روزگار از دست رفته آتقـی

در دهه 60 جواد گلپایگانی با حضور در سریال «آینه عبرت» به یکی از نام‌های خاطره‌انگیز آن سال‌ها تبدیل شد که هنوز هم خیلی‌ها خاطرات آن روزگار را به یاد می‌آورند. در روزهای اخیر خبر زندانی شدن این بازیگر مطرح شد.

به گزارش پایگاه خبری بانکداری الکترونیک،ماجرا از این قرار است که در یکی از روزهای فروردین 1380، «آتقی» معروف سریال آینه عبرت بعد از یک تصادف، پشت میله‌های زندان رفت و از همان سال‌ها تاکنون زندگی را پشت میله‌های زندان می‌گذراند. ماجرای پیش آمده برای این بازیگر به یک تراژدی شبیه است؛ سقوطی ناخواسته که بر زندگی موفق یک سینماگر فعال نقطه پایان گذاشت. محبوبیتی که می‌توانست راه‌ها را برایش هموارتر کند با خود به پشت میله‌های زندان برد و تا همین حالا در انتظار به سر می‌برد. یکی از نشریات سینمایی در روزهای اخیر مصاحبه‌ای با این بازیگر انجام داد که پرده از زندگی سال‌های اخیر او برداشت. خبرگزاری‌های زیادی این مصاحبه را نقل کردند تا شاید اتفاقی برای این بازیگر محبوب بیفتد. آنچه می‌خوانید بخشی از همان مصاحبه است.
آینه عبرت از کجا آغاز شد؟
من در باغ بلور نقش یک معتاد را بازی کرده بودم و تجربه تیپ‌سازی در این قالب را داشتم. سال 67 محمود دینی از طرف اداره مبارزه با مواد مخدر به سراغ من آمد تا برای سه روز سر صحنه بروم و نقش معتاد را بازی کنم. آن سه روز شد 10 سال! شاید جالب باشد بدانید که برای کل بازی‌ام در آینه عبرت حتی یک ریال هم دستمزد نگرفتم.
سال‌ها پیش محمود دینی در مصاحبه‌ای گفته بود در برخی صحنه‌ها تنها دو بازیگر اصلی و یک فیلمبردار حضور داشته‌اند و حتی خبری از گریمور نبوده است.
اصلا خبری نبود. حتی خانه و ماشین خودم را هم در اختیار آن مجموعه گذاشتم. فقط یک پروژکتور داشتیم که وقتی می‌خواستیم سکانس‌های شب را بگیریم، نورش جواب نمی‌داد. سریال که پربیننده شد، کمی امکانات در اختیارمان گذاشتند، اما در کل اوضاع تولید تعریفی نداشت و کار با حداقل‌ها پیش می‌رفت. تقریبا فیلم‌نامه‌ای هم نداشتیم. خیلی از دیالوگ‌های آتقی را خودم فی‌البداهه می‌گفتم.
خب برسیم به اتفاق تلخی که زندگی شما را عملا به دو قسمت تقسیم کرد.
فروردین سال 80 مقابل حرم امام خمینی(ره) در اتوبان قم در حال رانندگی بودم. یک عابر پیاده می‌خواست از خیابان رد شود. تصادف بدی شد. چند اتومبیل به هم خوردند و آخرینش متعلق به من بود. اتومبیل من هم به جلو پرت شد و عابر را زیر گرفتم و متاسفانه کشته شد. اتومبیل بیمه نداشت و من چند روز زندانی شدم که با وثیقه آمدم بیرون و دنبال رفع پیامدهای این تصادف بودم که اتفاق تلخ بعدی چند روز پس از این ماجرا رخ داد. در خیابان سهروردی با خانمی تصادف کردم. انگار سایه شومی بر آن اتومبیل افتاده بود، البته این دومی منجر به فوت نشد، ولی شرایط اقتصادی من کاملا به هم ریخت. باید از آن خانم رضایت می‌گرفتم ولی از ایشان هم خبری نشد. می‌دانستم عازم زندان هستم. برای اداره اموالم به یکی از بستگانم وکالت دادم و خودم آماده پیامدهای ماجرا شدم. بستگان نازنین آن مقتول آمدند و رضایت دادند، ولی تصادف دوم و گرفتار شدن من در زندان باعث شد کلی چک برگشت خورده و بدهی به وجود بیاید. فرزندان آن خویشاوند هم الان صاحب پست و مقام شده‌اند و من از نظر حقوقی امکان اداره اموالم را ندارم چون در آن زمان وکالت تام به آن فرد داده بودم. آن قدر در زندان مانده‌ام که اصلا فرصتی برای این کار پیدا نمی‌کنم. چون در دوره‌ای که باید کلاف سردرگم امور مالی‌ام را باز می‌کردم و اداره وضعیت را در دست می‌گرفتم، دائم بدهی پشت بدهی می‌آمد و من هم گرفتار زندان بودم و هستم و بدهی‌هایی دارم که امکان پرداخت‌شان برایم وجود ندارد. شخص رهبر معظم انقلاب از همان زمان پخش سریال آینه عبرت به من لطف داشتند. چند بار خدمتشان رسیدم و تاکید کردند سریال را ادامه دهیم. آن لطف حتی در زمان زندانی شدن من هم شامل حالم شد و ایشان دستور رسیدگی به پرونده من را دادند. متاسفانه در دادستانی تهران کار پیش نمی‌رود و اتفاق‌های عجیبی افتاده است. ما یک قرارداد در تهران بسته‌ایم و بعد رسیدگی پرونده به دادسرایی در قم احاله می‌شود. من که اصلا مشخص نیست کی بتوانم از زندان بیرون بیایم، چگونه می‌توانم هر بار به قم بروم و ببینم پرونده در چه مرحله‌ای است؟
متوجه نمی‌شوم گره این کار کجا است. خب می‌توانید یک وکیل بگیرید که پیگیر کارتان شود.
وکیل دارم ولی وضعیت مالی‌ام آشفته است. آقای هاشمی شاهرودی حکم دادند که من شرایط اعسار دارم و آقای لاریجانی هم دستور رسیدگی داده‌اند. هربار منتظرم این دستورها منجر به اتفاقی شود ولی در دادستانی اتفاقی رخ نمی‌دهد. در این مدت دو بار سکته کرده‌ام. یک بار قلبی و یک بار مغزی، دست راستم بی‌حس شده و حس می‌کنم آخرین اخطارها را هم از زندگی گرفته‌ام. وضعیت مالی من هم روشن است. واقعا ندارم. از کجا بیاورم؟ زنده‌یاد منوچهر نوذری مدتی در زندان قصر با من هم بند بود. قلبش را عمل کرد و به‌دلیل شرایط جسمی‌اش دو سال از دوره زندانش را بخشیدند. من با این وضعیت هنوز باید به زندان بروم. حتی امکان عمل جراحی هم ندارم، چون بیمه‌ام در خانه سینما هنوز درست نشده است (کارت عضویت انجمن بازیگران را از جیبش بیرون می‌آورد.) این کارت عضویت من است در انجمن بازیگران و در مدت زندانی‌بودنم هم داوود رشیدی، فریبرز عرب‌نیا، سعید لنکرانی، حسین فرح‌بخش و تعدادی از دوستان به ملاقاتم آمدند.
کاری هم برای شما کردند؟ در همین 14 سال سینماگران بارها بانی حل مشکلات مالی مردم عادی هم شده‌اند.
توقعی ندارم. خود دوستان لابد ده‌ها مشکل و گرفتاری دارند. زمانی دفتر داشتم و نمی‌گذاشتم هیچ‌کس دست خالی از دفترم بیرون برود. تعدادی از بچه‌های سینما را داماد کردم. در سال‌های اول انقلاب که اوضاع سینما آشفته بود و اغلب اهل سینما خانه‌نشین و بیکار شده بودند دست خیلی‌ها را گرفتم. الان وضعیتم این است و همه چیز پیچیده شده است. شاید عمرم در همین کلاف سردرگم تمام شود.
این کلاف سردرگم با چه مبلغی گشوده خواهد شد؟
هفتاد میلیون تومان.
یعنی شما 14 سال به خاطر هفتاد میلیون تومان در زندان بوده‌اید؟
نه، کمتر از این بود. الان به این رقم رسیده است. مشکلات در طول زمان به جای آنکه کمرنگ‌تر شود پیچیده‌تر شد. سال گذشته با خانواده رفتیم برای انتخابات ریاست جمهوری رأی بدهیم. خانمی که مسوول مهر زدن شناسنامه‌ها بود. شناسنامه من را دید و گذاشت کنار. گفتم خانم شناسنامه‌ام مشکلی دارد؟ گفت نه، من همان کسی هستم که 14 سال پیش در خیابان سهروردی به من زدی. گفتم خانم کجایی؟ من برای رضایت گرفتن کلی دنبال شما بودم. ایشان الان در وزارت کشور مشغول کار است و گفت باید 12 میلیون تومان به من بپردازی تا رضایت بدهم. در این شرایط 12 میلیون تومان پول از کجا بیاورم؟ اگر آن 70 میلیون تومان را بپردازم، بیرون بیایم و پیگیر کارهای اموالم شوم، حتی آن رقم را هم در کوتاه‌ترین مدت خواهم پرداخت، ولی تا وقتی در زندان باشم، نمی‌توانم و جز خودم هم کسی نمی‌تواند ماجرا را درست کند.
حالا در زندان وضعیت‌تان چطور است؟
زندانی‌ها آتقی صدایم می‌زنند. کسی جواد گلپایگانی را نمی‌شناسد، ولی همه با آتقی رفیق‌اند. آقای جواد مومنی معاون زندان به من محبت دارند و آقای حسنی رئیس بند و آقای یزدان‌پرست رئیس فرهنگی زندان هم با من بسیار مهربان‌اند. 14 سال در زندان بودن با لطف همین دوستان و کمک‌شان به فیلم ساختن من تا حدی قابل تحمل شد. بله در زندان تا حالا پنج مستند ساخته‌ام که برای تعدادی از همین فیلم‌ها در زندان اوین برای فعالیت‌های فرهنگی جایزه گرفتم. دوست دارم کار کنم. اتفاقا یک طرح هم نوشته‌ام. من عاشق سینما هستم. دلم می‌خواهد بیرون بیایم و کار کنم، اما عمرم سوخت. استودیو و دفتر و بنگاه و خانه‌ام رفت. من تنها نان‌آور خانه بودم. نمی‌خواهم جلب ترحم کنم وگرنه خیلی حرف‌ها برای گفتن دارم.

لینک کوتاهلینک کپی شد!
ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ

72  ⁄    =  8