و عملا موجبات تضعیف جبهه ایران در عرصه بینالملل خواهد شد. لذا اگرچه در حد تهدید میتواند بستن تنگه هرمز مفید واقع شود اما برای عملی نکردن این تهدید نیز باید راههایی اندیشید. تقویت توان دفاعی و به نمایش گذاشتن این توان اگرچه خوب است اما ضروریتر آن است که تمهیدات بعدی برای ضرورت عدم استفاده از این توان نیز در معادلات مدنظر قرار گیرد. به تعبیر دیگر تقویت توان دفاعی با هدف بازدارندگی تا جایی میتواند مفید واقع شود که به همگرایی بیشتر منطقه منجر نشود. تجربه جنگ تحمیلی را فراموش نکنیم که ورود ایران به خاک عراق بخصوص بعد از فتح شهر فاو باعث شد تا همگرایی منطقهای و جهانی علیه ایران صورت گیرد و عملا ورق جنگ به زیان ایران برگردد. کشور ما بابت کسب تجربه ها کم هزینه نداده و عقل سلیم حکم میکند که دوباره این تجربه ها را تکرار نکنیم و ضمنا در نظر داشته باشیم که فرصت زیادی برای تداوم برزخ مواجهه بین ایران و آمریکا وجود ندارد.

آینده جنگ 40 ساله
شرایط به ما میگوید که ناچاریم تکلیف برزخ 40 ساله را روشن کنیم اگر قرار است نه مذاکره کنیم و نه جنگ باید مشخص کنیم که چه میخواهیم بکنیم. تجربه جنگ تحمیلی تجربه تلخ اما گرانقدری است. تلاش برای ایجاد جبهه مشترک علیه ایالات متحده را میتوانیم دنبال کنیم اما تجربه نشان میدهد که هیچ کشوری تا ابد با ما همراه نمی ماند. بر همین اساس باید سناریوی دیگری را نیز در نظر بگیریم که ممکن است روزی برسد که امکان انتخاب از ما گرفته شود لذا بهتر است قبل از رسیدن به این نقطه-که فقط یک انتخاب داشته باشیم- فکری عاجل کنیم. اگرچه خدا به جهادگرانش وعده پیروزی داده اما به شرط اینکه عقلانی عمل کنند.

 

منبع: سرمقاله ماهنامه بانکداری آینده شماره 34 مرداد 97

لینک کوتاهلینک کپی شد!
ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ

3  +  1  =