هاشمی: انحراف ۹۰ درصدی دولت از برنامه چهارم
ایبنا – میلیارد دلار از درآمدها کاهش پیدا کرده است، این 54 میلیارد دلار برای کشوری مانند ایران رقم کوچکی نیست. بنابراین اگر کمی اقتصادی نگاه کنیم باید بگوییم اولا اقتصاد ما ایزوله نیست و در ثانی اقتصاد منزوی امتیازی برای ما به شمار نمیرود. نکته جالب این است که اسلام از طریق تجارت، توسعه پیدا کرد حالا چطور میتوانیم به انزوای اقتصادی افتخار کنیم.
به گزارش پایگاه خبری بانکداری الکترونیک «محمد هاشمی» جزو آن دسته از اعضای مجمع تشخیص مصلحت نظام است که با نگاهی انتقادی به عملکرد دولت نهم مینگرد و آن را منطبق با سند چشمانداز 20 ساله نظام و برنامه چهارم نمیداند. او همانند برادر بزرگترش آیتالله اکبر هاشمیرفسنجانی، که ریاست مجمع تشخیص مصلحت نظام را بر عهده دارد، معتقد است نباید از بحران اقتصادی جهان شادمان شد و خوشبینانه تصور کرد که این بحران بر اقتصاد ایران تاثیر چندانی ندارد. محمد هاشمی که 14 سال ریاست رسانه ملی را بر عهده داشت، میگوید اکنون حتی به عنوان یک عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام نیز امکان طرح دیدگاههای انتقادیاش را از صداوسیما ندارد. او معتقد است که در صورت برگزاری انتخاباتی آزاد، احتمال اینکه کاندیدایی عملگرا بر سکان دولت دهم تکیه زند، زیادتر از سایر گزینههاست. محمد هاشمی احتمال نامزد شدن خود را در این انتخابات نفی نمیکند.مسوولان ایرانی در برابر بحران جهانی اقتصاد دو نوع واکنش نشان دادند؛ عدهای اظهار خوشحالی کردند و از «گوشمالی الهی» و معجزه سخن گفتند، اما برخی دیگر آن را هشدارآمیز دانستند. شما از کدام دیدگاه دفاع میکنید؟اگر کسی با جوامع غربی آشنایی داشته باشد، میداند که اقشار گوناگونی از نظر درآمدی در کشورهای غربی زندگی میکنند. شبیه همین تقسیمبندی که در کشورمان داریم و میگوییم «دهک» اول تا دهم، در غرب نیز وجود دارد. در بحران اقتصادی که الان بهوجود آمده است، کسانی که متضرر میشوند، دهکهای پایین جوامع غربی هستند. بنابراین حاصل این بحران در غرب این است که فقیر، فقیرتر میشود. حالا اگر در جامعه ما کسانی برای اینکه فقیری در هر جای دنیا فقیرتر شود، خوشحال میشوند، خب این یک نوع نگاه به شمار میرود. اما در ادبیات ما بیت زیبایی به چشم میخورد مبنیبر اینکه «تو کز محنت دیگران بیغمی، نشاید که نامت نهند آدمی». انسان نمیتواند از درد و رنج انسان دیگر با هر دین و مسلکی خوشحال شود. جامعه انسانی به هم پیوسته است همانطور که سعدی میگوید «بنی آدم اعضای یکدیگرند». در دو، سه سال گذشته هر سال یکی دو حادثه طبیعی دلخراش در غرب رخ داد مانند توفان «کاترینا»که یکی از ایالتهای آمریکا گرفتار شده است و آدمهای زیادی را بیخانمان کرده است؛ شما وقتی تصاویر این رویدادها را از تلویزیون تماشا میکنید میبینید که چه تیپ آدمهایی بیشترین صدمه را دیدهاند. این آموزههای دینی ما نیست که ابراز شادمانی کنیم که سیل در فلان ایالت آمریکا خرابی به بار آورد و جمعی را بیخانمان کرده است.از سوی دیگر ما باید واقعیتها را در نظر بگیریم. اقتصاد ما تکمحصولی و وابسته به نفت است. در یک اقتصاد نفتی وقتی در پی بحران اقتصادی قمیت این محصول از حدود 150 دلار به زیر 50 دلار سقوط میکند، خسارت اصلی را چه کسانی میبینند؟ تولیدکنندگان یا مصرفکنندگان؟ پس از نظر اقتصادی نیز کشورهای تکمحصولی بهویژه تولیدکنندگان نفت از بحران اقتصادی دنیا زیان میبینند و هنگامی که درآمدشان کم میشود، روی زندگی مردم فشار میآورد. اقتصاد زنجیرهای است که نمیتوان یک حلقه را از آن خارج کرد. امروز همه کشورها کموبیش به اقتصاد جهانی وابستگی دارند.ممکن است ضریب پیوستگی برخی از کشورها به اقتصاد جهانی بیشتر باشد و برخی کمتر، اما نمیتوانیم کشوری را پیدا کنیم که مدعی باشد از نظر اقتصادی به هیچجا وابسته نیست. حالا کشوری مانند ایران ممکن است از نظر سیستم «پولی» کمتر وابستگی داشته باشد، اما از نظر تولیدی و درآمدی به «فروش نفت» بیشتر وابسته باشد. بنابراین همه کشورها از این بحران متضرر میشوند و نکته مهم در این زیانبینی آن است که فقرا و گروههای آسیبپذیر بیشتر لطمه میبینند و گروههای مرفه اگر پولدار نشوند دستکم در وضعشان تغییر چندانی بهوجود نمیآید.اتفاقا فارغ از میزان تاثیر بحران اقتصاد جهانی بر ایران، یکی از دلایل این شادمانی ظاهرا این است که میگویند اقتصاد ایران چندان به دنیا وابسته نیست. به نظر شما در دنیای امروز انزوای اقتصادی امتیاز به شمار میآید؟ یعنی ایزوله بودن اقتصاد کشور افتخارآمیز است؟اگر به هر دلیلی اقتصاد ایران را ایزوله شده در نظر بگیریم، برای ما امتیازی محسوب نمیشود. آن عزیزانی که این حرف را میزنند، هنگامی که آمریکا میگوید ایران را ایزوله کرده و کشور ما منزوی شده است، از تریبونهای رسمی اعلام میکنند که چنین ادعایی نادرست است ما با دنیا ارتباط داریم. اقتصاد و سیاست در دنیای امروز به هم پیوسته است. ما یا منزوی هستیم یا نیستیم. اگر از نظر اقتصادی منزوی هستیم، پس در سیاست هم وضع بر همین منوال است. اگر هم منزوی نیستیم پس در هیچیک از عرصهها ایزوله نشدهایم. بنابراین باید یکی از این حرفها را قبول کرد. بهترین دلیل برای اینکه اقتصاد ما به معادلات جهانی وابسته است، همین تولید نفت است. ما برای اداره کشور نیاز به منابع درآمدی داریم و اکنون مهمترین منبع مالی، فروش نفت به شمار میرود.براساس گزارش رئیس بانک مرکزی 54 میلیارد دلار از درآمدها کاهش پیدا کرده است، این 54 میلیارد دلار برای کشوری مانند ایران رقم کوچکی نیست. بنابراین اگر کمی اقتصادی نگاه کنیم باید بگوییم اولا اقتصاد ما ایزوله نیست و در ثانی اقتصاد منزوی امتیازی برای ما به شمار نمیرود. نکته جالب این است که اسلام از طریق تجارت، توسعه پیدا کرد حالا چطور میتوانیم به انزوای اقتصادی افتخار کنیم.در مجلس شورای اسلامی و مجمع تشخیص مصلحت نظام قوانین و اسناد فرادستی به تصویب رسیده که جهتگیریهای کلان اقتصادی کشور را معین کرده است. اکنون در سال آخر اجرای برنامه چهارم قرار داریم و میدانیم که برنامه چهارم، اولین برنامه سند چشمانداز 20 ساله به شمار میرود. با این حال هرچند وقت یکبار از سوی یکی از اعضای مجمع تشخیص اظهارنظرهایی میشنویم که به عدول دولت از اهداف کلان اقتصادی اشاره دارد؛ در چه مواردی از اهداف برنامه چهارم و سند چشمانداز عقب ماندهایم؟در برنامه چهارم با دو نوع هدفگذاری روبهروییم؛ یکی اهداف برنامه و دیگری احکام برنامه. اهداف برنامه کیفی و احکام آن کمی است. آنچه شاخصپذیر و قابل اندازهگیری محسوب میشود، احکام برنامه است. یکی از احکام برنامه چهارم این بود که میزان وابستگی بودجه جاری دولت به درآمد نفتی سالی 10 درصد کاهش پیدا کند و در طول دو برنامه یعنی 10 سال صددرصد بودجه جاری از مالیات و درآمدهایی از این دست تامین شود. حال اگر سال 83 را سال پایه برنامه چهارم در نظر بگیریم باید در بودجه سال آینده، 50 درصد از اتکای دولت به درآمدهای نفتی کاهش مییافت، حال آنکه نهتنها وابستگی به نفت در بودجههای 84 تا 87 کاهش پیدا نکرده، بلکه حدود 60 درصد نسبت به سال پایه نیز افزایش یافته است. اگر این رقم 30 درصدی را که باید در این سه سال از وابستگی کم میشد جمع کنیم، میبینیم 90 درصد از حکم برنامه چهارم انحراف داریم. تورم و گرانی از احکام دیگر برنامه است. قرار بود امسال تورم یک رقمی یعنی 9 درصد شود. رئیس کل بانک مرکزی میگوید تلاش میکنیم که تورم را روی 25 درصد نگه داریم و دیگر کارشناسان میگویند تورم واقعی 35 درصد است، این یعنی 5/2 برابر انحراف از برنامه. کاهش نرخ بیکاری نیز از احکام برنامه است که میدانیم محقق نشده است. ما در سند چشمانداز 20 ساله پیشبینی کردهایم که در آخرین سال اجرای سند، بیکاری نداشته باشیم البته این به معنی صفر شدن درصد بیکاران نیست. براساس معیارهای بینالمللی اگر در جامعهای 3 تا 4 درصد نرخ بیکاری وجود داشته باشد، میگویند این جامعه بیکاری ندارد. به هر حال در برنامه چهارم که نخستین برنامه سند چشمانداز است، قرار شد که سالی نزدیک به یک میلیون فرصت شغلی ایجاد شود، که اگر این کار را میکردیم، فقط نرخ بیکاری افزایش پیدا نمیکرد، چون ایران جامعه جوانی دارد و هر سال همین حدود وارد بازار کار میشوند. بنابراین پیشبینی شده بود که پس از تثبیت نرخ بیکاری در چند سال سپس روند نزولی آن شروع شود، حال آنکه نتوانستیم سالی یک میلیون فرصت شغلی ایجاد کنیم. یکی دیگر از شاخصها کاهش تصدیگری دولت و افزایش نظارت آن است اما اکنون بدنه دولت رشد کرده و هزینههایش زیادتر شده است. هر کدام از احکام اقتصادی برنامه چهارم را که بررسی میکنیم، میبینیم که درست در جهت مخالف عمل شده است. در موضوع افزایش صادرات غیرنفتی و کاهش واردات هم انحراف داشتیم. در سالهای اخیر واردات ما از مرز 50 میلیارد دلار گذشته و صادراتمان رشد چندانی نداشته است. ما باید به رشد اقتصادی حدود 8 درصد برسیم تا بتوانیم اهداف برنامه را محقق کنیم، اما براساس برخی گزارشها، اکنون رشد اقتصادی در خوشبینانهترین حالت 5/5 درصد است، تازه در این رقم افزایش قیمت نفت را نیز حساب کردهاند. بهطور کلی باید بگویم از میان شاخصهایی که قابل ارزیابی بوده و حکمی برایش در برنامه چهارم تعیین شده است، من هیچ شاخصی را نمیشناسم که براساس حکم برنامه درباره آن عمل شده باشد و به هدفی که تعیین شده بود، برسد.سند چشمانداز مصوب مجمع تشخیص مصلحت نظام است و برنامه چهارم اولین برنامه این سند، و آیا مجمع تشخیص سازوکاری برای نظارت بر حسن اجرای این قوانین دارد؟مجمع تشخیص سازوکاری که موجب بازدارندگی شود در اختیار ندارد و به عبارت دیگر نظارت مجمع از ضمانت اجرایی برخوردار نیست. براساس آییننامهای که تدوین شده است مجمع باید از دستگاهها گزارش بگیرد، یعنی دولت، مجلس و قوه قضائیه باید گزارشهایشان را از نحوه اجرای سند چشمانداز ارائه کنند و مجمع پس از تنظیم و بررسی، آنها را خدمت رهبری میفرستد، اما خودش دخالتی در امور ندارد که اگر انحرافی میبیند، بتواند جلوی آن را بگیرد. البته ابزارهایی وجود دارد که کمتر دیدم از آن استفاده شود؛ مصوبات مجمع سیاستهای کلی در حکم قانون اساسی است و اگر انحرافی از آنها در مصوبات مجلس دیده شود، شورای نگهبان باید آن را به مجلس برگرداند، اما شورای نگهبان کمتر این کار را کرده است. مجلس نیز اگر دید بودجهای که دولت فرستاده است، خلاف احکام برنامه یا سیاستهای کلی است، نباید آن را قبول کند و کلیاتش باید رد شود، اما مجلس هم کمتر چنین کاری را انجام داده است.یکی از انتقاداتی که دولت نهم همواره با آن روبهرو بوده شکاف میان دولتمردان کنونی و نخبگان و دانشگاهیان است. صدور دو نامه از اقتصاددان و نامه 109 چهره دانشگاهی به دولت و انتقاد آنها از روند امور در همین راستا ارزیابی میشود. حال که دولت خود را از کارشناسان مستقل بینیاز میداند، آیا از توان کارشناسی مجمع تشخیص در تصمیمسازیهایش استفاده میکند؟در فرآیند تصمیمسازی دولت موردی را ندیدهام که از توان کارشناسی مجمع استفاده شود، اما وقتی موضوعی در مجمع در دست بررسی قرار میگیرد از توان کارشناسی کل کشور بهره گرفته میشود یعنی ما از استادان دانشگاه، کارشناسان دولت، وزرا و نمایندگان مجلس در کمیتههای تخصصی مجمع دعوت میکنیم.در سخنرانی اخیر رئیسجمهوری در جمع استاندارن، احمدینژاد بارها واژه «بدخواهان» را برای کسانی که علیه اقدامات دولت موضعگیری میکنند، به کار میبرد؛ با توجه به اینکه اخیرا برخی از اعضای مجمع مانند «حسن روحانی» انتقادات تندی را از عملکرد دولت مطرح کردهاند، آیا این واژه بدخواهان را میتوان به اعضای مجمع نسبت داد؟هر کس که واژههایی از این دست را به کار میبرد مصادیقی را لابد در نظر دارد ولی چون تصریح نمیکند که منظورش چیست، دایره شمول آن هرکسی میتواند باشد. اعضای مجمع تشخیص اگر بدخواهان بودند، هیچگاه به عضویت این نهاد در نمیآمدند. من هیچوقت این نوع واژهها را شامل اعضای دولت، مجمع، مجلس، شورای نگهبان و حتی احزابی که در چارچوب قانون در کشور فعالیت میکنند، نمیدانم.برای شما به عنوان یک عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام که درباره نحوه اداره امور کشور، دیدگاهی متفاوت از دولتمردان کنونی دارید، امکان طرح دغدغههایتان در رسانه ملی وجود دارد؟رسانه ملی همواره نوعی خط قرمز دارد که گاهی تشدید میشود و گاهی هم کمرنگ. اکنون به این معنی که شما میگویید امکان طرح نظرهایمان را در صداوسیما نداریم. در بعضی از برنامههای رادیو گفتوگو امکان مطرح کردن حرفهای انتقادی وجود دارد، اما همانجا دیده میشود که پس از پخش این حرفها سخنان مدافعان را پخش میکنند بدون اینکه طرف مقابل فرصت پاسخگویی داشته باشد. این در حالی است که قاعده تضارب آرا حضور دو طرف در یک میزگرد است تا بعد مردم قضاوت کنند. اما معمولا برنامهها یکجانبه است. مخصوصا در برنامههای مربوط به عملکرد دولت.به نظر شما منطقی است که انتقادات و گلایههای یک مقام رسمی مانند یکی از اعضای مجمع تشخیص مصلحت در زمره خط قرمزهای رسانه ملی طبقهبندی شود؟رسانه ملی متعلق به هیچکس است. من 14 سال مسوول رسانه ملی بودم و توصیه امام(ره) این بود که رسانه ملی متعلق به مردم و یک شرکت سهامی نیست که مثلا 30 درصد سهامش متعلق به دولت باشد. مردم باید در رسانه ملی حضور داشته باشند و حضور مردم را باید با طرح مشکلات و معضلاتشان دنبال کرد نه اینکه یک میکروفن در دست بگیریم و در خیابان با کسی صحبت کنیم.مسوولان منتقد نیز دو نوع بیان دارند؛ یکبار ممکن است کسی مشکلات شخصی خود را با عدهای دیگر بخواهد در رسانه مطرح کند، که طبیعی است جای طرح این مسائل در رسانه نیست. اما گاهی مسوولان به نمایندگی از مردم مشکلات جامعه را مطرح میکنند که این خود نوعی از حضور مردم است. با این حال به نظر میرسد که صداوسیما اکنون معیار شفافی برای تفکیک میان این دو نوع برخورد انتقادی ندارد. برای مثال باید دید اگر محمد هاشمی میگوید تامین مسکن برای مردم رویا شده است، آیا خودش مستاجر است و دغدغه شخصی در این زمینه دارد یا اینکه دارد مشکل درصد بالایی از جمعیت را اعلام میکند؟بهتر است از همین منظر بخواهیم وارد بحث انتخابات ریاستجمهوری سال آینده شویم؛ گمان میکنید در صورت ادامه همین روند از سوی رسانه ملی، جناحهای گوناگون فرصت برابری در انتخابات آینده برای تبین برنامههایشان داشته باشند؟ به عبارت دیگر آیا جناحها امکان بهرهگیری منصفانه از صداوسیما را برای آشنا کردن مردم با دیدگاههایشان خواهند داشت؟با این روند، امکانی برای مردم فراهم نمیشود که بتوانند با دیدگاهها، برنامهها و استدلالهای نامزدها و طرفدارانشان آشنا شوند. اکنون در صداوسیما یک سویه بیشتر دیده میشود. بگذارید بحث را با مثالی برایتان روشن کنم. اخیرا سفری به خارج کشور داشتم و در آنجا فرصتی پیش آمد که چند شب شبکه CNN را تماشا کنم. این شبکه اخیرا گزارشهای بسیار مثبتی از عراق پخش میکند که از سویی فلاکت زمان صدام را نشان میدهد و از سوی دیگر زمان حال را طوری نشان میدهد که انگار آمریکا فرشته نجات مردم عراق بوده است.این گزارشها از دیدگاه رسانهای، جزو برنامههای انتخاباتی محسوب میشود با اینکه در آن هیچ اشارهای به انتخابات آمریکا نشده است. جنگ عراق یکی از سوژههای اصلی رقابتهای انتخاباتی به شمار میرود و چند روز مانده به انتخابات CNN در بهترین ساعتهای پخش برنامه گزارشهایی را پخش میکند که به نفع نامزد جمهوریخواهان تمام میشود. شما از همین حالا که ماهها به برگزاری انتخابات ریاستجمهوری دهم مانده است، برنامههای تبلیغی رسانه ملی درباره عملکرد دولت را میبینید در حالیکه طرف مقابل امکانی برای بیان نظراتش ندارد. آنچه بر اذهان مردم تاثیر عمیق دارد، تبلیغ غیرمستقیم است.صداوسیما همواره در برابر انتقاداتی از این دست، چنین استدلال کرده است که رسانه ملی موظف به پوشش اخبار مقامات رسمی کشور است. این استدلال را بهویژه اکنون که هر سه قوه دست اصولگرایان است، پذیرفتنی میدانید؟من میگویم رسانه باید آیینه جامعه باشد، اما واقعیت این است که اکنون چنین نیست. یعنی وقتی سفرهای استانی دولت را پوشش میدهند، به نارساییها نیز اشاره کنند. گذشته از این گاهی صداوسیما خبری را از کسی پخش میکند ولی در واقع میخواهد او را خرد کند. کاری که خبر 20:30 انجام میدهد خرد کردن رقباست.شما در یکی از مصاحبههای اخیرتان نیروهای سیاسی ایران را به سه گروه، اصولگرا، اصلاحطلب و عملگرا تقسیم کردید؛ برای مردم دو نام اول شناخته شده است میتوانید دستکم نام پنج شخصیت عملگرای کشور را نام ببرید؟در آن مصاحبه بحث مقایسه دولتها مطرح شد که گفتم یک وجه مشترکی بین دولتهای احمدینژاد و خاتمی میبینم و آن اینکه هر دو دولت تندروییهای داشتهاند. بعد بحث به دولت سازندگی منتقل شد که گفتم آن زمان نیروهایی که انتخاب شدند از یک جناح نبودند که واژههای تکنوکرات، فنسالار، عملگرا و اعتدالگرا را برای آنها در محافل به کار میبردند.بهنظر شما دولت دهم از آن کدام گروه خواهد شد؟اگر انتخابات آزاد باشد و مردم واقعا بتوانند با رایشان دست به انتخاب بزنند براساس نظرسنجیهایی که من از آنها مطلع هستم خاطرات شیرین مردم از دوران دولت آقای هاشمی است و از آن شرایط تعریف میکنند. البته نمیگویم همه مردم چنین نظری دارند. نظرسنجیها نشان میدهد که تمایل مردم بیشتر به جریانی فکری شبیه دولت سازندگی و پرهیز از افراط و تفریط است. مردم میخواهند جامعه آرامش داشته باشد و از افراط و تفریط خسته میشوند. در انتخابات آینده اگر هر سه گروه به طور مستقل به میدان بیایند آرا تقسیم میشود و انتخابات به مرحله دوم کشیده میشود اما اگر کسی میخواهد در مرحله اول کار را یکسره کند به نظر من باید ائتلاف جریان اعتدالگرا را با یکی از دو جناح اصولگرا یا اصلاحطلب داشته باشد. اگر اعتدالگرایان با یکی از دو جریان با هم ائتلاف کنند، براساس نظرسنجیها بالای 60 درصد آرا را در اختیار خواهند داشت.اخیرا نام شما هم به عنوان یکی از نامزدهای انتخابات دهم ریاستجمهوری مطرح شده، این موضوع شایعه است یا واقعیت دارد؟اولینبار این موضوع در برنامه مثلث شیشهای در تلویزیون مطرح شد، پاسخ من به این سوال این بود که در عالم احتمالات همه چیز امکانپذیر است. این پاسخ بازتابهایی در جامعه داشته است. حتی بعضیها برای تشکیل ستاد و تنظیم رئوس برنامه مراجعه کردند ولی همچنان به همان پاسخ اولیه بسنده کردهام، به هر حال رسانهها معمولا برداشتهای خود را از بعضی پاسخها منتشر میکنند.پس حضور خود در انتخابات دهم را تکذیب میکنید؟خیر، چنین حرفی نزدم و همچنان احتمال حضور به عنوان نامزد در انتخابات دهم وجود دارد.شما یکی از اعضای ارشد حزب کارگزاران محسوب میشوید، گفته میشود حزب کارگزاران نامزد حزبی برای انتخابات دهم تاکنون معرفی نکرده است و حتی تعدادی از مسوولان حزب از جمله خود شما اعلام کردید که حزب کارگزاران همراه با ائتلاف اصلاحطلبان در انتخابات شرکت و از نامزد واحد ائتلاف حمایت میکند؛ آیا احتمال نامزدی شما تعارضی با سیاستهای اعلام شده حزب ندارد؟هیچ تعارضی وجود ندارد، چون جبهه ائتلاف هنوز هیچ فردی را بهعنوان نامزد ائتلاف معرفی نکرده است.گمان میکنید احتمال دارد که شما را به عنوان نامزد ائتلاف معرفی کنند؟این سوال را باید جبهه ائتلاف پاسخ دهد، نه من.منبع:کارگزاران