زمانی برای ساختن

همه ما بیش از حد لازم برای بهبود وضعیت حال جامعه در همه حوزه ها و ابعاد تلاش می کنیم. اما ارزش افزوده نهایی این تلاش بسیار کمتر از آن چیزی است که انتظار داریم. حتی برخی مواقع آنچه را که درویده ایم نیز به یک باره طوفانی سخت در میگیرد و انباشته هایمان را به هیچ میبرد و ناگزیر باز باید از نو آغاز کنیم. مانند مورچگانی که دانه هایی چندین برابر توانشان را با در کوله تلاش از دامنه ای بلند تقدیر به نصفه میبرند اما هر بار بادی سهمگین یا چرخش پایی از موجودی گذرنده آنان را با توشه و ریشه به ابتدای راه پرتاب می کند.

این حکایت کشوری است که درآمدهای نفتی اش چنان است که دولت هایش را  احساس بی نیازی  می بخشد از ملتش، آنگونه که به دلیل هزینه هایی که ایجاد می کنند هیچ احساس  مسئولیتی نمی کنند و بعضا جامه تبختر بر تن  کرده  چرخ زنان و دامن کشان  هنر خویش به تسبیه شعر و غزل جشن می گیرند. غافل از آنکه تار گرسنگی بر پود در آینده ای که اصلا دور نیست می زنند و فرشی بافته  می شود که نامش را یک بار بیماری هلندی می نامیم، یک بار رکود تورمی و بار دیگر رکود غیر تورمی والبته آنچه می نوازد  زخمه های تورم است بر تارروزگار و آهنگ غم انگیز فقر مرثیه می کند.
البته حدیث  نفت در کشور ما تکراری است اما آنچه هیچگاه از تکرار خسته نمی شود جای پاهای غول آسایی است که ما بودجه های  نفتی اش می خوانیم.  هر سال عادت کرده ایم که چاقترش ببنیم و مانند هیولایی، هر آنچه درویده ایم را می بلعد و گاه حتی مجال رویشی نمی گذارد تا ما درویدن را تجربه کنیم
این حکایت نه حکایت امروز است و نه دیروز بلکه حدود 5 دهه است که بر جانها جاری است و با وجود اینکه درمانش را می دانیم اما نمی توانیم.
یکی از پیامدهای تلخ   بودجه های نفتی آن است که حتی در سالهایی که در آمد حاصل از فروش نفت به کمینه می رسد اما اثرات تورمی و انبساطی سال های قبلش نه تنها کم نمی شود که  تشدید می شود  و در استقراض ها و رکود و تورم و غیره خود را می نمایاند.
در چنین کشوری طبعا اجرای سیاستهای پولی سخت است و به زعم برخی رویا ، زیرا در حالی که همه کاهش مصرف نفت در بودجه را راه حلی گریزناپذیر می دانند اما اعتیاد بودجه به نفت چندان در عمق جان سیاست، اجتماع ، اقتصاد و فرهنگ به عنوان بخش های مختف اندام واره جامعه ما رسوخ کرده که هم به ناگزیر باور کرده ایم که تا این مخدره شیرین هست امید نجاتی برای آزادی و سیاستگذاری نیست.
مسئولیت ما
چنین نگاهی البته می توان برای ما خوشی سکرآوری را رقم بزند زیرا مسئولیت از دوش ما برمیدارد ، زیراوقتی امید نجاتی نیست تلاش طبعا بیهوده است و بنابراین می توان بر این باور تکیه کرد و از صحنه گریخت . اما انتخاب دیگری نیز هست و آن ماندن در صحنه است و امید بستن به زمانهایی که دلارهای نفتی چندان کم می شود که دولتها امید از نفت امید می برند و به ظرفیت های واقعی جامعه  ناگزیر می شوند.
در چنین مواقعی (که شاید اکنون در آن زمان باشیم) هنگام ساختن است. با نهاد سازی و تحکیم نهاد ها و شبکه ها اجتماعی و اقتصادی اعم از مدنی ، اقتصاد ، غیر اقتصادی و بانکی ساختار جامعه را تا حد ممکن استحکام ببخشیم تا شاید این امید تقویت شود که اگر مجدد سیل نفت بر دیوارهای شهرمان سرازیر شد پیش بینی های لازم را کرده باشیم و سیل گیرهایمان آنقدر قوت داشته باشند تا شاید این بار سیل هرآنچه ساخته ایم را از بیخ و بن نابود  نکند و دست کم بخشهایی باقی بماند تا در نوبتهای بعدی  توسعه ببخشیم  و شاید این بار از نفت را بتوانیم پشت سیلگیرها مهار کنیم و فرصتی برای بهترشدن بسازیم.
از کجا  باید شروع کرد
در جامعه ای که به نفت اعتیاد دارد طبعا سخت بتوان به این سوال پاسخ داد که از کجا باید شروع کرد. زیرا منافع گروهی و رانت به عنوان ویروسهای مسری هر نوع همگرایی را از درون می خورد و  نابود اگر نکند دست کم نا توان و بعضا ساختگی می کند. در یک چنین اندامی که با اعتیاد روبروست کمتر سلول یا عضوی را می توان یافت که ازبلا جان بدر برده  باشد و  باور کرد که سلامتش واقعی است.  شاید همین مجال که اکنون به عنوان نشریه، قلم نگارنده برآن رقص میکند نیز حاصل نفت باشد که اگرنفت نبود این مجال هم نبود. اما از سوی دیگر  نباید« شایدها واگرها»  پایه های ریل اندیشه های مان باشند بلکه باید ته مانده های باورمان را چتر فرصت هایمان کنیم و به سمت هدف پیش برویم و امیدوار باشیم که باورهایمان واقعی است. اما اینکه از کجا آغاز کنیم تنها یک عبارت می ماند: هر که هر کجا هست بنابر مسئولیت ، پستی و جایگاهی اجتماعی و غیر اجتماعی که دارد آنجا نقطه شروع است.
باورهایمان را ویرایش کنیم
ایجاد توازن و هماهنگی اقدام ها مهتر از خود آنهاست. زیرا بدون این دو عنصر گرانبها  تاثیرات اقدامهایمان ممکن است حتی منفی باشد. اما نکته آن است که هر گرانبهایی به سادگی  بدست نیاید. بنابراین  به نظر می رسد باز در چنین زمانی مهم است که باورهایمان را ویرایش کنیم و به سمت جاده تقویت کارهای گروهی و تیمی نگاه کنیم  چرا که غیر این راه در واقع هر مسیری را گام بزنیم به خنثی سازی تمام تلاش های فردی هر یک از «ما» منتهی می شود.
آیا می توانیم
سوال اکنون این نیست که «آیا می توانیم؟» بلکه مسئله این است که «باید بتوانیم» چرا که غیر از این نمی تواند باشد. سوال واقعی درواقع این است: «چطور می توانیم؟ » و لاجرم همه در راستای پاسخ به این سوال ظرفیت های موجود را کشف و نشانی دهیم و به اشتراک بگذاریم شاید که بتواند گامی به جلو باشد با این امید که نسلهای بعدی در فرصتهای بعدی گامهای ما را تکمیل کنند.

لینک کوتاهلینک کپی شد!
ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ

16  +    =  17