جدال قطب ها در قالب اعداد
بررسی رشد اقتصادی و ترکیب تجاری دو کشور آمریکا و چین بهعنوان نمایندههای دو قطب، فرآیند گذار اقتصاد را به تصویر میکشد. تجارت در دهههای اخیر اقتصاد چین را متحول کرده است. آمریکا که تا مدتها بدون رقیب، در اقتصاد جهانی یکهتازی میکرد، امروزه چین را بهعنوان یک تهدید بزرگ قلمداد میکند.
به گزارش پایگاه خبری بانکداری الکترونیک، سال ۱۹۷۸ را میتوان نقطه آغاز امروزی شدن چین نامید. از این تاریخ به بعد چین از یک اقتصاد بسته به یک اقتصاد باز تبدیل شد. درحالیکه نرخ تعرفه در اقتصاد این کشور پهناور در سال ۱۹۸۲ حدود ۵۶ درصد بود در سال ۲۰۰۸ به کمتر از ۱۰ درصد نیز رسید.
تا قبل از این سال، عمده صادرات چین «مواد خام» و «کالاهای صنعتی ساده» بود که تنها نیازهای ارزی برای واردات این کشور را پوشش میدادند. در سوی مقابل کالاهایی مانند انرژی، ماشینآلات و وسایل الکترونیک را از کشورهای غربی از جمله آلمان غربی و آمریکا وارد میکرد.
ابتدا بعد از شروع تجارت آزاد و کاهش محدودیتهای تجاری، رشد واردات بیشتر از رشد صادرات بود. اما با گذشت زمان هم سطح تجارت چین و هم ترکیب آن دگرگون شد. چین بسیاری از کالاهای وارداتی را خود تولید میکرد و کالاهای وارداتی عمدتا مواد خامی مانند نفت، انرژی و پتروشیمی بودند.
افزون بر این، به دلیل ورود سرمایههای خارجی نرخ تشکیل سرمایه تقویت شد و مهارتهای مدیریتی، تکنولوژیک و بهرهوری در این کشور افزایش یافت. مازاد تراز پرداختهای چین درحالیکه از ۱۹۷۸ تا حدود ۱۹۹۰ ثابت و حول نقطه صفر و حتی اعداد منفی بود، اما از این سال به بعد مازاد تراز پرداختها افزایش یافت. ابتدا با سرعت ملایم رشد کرد بهطوریکه در سال ۲۰۰۴ به حدود ۴۰ میلیارد دلار رسید.
اما بعد از این سال شتاب گرفت و در سال ۲۰۰۸ به حدود ۳۰۰ میلیارد دلار افزایش یافت. از سالی که آزادسازی تجارت شروع شد سهم چین در بازارهای جهانی بهطور پیوسته افزایش یافت. درحالیکه چین در سال ۱۹۷۸ تنها حدود یک درصد از تجارت جهانی را در دست داشت این نسبت در سال ۲۰۰۸ به حدود ۸ درصد رسید.
رتبه جهانی چین در تجارت خارجی درحالیکه در سال ۱۹۷۸ در بین کشورهای دنیا بیست و نهم بود، در سال ۲۰۰۸ به رتبه ۳ ارتقا یافت. مقایسه دیگری که تغییر ترکیب صادرات چین را به تصویر میکشد مقایسه صادرات از حیث مواد اولیه و کالاهای نهایی است. درحالیکه در سال ۱۹۷۸ سهم کالاهای خام و مواد اولیه در سبد صادراتی چین بیش از ۵۰ درصد بود اما این نسبت در سال ۲۰۰۸ به کمتر از ۵ درصد رسید.
در سوی مقابل، سهم کالاهای نهایی بهطور پیوسته افزایش یافته است. این روند نشان میدهد که مجاری تجاری و جریان سرمایهگذاری تا چه حد یک اقتصاد مصرفکننده را به یک اقتصاد تولیدکننده بزرگ تبدیل کرده است. تجارت آزاد و سیاستگذاریهای مناسب اقتصادی و مهمتر از همه روان بودن جریان سرمایهها از غرب به جنوبشرقی، باعث شده تا چین به یکی از بزرگترین اقتصادهای دنیا تبدیل شود.
این حقیقت با مقایسه نرخ رشد اقتصادی آمریکا و چین در دهههای اخیر قابل ردیابی است. در ۴۰ سال گذشته درحالیکه اقتصاد آمریکا با سرعت ملایم حرکت کرده، اما اقتصاد چین با سرعت معجزهوار حرکت کرده و خود را به نزدیکی اقتصاد آمریکا رسانده است. میانگین رشد اقتصادی سالانه آمریکا در ۴۰ سال گذشته کمتر از ۳ درصد بوده است.
اما میانگین رشد اقتصادی سالانه چین در همین مدت بیش از ۹ درصد بوده است؛ به این معنی که اگر چه در ۴۰ سال قبل، اقتصاد چین به لحاظ مختصات، فاصله زیادی با آمریکا داشته، اما در طول این ۴۰ سال، با سرعتی بیش از ۳ برابر آمریکا خود را به مقصد نزدیک کرده است. از سال ۲۰۰۰ تا ۲۰۰۷ وزن مازاد حساب جاری چین از کل تولید این کشور افزایشی بوده است بهطوریکه در پایان این بازه به ۹درصد نیز رسیده است؛ به این معنا که میزان صادرات مازاد بر واردات در این کشور حدود ۱۰ درصد کل تولید این کشور بوده است.
نکته مهم دیگر این است که با گذشت زمان مازاد تجاری چین با آمریکا افزایش و طبعا منجر به کسری تجاری آمریکا با چین شده است؛ بهطوریکه در سال ۲۰۱۷ حدود نیمی از کسری تجاری آمریکا از طریق چین رقم خورده است. امروزه حدود ۶۰ درصد از موبایلهای وارداتی کشور آمریکا از چین وارد میشود و همینطور ۲۲ درصد از خودروهای وارداتی آمریکا.
از طرف دیگر، آمریکا حدود ۵۷ درصد از سویای صادراتی خود را به چین میفرستد. درحالیکه کسری تجاری آمریکا با چین در سال ۲۰۰۲ حدود ۱۲۰ میلیارد دلار بود این مقدار در سال ۲۰۱۷ به بیش از ۳۵۰ میلیارد دلار افزایش یافته است. بنابراین مرور تقابل چین با آمریکا نشان میدهد که با آغاز پیوستن به اقتصاد جهانی، چین ابتدا به واردات گسترده از کشورهای غربی پرداخته است. اما بهتدریج جریان آزاد سرمایه باعث شکلگیری صنایع «درونزا» شده و اقتصاد چین از یک مصرفکننده به یک تولیدکننده بزرگ تبدیل شده است.
منبع: دنیای اقتصاد