جای خالی کانون بانک ها

محمود فراهانی؛ سردبیر

شاید جای هیچ نهادی به اندازۀ کانون بانک‌ ها خالی نیست. نهاد خودانتظام صنفی که می‌تواند در تمام فراز و فرودها در کنار نهاد ناظر در هدایت صنعت بانکداری به شکل کاملاً مؤثری سهیم باشد. ذات نظارتی بانک مرکزی و اجرای کانون بانک‌ها و به طور کلی این دو نهاد در کنار هم قادر خواهند بود تا کشتی صنعت بانکداری را در اقیانوس توفان‌زدۀ اقتصاد و اجتماع این روزهای ایران و جهان در مسیر ساحل نجات هدایت کنند.

شاید جای هیچ نهادی به اندازۀ کانون بانک‌ ها خالی نیست. نهاد خودانتظام صنفی که می‌تواند در تمام فراز و فرودها در کنار نهاد ناظر در هدایت صنعت بانکداری به شکل کاملاً مؤثری سهیم باشد.

شاید در هیچ زمان دیگری بانک مرکزی تا به این حد در تحقق ضرورت‌های بانکداری تنها نبوده است.

به شبکۀ بانکی که سرک می‌کشیم بانک مرکزی را می‌بینیم که تلاش می‌کند هر گره‌ای را بگشاید. این تلاش اگرچه قابل تقدیر و بسی احترام است؛ ولی نهاد ناظر مگر یک تنه تا چه حد قادر خواهد بود در شبکۀ بانکی نظم ایجاد کند.

در هیچ کجای جهان نیز چنین نیست. به واسطه ذات نظارتی بانک مرکزی و اجرایی کانون بانک‌ ها ، این دو نهاد را در کنار هم قادر خواهد ساخت تا کشتی صنعت بانکداری را در اقیانوس توفان‌زدۀ اقتصاد و اجتماع این روزهای ایران در مسیر ساحل نجات هدایت کنند.

تنزل بانک‌ها به کارگزاری

تنها ماندن بانک مرکزی و لاجرم بر عهده گرفتن بسیاری از امور اجرایی در کنار نقش نظارتی این نهاد، باعث شده تا بانک‌ها بیشتر در حد و اندازۀ یک کارگزاری ظاهر شوند تا اینکه دارای یک هویت مستقل مشتری‌مدار مؤثر باشند.

فلسفۀ وجودی بانک‌های مرکزی در دنیا از دیرباز مشخص بوده است. آنها تلاش کرده‌اند تا در اقتصاد با ابزارهای مختلف، دو وظیفۀ مستقل از هم را بر عهده گیرند؛ یکی ایجاد انضباط پولی در سطح اقتصاد با هدف کنترل و ثبات قیمت‌ها و دیگری نظارت بانکی. برای ایفای این دو نقش همواره تلاش کرده‌اند کمتر به امور اجرایی در سطح بانکی بپردازند.

اما در ایران مشاهده می‌کنیم در ساختار و صورت ظاهری چک، تا تعیین نرخ سود، میزان تسهیلات به بخش‌های مختلف اقتصاد و بسیاری دیگر از امور وارد اجرا می‌شود. این وارد شدن نه از روی علاقه‌مندی است؛ بلکه از روی اجبار و در فقدان نهاد کانون بانک‌ ها است؛ چون نهاد متمرکز دیگری نیست تا بتواند وظایف انتظام‌بخش را بر عهده گیرد.

در چنین شرایطی دو اتفاق رخ می‌دهد؛ اول آنکه شاهد حضور یک بانک مرکزی چابک نخواهیم بود. امپراتوری متمرکزی متولد خواهد شد که در بلندمدت خود به یک مانع توسعه بدل خواهد شد و باید تنها امیدوار بود هر از گاهی یک رئیس کل فهیم در این بانک، مسئولیت را بر عهده گیرد تا شبکۀ بانکی و اقتصاد نفسی بکشد. تجربه در این مورد کم نیست.

اتفاق دیگر گسترش تخلفات است. به دلیل سنگینی وظایف محوله به بانک مرکزی از سویه‌های مختلف حاکمیت و درخواست‌های دیگر ذی‌نفعان مثل مردم این بانک قادر به ایفای همۀ وظایف نیست و در نیتجه بانک‌هایی که بسترهای تخلف دارند و مستعد این کار هستند.

کما اینکه در حال حاضر کم نیستند بانک‌هایی که به راحتی و اتفاقاً با استفاده از ظرفیت‌های آیین‌نامه‌های ابلاغی بانک مرکزی تخلف می‌کنند.

به تاریخچۀ بانکداری بعد از انقلاب که نگاه می‌کنیم کم تخلف از اختلاس‌های چند هزار میلیارد تومانی تا بانک‌ها و مؤسساتی که همواره در منطقه منفی سیر می‌کنند و سال‌هاست مشمول مادۀ 141 هستند، کارهای اجاره‌ای و تخلفات ریز و درشت بسیار همگی ناشی از تنهایی بانک مرکزی و انبوهی از وظایف مختلف نظارتی و اجرایی است که ایفای‌شان فراتر از توان این نهاد است و تنها باید کانون بانک‌هایی باشد تا بتواند به عنوان حلقۀ اتصال بانک‌ها و بانک مرکزی هم منافع مشترک بانک‌ها را نمایندگی و از آن دفاع کند و هم برخی وظایف را از روی دوش بانک مرکزی بردارد.

فراموشی منافع مشترک

یکی از مهم‌ترین نقایص فقدان کانون بانک‌ ها نبود نهادی است که بتواند منافع مشترک بانک‌ها را نمایندگی کند.

یکی از وظایف اصلی بانک مرکزی صیانت از حقوق سپرده‌گذاران و تسهیلات‌گیرندگان (مجموعه مشتریان) بانک‌هاست؛ بنابراین همواره نوعی تضاد منافع بین بانک مرکزی و بانک‌ها وجود دارد.

تعادل‌بخش این تضاد، کانون بانک‌ ها است؛ همچنین تنها نهادی که می‌تواند بانک‌ها را حول منافع مشترک‌شان متحد کند و در عین حال این منافع را در خارج از نظام بانک و در مقابل نهاد ناظر نمایندگی کند کانون است.

منافع مشترک الزاماً در برابر بانک مرکزی نیست نهادهای حاکمیتی چون دولت و مجلس نیز بعضاً نافی منافع مستقیم بانک‌ها هستند.

شاید در برخی موارد به دلایل خاص، بانک‌ها باید جور اقتصاد و دولت را بکشند مانند زمانی که دولت برای تأمین بودجۀ مورد نیاز برای حقوق و دستمزد و یارانه دچار کسری مزمن است یا اینکه اوراق قرضه‌ای را منتشر کرده است؛ ولی خریداری وجود ندارد.

در این‌گونه موارد شاید بانک‌ها مجبور به همراهی دولت باشند؛ اما کانون بانک‌ها در این میان می‌تواند به عنوان یک هماهنگ‌کنندۀ موفق فشارهای ناشی از استقراض بیش از حد و ضعف نقدینگی مدیریت کند؛ همچنین می‌تواند در برابر زیاده برداشت‌های برخی از بانک‌ها از منابع بانک مرکزی هشدار دهد؛ به تعبیر دیگر کانون بانک‌ها هم منافع مشترک بانک‌ها را نمایندگی و هم از زیان مشترک پیشگیری می‌کند.

مشتری فراموش می‌شود

طبیعی است که بانک مرکزی به واسطۀ اینکه با مشتری سر و کار ندارد درک و دغدغۀ مشتری و مشتری‌مداری را ندارد. در واقع وظیفۀ بانک عامل است تا نسبت به مشتریان خود دغدغه داشته باشد؛ اما وقتی به دلیل ساختار ارتباطی غیر اصولی از بالا به پایینی که بین بانک مرکزی و بانک‌ها به وجود آمده است این وسط مشتری فراموش می‌شود.

اگرچه بانک مرکزی همواره دغدغۀ خدمت به مردم را دارد و اکنون تلاش کرده است این وظیفه به بهترین نحو انجام شود؛ حتی اگر مدل اجرایی خدمت، به زیان بانک‌ها باشد، نباید فراموش کرد که اساساً مفهوم و ابعاد خدمت با مشتری‌مداری که بانک‌ها دنبال می‌کنند مقوله‌هایی کاملاً متفاوت است.

نمونه‌هایی از این دست کم نیستند. یک شکل کردن ساختار چک‌ها، ورود به عرصۀ کارت‌های بانکی، رفتن تا آخرین گام ارائۀ خدمات بانک‌ها تا مبدأ اشتباه پیموده شده باشد؛ به همین دلیل کانون بانک‌ها حتماً باید وجود داشته باشد تا مشتری‌مداری بانک معنی پیدا کند و آزمون خطاهای بانکی کم هزینه‌تر شود.

جمع‌بندی

نکتۀ اساسی آن است که کانون بانک‌ ها باید شکل گیرد و مهم است که جایگاه قانونی داشته باشد. این امر چندان سخت و پیچیده نیست کافی است در قالب یک لایحۀ اصلاحیه خیلی زود به مجلس ارائه شود؛ همچنین بر اساس قوانین و مقررات فعلی هم این امر شدنی است.

بدان علت که شبکۀ بانکی یک صنف است و اصناف طبق قانون می‌توانند انجمن و اتحادیه تشکیل دهند. تنها یک عظم جدی برای این کار لازم است عزمی که نیازمند همت افراد دلسوز بانکی است.

لینک کوتاهلینک کپی شد!
ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ

70  ⁄  35  =