بعد از هرمز
جنگ احتمالی میان ایران و آمریکا چقدر محتمل است و چه پیامدهایی دارد؟
چند وقت پیش، دونالد ترامپ، رئیسجمهور آمریکا، در توئیتی که تماما با حروف بزرگ نوشته شده بود ایران را تهدید به اقدامات خصمانه بیسابقه کرد.
به گزارش پایگاه خبری بانکداری الکترونیک، ظاهرا اشاره ترامپ به در واکنش به بخشهایی از صحبتهای رئیسجمهور کشورمان، حسن روحانی، بود که در یک مصاحبه تلویزیونی گفته بود که جنگ با ایران «مادر همه جنگها» خواهد بود. ترامپ هم این نوع ادبیات را تهدیدآمیز یافته و به سرعت دست به توئیت شده و واکنشی شدیدا خصمانه نشان داده بود:
«خطاب به رئیسجمهور ایران: اصلا و ابدا آمریکا را دوباره تهدید نکن یا این که بلایی به سرتان میآید که در طول تاریخ، کم سابقه است. ما دیگر آن کشوری نیستیم که با حرفهای دیوانه وار شما درباره خشونت و مرگ کنار بیاییم. حواست را جمع کن!»
با توجه به سوابق متعددی در هیئت حاکمه آمریکا، بهتر است که این نوع تهدید را صرفا لفاظی خشک و خالی تلقی نکنیم: ایده جنگ با ایران طرفداران زیادی در میان محافظه کاران و به ویژه در بین اعضای کابینه ترامپ دارد. هم پومپئو به عنوان وزیر خارجه و هم جان بولتون به عنوان مشاور امنیت ملی پیشترها (قبل از اینکه وارد کابینه ترامپ بشوند) خواهان بمباران تاسیسات هستهای ایران شدهاند. حالا که ترامپ از برجام خارج شده است و این توافقنامه موجودیت متزلزلی دارد، این احتمال هم قوت گرفته است که ایران فعالیتهای هسته ایش، در حد و حدود پیشابرجام، را از سر بگیرد و البته این موضوعی است که آمریکا را میترساند و معلوم هم نیست ترامپ با چه درجهای از خصومت به آن واکنش نشان بدهد.
به همین دلیل هم میبایست احتمال جدی تر شدن رویارویی دو کشور را داد. از این رو لازم است در نظر بگیریم که جنگ فرضی (هرچند در چشم انداز کنونی تا حدی بعید باشد) میان طرفین به کجا میانجامد و تبعات آن چه خواهد بود. در بدبینانهترین فرض، یعنی فرض حمله آمریکا به تاسیسات هستهای ایران، چنین حملهای تنها میتواند باعث تعطیلی موقت فعالیتهای هستهای شود. از این رو نابودی کامل ظرفیت هستهای ایران تنها از مسیر یک جنگ نظامی تمامعیار متحقق خواهد شد؛ جنگی که طی آن هزاران نفر تلف خواهند شد، ثبات سیاسی خاورمیانه به بالاترین درجه هرج و مرج میرسد، و اقتصاد جهانی را نیز به درجات بالایی از بحران میرساند و البته همه اینها در حالی صورت خواهد گرفت که باز هم نمیتوانند مانع فعالیتهای هستهای ایران در بلندمدت بشوند. با توجه به آنچه گفته شد، تاکنون برجام بهترین گزینه برای جلوگیری از جنگ بوده است زیرا هم توانسته نگرانی غرب (بنا به ادبیات طرف غربی) را از نوع فعالیتهای هستهای ایران کم کند و هم درجهای از ثبات سیاسی لازم برای فعالیت اقتصادی را در سطح منطقهای و جهانی فراهم کند. به همین دلایل، ضدیت ترامپ با برجام شاید نتواند خواستههای او را برآورده کند زیرا:
الف) بمباران فرضی ایران غیرموثر و فاجعهآمیز خواهد بود
طرفداران اقدام نظامی علیه ایران معمولا یک طرح شناخته شده دارند؛ از این قرار که به تاسیسات هستهای ایران حملات محدودی صورت بگیرد و قلب برنامه هستهای ایران از کار بیفتد. جان بولتون در سال 2015 میلادی طی مقالهای در نیویورکتایمز نوشته بود: لازم نیست همه زیرساختهای هستهای ایران نابود شود. قطع پیوندهای کلیدی چرخه کامل هستهای کافی است تا ایرانیها دست از گسترش برنامه هستهای شان بردارند.
اهداف کلیدی که در نوع طرحها برای حمله محدود مورد نظر است شامل تاسیسات هستهای فردو، نطنز، و اراک (البته تاسیسات اصفهان که تبدیل اروانیوم در آنجا صورت میگیرد نیز مهم است) میشود. بعد از عقد قرارداد هستهای میان ایران و قدرتهای بزرگ دنیا، فعالیت در این تاسیسات یا کاهش یافت یا بالکل تعلیق شد، اما ساختمانهای تاسیسات نابود نشد. بنا به محاسبات آمریکاییها، اگر فرضا ایران بخواهد به دنیال ساخت سلاح هستهای برود، میتواند دوباره قفل این تاسیسات را بشکند و آغاز به کار کند. بنابراین، اولین هدف حمله آمریکا نیز همین نقاط خواهند بود.
برخی از این تاسیسات، مثلا فردو، بسیار حفاظت شده و مستحکماند اما بمبهای سنگرشکن آمریکا میتوانند خسارات واقعی به آنها وارد کنند و از این رو حتی چنان حملات محدودی نیز به نوبه خود یک عملیات نظامی گسترده خواهد بود. نکته اول این است که ایالات متحده باید دفاع هوایی ایران را، شامل جنگندهها و موشکهای زمین به هوا، نابود کند تا بتواند بمبها را روی اهداف مورد نظر بیاندازد و ایران هم نتواند در واکنش به این حملات خسارات چندانی به آمریکا وارد کند. روبرت فارلی، استاد دانشگاه کنتاکی و کارشناس نیروی هوایی، میگوید: بمب افکنهای دوربرد، پهپادها، جنگافزار الکترونیکی، شکاری-بمبافکنهای زمینی، هواگرد ناونشین، و موشکهای کروز دریاپایه ایران همگی باید از کار انداخته شوند.
برای حمله به برنامه هستهای، حتی لازم است که اهداف وسیعی هدف قرار بگیرند. برخلاف فرضیات سیاستمداران ایرانهراس، این حملات محدود به تاسیسات عظیم هستهای ایران نخواهد بود. بنا به گزارش موسسه رند، مشکل اصلی تاسیسات تولید سانتریفیوژ ایران است. صرف نابودی کارخانههای غنیسازی ایران برای پایان دادن به برنامه ساخت سلاح هستهای {بنا به برآورد آنان} پایان نخواهد داد زیرا ایران میتواند به سرعت برای کارخانههای جدید نیز تولید سانتریفیوژ کند و در واقع معلوم نیست که تعداد چنین تاسیساتی چقدر است. سایتهای شناخته شده یا آنها که در گذشته شناخته شدهاند معمولا کوچک هستند و از چشم ماهوارههای شناسایی پنهاناند و در نقاط پرجمعیت شهری قرار دارند. شکست آمریکا در نابودی این سایتها باعث میشوند که ایران دوباره برنامه غنیسازی را بازسازی کند زیرا تولید دستگاههای سانتریفیوژ نسبتا سریع است.
اگر دور اول حملات نتواند همه اهداف را نابود کند، آمریکا باید بارها اقدام به حمله کند. آنتونی کوردزمن و عبدالله توکان، تحلیلگران دفاعی، در گزارش جامع شان در سال 2012 میلادی در مرکز مطالعات راهبردی و بینالمللی مینویسند: آمریکا در صورت عدم موفقیت در نابودی کامل تاسیسات هسته ایران در دور اول حملات، مجبور میشود که کارزار پیوستهای را علیه ایران در پیش گیرد و بارها به تاسیسات هستهای حمله کند. بنا به استدلال آنها، حتی چنین حملات پیوستهای برنامه هستهای ایران را امحا نخواهد کرد: با توجه به شمار نیروها و طول دوره حملات هوایی، کارزار هوایی به تنهایی نمیتواند به برنامه هستهای ایران پایان دهد.
البته آنها در این ارزیابی خود تنها نیستند. در مرکز غیرحزبی وودرو ویلسون پنلی برگزار شد و مطالعات نظامی مرتبط با برنامه هستهای ایران مورد بررسی قرار گرفت و نتیجه آن بود که حتی اگر حملات گسترده نظامی با موفقیت بالا انجام شود، در بهترین حالت ایران تنها چهار سال فرصت خواهد داشت تا بتواند به سلاح هستهای دست یابد.
سرانجام اینکه، تنها راه برای توقف کامل برنامه هستهای ایران این است که آمریکا دست به جنگی بیپایان علیه ایران بزند. بنا به گزارش مرکز ویلسون، برای آنکه تضمین شود که ایران به سلاح هستهای دسترسی پیدا نمیکند، آمریکا باید دست به یک جنگ گسترده هوایی-دریایی علیه ایران برای دورهای طولانی و چندین ساله بزند.
پیامدهای چنان جنگ طولانی مدتی، به ویژه در خاورمیانه امروز، فاجعه بار خواهد بود. از نظر منتقدان آمریکایی، ایران میتواند خاورمیانه بی ثبات را حتی از همینی که هست متزلزل تر سازد: مثلا میتواند آمریکاییها را در منطقه هدف مستقیم قرار دهد و بکشد، شماری از منازعات هم اکنون موجود منطقه خاورمیانه را وخیم تر کند، و احتمالا عرضه جهانی نفت، و از این رو اقتصاد جهانی، را مورد تهدید قرار دهد. اگر اوضاع وخیم شود، شبهنظامیان موتلف ایران هم میتوانند به سربازان آمریکایی در عراق حمله کنند. آمریکا نهتنها در عراق آسیبپذیر است بلکه در همه منطقه داراییها و سربازانی دارد؛ ایران هم در منطقه موتلفان بسیاری دارد و مسلم است که در صورت حمله آمریکا، ایرانیها دست روی دست نمیگذارند و موتلفان خود را به جان آمریکاییها میاندازند. حمله ایران به زیرساختهای نفتی منطقه یا بستن تنگه هرمز، که برای عرضه جهانی نفت اهمیت اساسی دارد، نیز احتمال بالایی دارد و پیامدهای چنین وضعی تب منطقه و جهان را بالا خواهد برد.
کوردزمن و توکان مینویسند: ایرانیها میتوانند ترکیب سلاحهایی مثل مین، زیردریایی، زیردریاپیما، پهپاد، موشک ضدکشتی، قایقهای کوچک، و نیروهای جنگی را در هر نقطهای از خلیج فارس مستقر و جریان صادرات نفت را تهدید کند. هر اختلال عمدهای کل اقتصاد آسیا و بهای نفت را برای تمام دنیا تحت تاثیر قرار میدهد، جدا از آنکه نفت تولیدی از کدام نقطه دنیا میآید. وحشت و احتکار در مقیاس جهانی پدیدار خواهد شد.
ب) اقتصاد آمریکا در تأمین منابع جنگ جدید ناتوان است
از نظر تامین منابع اقتصادی برای درگیری نظامی جدید نیز ایالات متحده با چالش جدی روبهرو است. بنا بر برآورد دانشگاه «براون»، واشنگتن از ١١سپتامبر ٢٠١١ به این سو حدود پنج تریلیون دلار در جنگهایی که به بهانه مبارزه با تروریسم راه انداخته، هدر داده است. در سال 2013 نیز دانشگاه هاروارد در گزارشی هزینه جنگ آمریکا در عراق و افغانستان را شش تریلیون دلار برآورد کرد. اگرچه گزارش دانشگاه براون تلاش نمیکند تاثیر گسترده تر جنگ بر اقتصاد و استانداردهای زندگی توده وسیع کارگران آمریکایی را برآورد کند، اما گزارش دانشگاه هاروارد، به صورت محافظه کارانه تخمین زده بود جنگ عراق و افغانستان برای هر خانواده آمریکایی حدود ٧۵ هزار دلار هزینه داشته است. همچنین این موضوع را میبایست در نظر گرفت که هزینه هرگونه تقابل نظامی علیه ایران با توجه به موقعیت قیاسناپذیر ایران به نسبت عراق و افغانستان، هزینهای چندبرابری را، نسبت به نبردهای گذشته، به اقتصاد ایالات متحده تحمیل خواهد کرد.
ج) جامعه آمریکا برای جنگ علیه ایران به اجماع نمیرسد
هرگونه اقدام نظامی آمریکا علیه ایران نه تنها فاقد اجماع جهانی است و با مخالفت گسترده دولتهای غربی حامی واشنگتن روبرو خواهد شد، بلکه حتی در داخل آمریکا نیز در میان سیاستمداران آمریکایی اختلاف نظرهای عمیقی حول این موضوع وجود دارد. بخش قابل توجهی از دموکراتهای آمریکایی فشار بر ایران را با هدف کاهش هرینههای احتمالی تنها در قالب تحریم و محاصره اقتصادی دنبال میکنند و بخشی دیگر از جمهوری خواهان نیز به دلیل افزایش هزینههای مالی عملیات نظامی علیه ایران، فشارهای ضدایرانی خود را از مسیر ایجاد بلوکها و ائتلافهای بینالمللی ضدایران دنبال میکنند. علاوه بر این، فضای ضدجنگ علیه ایران تنها محدود به نخبگان و رهبران سیاسی این کشور نیست، بلکه افکارعمومی این کشور نیز متاثر از حضور بخش قابل توجهی از چهرههای علمی و اقتصادی ایرانی-آمریکایی، به شدت هرگونه اقدام نظامی و جنگ علیه ایران را محکوم و با آن مخالفت میکنند.
در سال،2012 در دوران باراک اوباما، همزمان با اعمال دور جدیدی از تحریمهای ضدایرانی شورای امنیت و فضاسازی برای اقدام نظامی احتمالی علیه ایران در رسانههای غربی، در میدان تایمز نیویورک حدود صدها نفر گرد آمدند و سپس به سمت دفتر نماینده آمریکا در سازمان ملل متحد و کنسولگری اسرائیل راهپیمایی کردند. بر روی پارچه نوشتههایی که شرکت کنندگان در تظاهرات حمل میکردند، از جمله نوشته شده بود: «جنگ نه، تحریم نه، دخالت نه، ترور نه.» علاوه بر نیویورک، حدود ۸۰ شهر دیگر در آمریکا و کانادا شاهد تظاهرات اعتراضی در مخالفت با جنگ احتمالی علیه ایران بودند. به گفته سازمان دهندگان، این تظاهرات از جمله در شهرهای بزرگ دیگری چون بوستون، شیکاگو، فیلادلفیا، سان فرانسیسکو و واشنگتن نیز برپا شد. همچنین در کانادا تظاهرات مشابهی در کالگاری و ونکوور برگزار شد. در آن زمان در لس آنجلس فعالان ضد جنگ به عنوان بخشی از حرکت اعتراضی خود، روپوشهای نارنجی رنگ و سرپوشهای سیاه رنگ پوشیده بودند که یادآور زندانیان گوانتانامو بود. حتی علاوه بر آمریکا، اعلام شد که قرار است در بریتانیا، ایرلند و هند نیز تظاهرات ضد جنگ احتمالی علیه ایران برگزار شود. همزمان نیز حدود ۶۰ گروه مدافع صلح و حقوق بشر، مردم آمریکا و کانادا را به شرکت در تظاهرات فراخوانده بودند. اطلاعیه مشترک این گروهها که عنوان آن «روز حرکت مردمی: ۴ فوریه ۲۰۱۲» بود، علاوه بر انتشار در سایتهای اینترنتی، در روز تظاهرات در میان مردم پخش شد. در این اطلاعیه از جمله آمده بود: «جنگ علیه ایران مدتی است به شکلهای گوناگون شروع شده است.» این اطلاعیه به عنوان مثال از «کشتنن دانشمندان اتمی ایران بر اثر بمب گذاری» نام میبرد. فعالان ضد جنگ در اطلاعیه خود به تلاشی که برای تاثیر بر افکار عمومی صورت میگیرد تا به نام «امنیت ملی» دخالتی نظامی علیه ایران را توجیه کنند، انتقاد کردند. آنان رسانهها و سیاستمدارانی را نکوهش کردند که با «داستانهای ساختگی» مدعی در دست داشتن شواهدی دال بر خواست ایران برای تولید سلاح اتمی هستند. آنان پس از اشاره به دو مورد عراق و افغانستان و خسارتهای جانی و مالی در این دو کشور نمیخواستد بگذارند که کشوری دیگر در خاورمیانه وارد جنگ شود.
د) ارتش آمریکا توانایی آغاز جنگی جدید را ندارد
در حال حاضر ارتش امریکا علاوه بر عراق و افغانستان، در حمایت از ائتلاف سعودی در یمن و حمایت از برخی گروههای ضد دولتی در سوریه حضور فعالی دارد. با این حال در هیچ کدام از این کشورها، آمریکا نتوانسته اهداف مطلوب خود را دنبال کند. در افغانستان پس از گذشت بیش از 15 سال، دولت در ضعیف ترین وضعیت خود به سر میبرد و نزدیک به نیمی از کشور به طور غیررسمی تحت کنترل شورشیان طالبان است. در عراق، داعش امنیت را به چالش کشانده است و هیچ نشانهای از توسعه اقتصادی و اجتماعی مورد انتظار پس از سقوط صدام نیست. در شرایط چالش امنیتی و سیاسی در عراق و افغانستان و با وجود وضعیت نامطلوب سوریه و یمن برای آمریکایی ها، لشکرکشی جدید ارتش این کشور به دیگر حوزهها در عمل به معنای شکست همزمان در همه جبههها به دلیل گسترش حوزههای درگیری قبلی خواهد بود. در همین ارتباط براساس بررسي مؤسسه بروكينگز در خصوص نيروي لازم براي حمله به ايران، امريكا براي يك حمله موفق زميني به ايران نياز به 800 هزار نيروي نظامي دارد كه حتي در حالت بسيج عمومي اين كشور نيز از توان نظامي آن خارج است.
ر) برجام کارکرد بهتری نسبت به حملات هوایی دارد
بسیاری در غرب معتقدند که حملات نظامی آمریکا به طور قطع مانع اصلی از سرگیری برنامه هستهای ایران (که برجام آن را محدود کرده است) را کاملا از اعتبار خواهند انداخت و بی معنا خواهند کرد زیرا نظام تحریمها و بررسیهای بینالمللی را که باعث حضور ایران بر سر میز مذاکره شد، نابود خواهند کرد. کشورهای آسیایی و اروپایی با کمک به آمریکا در انزوا و تحریم ایران نقش زیادی در به ثمر نشستن راهبرد پیشین آمریکاییها علیه ایران داشتند و در درجه اول همین موضوع بود که موجب امتیازدهی ایران و ترغیب آن برای انجام مذاکرات بود. اما هماکنون همه این کشورها به دلیل خروج آمریکا از برجام از دست ترامپ عصبانیاند و در مجموع نسبت به تحمیل مجدد تحریمها علیه ایران به منظور رسیدن ترامپ به مذاکرهای بهتر با ایران علاقهای ندارند.
اگر ایالات متحده به ایران حمله کند، هراس بر جامعه بینالمللی حاکم خواهد شد و حمایت اش از تحریم و انزوای ایران را کنار خواهد گذاشت و همین موقعیت دیپلماتیک بهتری نصیب ایران خواهد کرد. در نتیجه، هر اقدام جدی آمریکا برای ممانعت از بازسازی برنامه هستهای ایران شکست خواهد خورد. کالین کال از دانشگاه جرج تاون در سال 2012 به کنگره آمریکا گفت: اگر مدرک روشنی درباره فعالیت ایران برای دستیابی به سلاح هستهای پیدا نشود، هر گونه حمله آمریکا به تاسیسات هستهای باعث فروپاشی اجماع بینالمللی علیه این کشور خواهد شد و دیگر نمیتوان هیچ برنامه مشترکی با کشورهای دنیا علیه ایران پیش برد. اگر بازرسان آژانس از ایران خارج شوند، دیگر به سختی میتوان تلاشهای ایران برای بازسازی برنامه هستهای اش را مورد بررسی قرار داد و از فعالیتهای خطرناک آن جلوگیری کرد.
سناتور تام کاتن، که یکی از ایران هراسان کنگره است و ظاهرا نفوذ زیادی بر ترامپ در زمینه مسائل امنیت ملی دارد، گفته است که حمله به ایران کاری نیست که بتوان در چند روز آن را انجام داد و به سادگی به همه چیز دست بیابیم. ایران برنامه هستهای را متوقف نخواهد کرد مگر اینکه ایالات متحده وارد یک جنگ کم و بیش دائمی با ایران شود؛ البته حتی در چنان حالتی هم ممکن است ما در دستیابی به اهداف مان موفق نشویم و قطعا تبعات بسیار مخربی هم برای آمریکا و متحدان اش خواهد داشت.
جالب اینجاست که توافق هستهای با ایران (برجام) به خوبی توانسته است چارچوب مشترکی برای درجه و میزان فعالیتهای هستهای ایران باشد و نگرانیهای آژانس را کاملا رفع کرده است. منتقدین ترامپ میگویند: با توجه به نظارت شدیدی که بر برجام اعمال میشود، دور زدن بازرسان آژانس بسیار سخت است؛ بدین معنا که تا زمانیکه برجام برقرار است حرکت ایران در مسیر کره شمالی و تبدیل به یک تهدید هستهای واقعا دشوار است.
تاکنون حتی با وجود خروج آمریکا از برجام، این قرارداد توانسته است دوام یابد اما به هر حال افزایش ستیزهجویی آمریکاییها میتواند تهران را نهایتا به این نتیجه برساند که محدودیتهای اعمال شده از جانب برجام را کنار بگذارد. به هرحال، به لحاظ منطقی احتمال دست زدن آمریکا به جنگی محدود یا تمامعیار علیه ایران هرچند ضعیف است اما بالاخره یک رئیسجمهور دیوانه در آمریکا بر سر کار است و جنگ طلبانی مثل پومپئو و بولتون هم در کنار او هستند که معلوم نیست از چه منطقی پیروی میکنند.
منبع: ماهنامه بانکداری آینده شماره 34 مرداد 97