رمز گشایی از گره‌های اقتصاد

در گفتگو با مرتضی نجف معاون فناوری اطلاعات بانک ملت؛

اگر بخواهیم در هر سازمان و جامعه‌ای تحول ایجاد کنیم اولویت با نیروی انسانی آن جامعه و سازمان است.اقتصاد ایران بانک‌محور است و باید اصلاح شود؛ البته اصلاحات آغاز شده است و به زمان نیاز دارد.اعضای هیئت مدیره بانک‌ها باید بازار سرمایه را بشناسند که متأسفانه نمی‌شناسند.سیاست مالی باید به گونه‌ای باشد که بازار موازی را تحریک نکند.سازوکارها باید به گونه ای طراحی شوند که منافع شخصی‌ بر منافع جمعی ترجیح داده نشوند. نیروسازی و شایسته‌سالاری مهم است.

به گزارش پایگاه خبری بانکداری الکترونیک، مسئله اصلیِ اقتصاد ما چیست وآیا ریشه در ساختار دارد یا اجرا؟ در گفت‌وگو با مرتضی نجف معاون فناوری اطلاعات بانک ملت همچنین شاخصه‌های یک اقتصاد بانک محور مورد بررسی قرار گرفته است. عناصری که یک اقتصاد بانک محور را می‌سازد نیازمند داشتن یک الگوی مشخص متناسب با زیست بوم فرهنگی و‌اجتماعی ماست.

نجف در عین حال با تاکید بر‌اینکه چندین سال است در‌ جامعه ما در برابر توسعه دولت الکترونیک مقاومت می‌شود.

فلسفه دولتِ الکترونیک، ایجاد شفافیت در اقتصاد است؛ اما بسیاری علاقه‌ای به شفافیت مالی ندارند ابتدا باید ساختار ‌سیستم اقتصادی کشور را اصلاح کنیم برای دستیابی به این هدف باید توجه کنیم که ما یک شبکه پولی و یک شبکه مالی داریم که می‌تواند به نقطه اتکایی بدل شود.گفت‌وگو با معاون فناوری اطلاعات بانک ملت را با هم می‌خوانیم:

* مسئله اصلیِ اقتصاد ما چیست؟

من به یک چیز معتقدم؛ مدل‌های اقتصادی اجراشده در کشور توسط کسانی مورد انتقاد قرار می‌گیرد که این مدل‌ها را اجرا کرده‌اند از جمله مسئولان بانک‌ها، مسئولان مالی و بورس همگی از وضعیت فعلی گله‌مند هستند که جای تعجب دارد؛ چرا که این وضعیت توسط همین منتقدان اداره می‌شود. قانون‌گذار، نماینده مجلس، بانک مرکزی، شورای پول و اعتبار، مدیران عامل پیشین بانک‌ها، دستگاه مجریه و قوه قضائیه هم گله‌مند هستند.

این مسئله از کجا ریشه می‌گیرد؟ مسئله اصلیِ اقتصاد ما این است که الگویی برای اقتصاد نداریم. گفته می‌شود الگوی اقتصاد اسلامی و الگوی اقتصاد سرمایه‌داری داریم؛ اما من می‌گویم این الگوها را هم نداریم بعضی‌ها می‌گویند توجه به مدل‌های اقتصادی غرب و شرق یا مدل اقتصادی کشورهایی که به لحاظ جمعیتی و قابلیت‌های اقتصادی با آنها اشتراک داریم، ضروری است. اکثر تحصیل‌کردگان ما این مدل‌ها را مطالعه کرده‌اند.

* ما در کدام سطح از سطوح سه‌گانه تئوری، مدل‌سازی و اجرا ضعف داریم؟

در ظاهر ضعف در تئوری است؛ اما در واقع این‌گونه نیست ما تحصیل‌کردگان خارج‌رفته و حوزوی داریم؛ بنابراین تئوری را می‌دانیم. تصور می‌کنم بیشترین مشکل ما در اجرای مدل است.

* تا پایان جنگ هشت ساله یک تئوری داشتیم که بر اساس آن اقتصاد را ملی کردیم، اقتصاد را کوپنی کردیم و مدلی که از آن تئوری حاصل شد و مبنای آن تلفیقی از اقتصاد چپ و اسلامی بود، ملی شدن اقتصاد بود؛ اما پس از جنگ و تشکیل دولت سازندگی این مدل تغییر کرد. آیا مدل ملی کردن اقتصاد   اشتباه نبود؟

بستگی به ابزارهای اقتصاد در کشور دارد. اقتصاد ما بانک‌محور است. اقتصاد در دنیا دو نوع بانک‌محور یا سرمایه‌محور یا ترکیبی از این دو است؛ اگر پنج کشور کانادا، انگلستان، آمریکا، آلمان و ژاپن را به عنوان اقتصادهای پیشرفته دنیا در نظر بگیریم تعدادی از آنها از جمله آمریکا، انگلستان و کانادا بازار سرمایه‌محور و آلمان و ژاپن بانک‌محور دارند؛ یعنی ابزار و عامل حرکت اقتصادی این دو کشور بر محور بانک به عنوان فراهم‌کننده تأمین مالی بازار سرمایه است؛ اما ریسک را به بازار سرمایه می‌برد.

* در 10 ساله اول انقلاب یعنی از سال 58 تا 68 نگاه ما به داشتن بازار سرمایه بی‌معنی بود؛ زیرا بازار سرمایه به اقتصاد آزاد مربوط است. بانک‌های ما به عنوان بنگاه‌های اقتصادی تعریف نشده‌اند؛ بلکه مؤسسات عام‌المنفعه‌ای تعریف شده‌اند که باید به مردم خدمات ارائه دهند. به نظر شما در دوره 10 ساله اول انقلاب، چالش اصلی چه بود؟

اگر بنگاه اقتصادی به این مفهوم باشد که بانک‌ها به سمت سودآوری بروند به رقیبی برای بازار تبدیل می‌شوند هیچ نوع مدلی این‌گونه نیست؛ حتی مدل بازار سرمایه این چنین نیست. بانک‌ها واسطه‌ای هستند که هزینه‌های خود را از طریق همین واسطه‌گری کسب می‌کنند این هزینه‌ها در بازار سرمایه از طریق کارمزدها و کارمزدهای تأمین مالی به دست می‌آید یا از طریق کارمزد خدماتی که ارائه می‌دهد این هزینه‌ها را تأمین می‌کند. گاهی نیز هزینه را بر دوش سپرده‌گذار و مابه‌التفاوت سود قرار می‌دهد به عبارتی در درآمد مشاع دست‌اندازی می‌کند.

اقتصادانان بانک را واسطه‌ای تلقی می‌کنند که منابع مالی را از سرمایه‌گذار دریافت می‌کند و به سرمایه‌پذیر انتقال می‌دهد و می‌تواند در سود و زیان شریک باشد و کارمزد واسطه‌گری خود را دریافت کند به عبارتی رابطه وکیل ـ موکل حاکم است.

* آیا در همین تعریف هم مقداری عقب نبوده‌ایم؟ زیرا در همان دوره هم بانک‌ها به کسب و کار سنتی تمایل داشتند.

ما مدل را با عملکرد خود زیر سؤال می‌بریم در صورتی که عملکرد ما کامل نیست. قوانین ما قوانین کاملی نیست. کدام بانک مضاربه را به طور کامل اجرا می‌کند؟ در ظاهر مشارکت و مضاربه هست؛ اما مشارکت واقعی نیست. اصول بانکداری غیرربوی را کسانی رعایت می‌کنند که واقعاً اسلام را قبول دارند نه کسانی که به جای سرمایه‌گذاری در کشاورزی در نیاوران آپارتمان می‌سازند؛ بنابراین مشکل در اجراست مشکلات چهل ساله ما مربوط به مدل‌ها و قوانین نیست؛ اگرچه قوانین ما نقایص بسیاری دارند؛ اما این مشکلات به ساختار و اجرا مربوط هستند.

 

* قوانین، همچون نخ تسبیح، مهره‌ها را گردهم می‌آورند. ما نخ تسبیح خوبی نداشتیم و خودبه‌خود این مهره‌ها پراکنده شدند و هر یک بر اساس زیست بوم ویژه خود برای بقا تلاش کردند و مهره های  قوی مهره‌های ضعیف را خورند.

به نکته‌ای اشاره کنم و آن اینکه زمانی که هدفِ یک جامعه رشد متناسب و کامل است باید همه بخش‌های جامعه همزمان و به یک اندازه رشد کنند در حالی که چندین سال است در جامعه ما در برابر داشتن دولت الکترونیک مقاومت می‌شود.

فلسفه دولتِ الکترونیک، ایجاد شفافیت در اقتصاد است؛ اما بسیاری علاقه‌ای به شفافیت مالی ندارند ابتدا باید ساختار سیستم اقتصادی کشور را اصلاح کنیم برای دستیابی به این هدف باید توجه کنیم که ما یک شبکه پولی و یک شبکه مالی داریم. بازار سرمایه داریم و بازار پول داریم.

* اینجا پرسشی مطرح می‌شود؛ ما از سال 67 به بعد همواره درصدد اصلاح ساختار بودیم؛ اما موفق نبودیم؛ چرا؟

مدیران عامل بانک‌ها یا هر سازمان دیگری باید زیر نظر هیئت مدیره و هیئت مدیره نیز باید زیر نظر سهام‌دار باشد. چرا سهام‌دار، حاکمیت شرکتی ایجاد می‌کند؟ به این دلیل که منافع هیئت مدیره بر منافع سازمان ارجحیت نداشته باشد. اعضای هیئت مدیره، مدیرعامل و سهام‌دار را دولت انتخاب می‌کند در بخش خصوصی نیز سهام‌دار، صلاحیت‌ها را تعیین می‌کند و صلاحیت‌ها در روابط تعیین می‌شوند صلاحیت‌ها علمی نیستند و همه این را می‌دانیم.

در طول چهل سال پس از انقلاب، همایش‌های بسیاری در حوزة بانک‌داری برگزار شد. در این همایش‌ها کسانی که اقتصاد کشور را به این حال و روز انداختند در صف اول سخنرانی هستند در حالی‌که این کارشناسان هستند که باید سخنرانی کنند؛ چون آنها درد و درمان را می‌شناسند و منافع شخصی را لحاظ نمی‌کنند. این مسائل به همین شفافیت باید گفته شود؛ اما کسی جرأت گفتن آن را ندارد؛ زیرا به سیاه‌نمایی متهم می‌شود؛ ولی نباید واقعیت را کتمان کرد.

* تصور کنید که مسائل بیان شدند و کتمان نشدند آیا طرح مسائل، به حل مسائل کمک می‌کند؟

تا زمانی که جرأت بیان مسائل نباشد هیچ راهکاری برای رسیدن به شفافیت وجود ندارد؛ وقتی تنها رسانة مردم، روزنامه و تلویزیون باشد این دو به راحتی می‌توانند شفافیت را زیر پا بگذارند؛ اما فضای مجازی، شفافیت را ممکن می‌کند. یک بار دیگر می‌گویم که همه بخش‌های جامعه باید موازی با یکدیگر رشد و توسعه پیدا کنند. آیا کانون‌های تصمیم‌گیری و تصمیم‌سازی به درستی عمل می‌کنند؟ چشمه‌های شفاف‌سازی حسابرسی، بازرسی و صورت‌های مالی استاندارد هستند؟ بانک مرکزی چند سالی است در این بخش‌ها شفاف‌سازی می‌کند؛ زیرا به جایی رسیده است که توانایی کنترل بانک‌ها را ندارد.

* بانک مرکزی در این زمینه تا چه میزان موفق است؟

به نظر من جمع کردن مؤسسات مالی در دوران ریاست آقای سیف کار بسیار بزرگی بود؛ اگرچه به دلیل آفت‌ها و خسارت‌ها مجبور به این کار شد.

* این مؤسسات حذف شدند یا فقط جابه‌جا شدند؟

فقط ادغام شدند هنوز موفق به حذف آنها نشدند؛ زیرا از حمایت قدرت برخوردارند.

* دولت سازندگی و در ادامه اصلاحات در تغییر الگوی اقتصادی 10 ساله اول انقلاب ناموفق عمل کردند این تغییر در دو قسمت بود؛ یکی برنامه اول برای خصوصی‌سازی و دیگری اصلاحات سیاست‌های اصل 44 که تغییراتی بنیادین بود؛ اما همواره تمرکز قدرت را داشتیم به نظر شما چرا؟ در طی سی سال هدف ما این بود که تمرکز را از بین برده و اقتصاد را آزاد کنیم؛ چرا موفق نبودیم؟

هر حاکمیتی سه وظیفه دارد؛ نخستین وظیفه امنیت است که شامل امنیت مرزها، ارتش، نیروی انتظامی، امنیت قضایی و مدنی در داخل جامعه است. دومین وظیفه بهداشت است به این معنا که بهداشت عمومی از سطحی استاندارد برخوردار باشد. سومین وظیفه، آموزش است این سه وظیفه مهم‌ترین وظایف همه دولت‌ها در دنیا صرف‌نظر از نوع نظام سیاسی آنهاست. وظیفه چهارمی هم دارند و آن ایجاد زیرساخت‌ها تا جایی است که بخش خصوصی قادر به ایجاد آن نیست؛ مثلاً اگر بخش خصوصی قادر به سدسازی است دیگر نیاز نیست دولت سدسازی کند در غیر این صورت وظیفه دولت است که بسترهای ساختاری را فراهم کند. سازمان گسترش در کشور این وظیفه را بر عهده گرفت و شرکت‌هایی همچون ایران‌خودرو، سایپا، ذوب آهن و غیره را تأسیس و سپس واگذار کرد؛ اما عمر کوتاهی داشت. متأسفانه ما در واگذار کردن، عملکرد مناسبی نداریم؛ چون بخش خصوصی به درجه‌ای از رشدیافتگی نرسیده است که قادر به اداره بنگاه‌های بزرگ باشد.

* به دلیل بستر نامناسب امکان رشد و توسعه برای بخش خصوصی فراهم نیست. ایراد و ضعف این بستر در چیست؟

این ضعف، به قوانین حاکم و نظارت‌ها بازمی‌گردد.

* آیا ممکن است حاکمیت، مأموریت‌های خود را متفاوت از منافع ملی تعریف کرده باشد یا اینکه دولت قادر نیست مأموریت‌های خود را اجرا کند؟

دولت از مردم تشکیل می‌شود؛ بنابراین همة ما دولت هستیم؛ اما آیا قوانین و مقرراتی برای کنترل من وجود دارد؟ قوانین، ضمانت اجرایی ندارند؛ همان‌گونه که می‌دانید تعدادی از مفسدین اقتصادی را مجازات و حتی اعدام کردند؛ اما آیا برخورد با فساد، برای جامعه امنیت و آسایش فکری ایجاد کرد؟ آیا جامعه از برخورد با عاملان فساد استقبال می‌کند؟ فساد باید از نقطه اول ریشه‌کن شود تا کوه نشود.

* آیا اجرایی نشدن قوانین و نداشتن ضمانت اجرا عامدانه است؟

پس از انقلاب، نسل جوانی، مدیریت کشور را در اختیار گرفتند و یادگیری را بر مبنای آزمون و خطا قرار دادند و نتیجه آن عدم ساختاریافتگی بود. اصلاح ساختار اقتصادی نیازمند اصلاح در مبنایی‌ترین بخش‌ها یعنی آموزش است.

* امروز دیگر با مسئله‌ای به نام نداشتن دانش و تجربه مواجه نیستیم. بعد از گذشت چهل سال باید به آزمون و خطا پایان داده شده باشد؟

همان‌طور که گفتم پیکره دولت و مجموعه قوانین آن از مردم تشکیل می‌شود انسانِ این جامعه به شیوه‌ای تربیت شده است که ارزش‌ها برای او اهمیت ندارند. نیروی انسانی، بنیاد تحول در جامعه است؛ اگر بخواهیم در هر سازمان و جامعه‌ای تحول ایجاد کنیم اولویت با نیروی انسانی آن جامعه و سازمان است.

* در سطح دنیا الگوهای موفقی وجود دارند؛ چرا قادر به استفاده از آنها نبودیم و همیشه دولت‌ها به آموزش و پرورش بدهکار هستند؟

چون بودجه‌ریزی در ایران وظیفه‌ای است در حالی که باید فرایندی باشد. تا زمانی که بسترها فراهم نیستند نباید انتظار موفقیت داشت. دولت‌ها یکدیگر را متهم می‌کنند و تجربیات خود را در اختیار یکدیگر قرار نمی‌دهند. فکر می‌کنم علت آن دور شدن ما از معنویات است.

* حفظ ارزش‌ها بهایی دارد؛ اگر رعایت ارزشی فایده نداشته باشد کنار گذاشته می‌شود؛ چرا در جامعه ما حفظ ارزش قیمتی ندارد؟

من حدود سی سال است که در شبکه بانکی فعالیت می‌کنم. باور کنید ما نیروهای بانکی ارزشمند بسیاری داریم. اینها کسانی هستند که بار همه چیز را به دوش کشیده‌اند و ممکن است منافع مادی نصیب‌شان نشده باشد و اصلاً دیده نشوند. نسبت مالکانه بانک‌ها زیر پنج درصد است و 95 درصد دارایی بانک‌های از 95 درصد بدهی بانک‌ها که متعلق به سپرده‌گذاران است خریداری می‌شود. این پنج درصد همه دارایی را مدیریت می‌کند این پنج درصد متعلق به سهامدار است و سهامدار هیئت مدیره را تعیین می‌کند.
همان‌طور که بیان کردم اقتصاد ایران بانک‌محور است و باید اصلاح شود؛ البته اصلاحات آغاز شده است و به زمان نیاز دارد؛ مثلاً مؤسسات مالی دیگر تولید نمی‌شوند و در حال ادغام شدن هستند و به تدریج از بازار حذف می‌شوند.

* علاوه بر مشکل ساختاری، دومین مشکلِ اقتصادی کشور، مربوط به تأمین مالی بنگاه‌هاست. در این خصوص نظرتان چیست؟

بانک مرکزی شش وظیفه دارد که توسط بانک‌ها انجام می‌شود؛ چون بانک‌ها ابزار بانک مرکزی هستند. اولین وظیفه که از همه وظایف مهم‌تر است، رشد اقتصادی است. دومین وظیفه اشتغال است. سایر وظایف، ثبات قیمت‌ها و کنترل تورم، ثبات نرخ بهره، ثبات نرخ ارز و ثبات بازارهای مالی است؛ یعنی سیاست مالی باید به گونه‌ای باشد که بازار موازی را تحریک نکند.

بانک مرکزی در سال 91 یا 92، اولین اوراق 23 درصدی را ارائه کرد. آن زمان نرخ سپرده‌ها 18 درصد بود. زمانی که دولت اوراق قرضه 23 درصدی ارائه می‌کند؛ یعنی این اوراق کف نرخ است. بانک مرکزی قصد داشت با این کار بازار را بررسی کند؛ اما این کار اشتباه محض بود. آقای سیف آن را اصلاح و حاکمیت شرکتی ایجاد و صورت‌های مالی را طبق استاندارد مشخص کرد و استانداردهایی به وجود آورد تا شش وظیفه بانک مرکزی را اجرا کند. او قصد داشت این کار را با کنترل تورم که برنامه اقتصادی آقای طیب‌نیا بود انجام دهد.

این برنامه کاملاً درست بود؛ اما ما شش هدف داشتیم؛ هدف رشد اشتغال اقتصادی را از یاد نبریم. آلمان و ژاپن قبلاً این مسیر را طی کرده و در این زمینه موفق بودند. این دو کشور مانند ایران بانک‌محور هستند. دلیل موفقیت این دو کشور چه بود؟ بانک مرکزیِ دو کشور آلمان و ژاپن هر روز میزان رکود ایجادشده توسط کنترل تورم را بررسی و مرتب پیچ تورم را سفت و شل می‌کردند. سایر کشورها نیز به این موضوع توجه داشتند؛ به همین دلیل کارشناسان فدرال رزرو هر روز هفت صبح دور هم جمع می‌شوند و بازار روز قبل را بررسی و گزارشات را دریافت می‌کنند و رئیس و نمایندگان فدرال رزرو درباره تغییر نرخ و پایه پولی تصمیم‌گیری می‌کنند؛ در واقع نوسانات را روزانه مورد بررسی قرار می‌دهند. آیا کشور ما با یک کشور آفریقایی که درآمد ملی ندارد مشابه است؟ آیا توسعة ظرفیت اقتصاد ایران به دلیل سرمایه‌گذاری خارجی است؟ آیا درآمد اصلی ایران از نفت تأمین می‌شود؟ آیا درآمد مالیاتی ایران از نفت است؟ بله درآمد مالیاتی ایران از نفت است. بیشترین درآمد مالیاتی ایران مالیات بر واردات است که از پول نفت کسب می‌شود.

 

* سناریوی برون‌رفت یا حل مسئله چیست؟

اعضای هیئت مدیره بانک‌ها باید بازار سرمایه را بشناسند که متأسفانه نمی‌شناسند. چرا؟ چون با سپردة مردم که نرخ متغیری دارد تسهیلات با نرخ ثابت می‌دهند که با یکدیگر چه به لحاظ مدت و چه به لحاظ نرخ بهره تطبیق ندارد. در بازار سرمایه کوچک‌مان به اندازه کافی ابزار داریم. من به غول نقدینگی که همه از آن هراس دارند به چشم یک فرصت می‌نگرم. به شما ثابت می‌کنم که یک فرصت است. بسیاری از کشورها آرزوی این غول نقدینگی را دارند. در چرخه فقر، تولید، درآمد، سرمایه‌گذاری ایجاد می‌کند. ما به قسمت درآمد وارد شده‌ایم و ماهی را به مردم داده‌ایم؛ اما ماهیگیری را آموزش ندادیم.

در دوران ریاست جمهوری آقای هاشمی رفسنجانی به قسمت سرمایه‌گذاری حمله شد در آن دوران از لحاظ مالی چند راه بیشتر وجود نداشت یا باید از بانک جهانی یا صندوق بین‌المللی پول، استقراض می‌کردیم یا از کشورهای بزرگی همچون آمریکا، روسیه و انگلستان وام می‌گرفتیم و تمام دستورات آنها را اجرا می‌کردیم؛ اما آخرین راه‌حل این بود که پایه پولی‌مان را افزایش دهیم. آخرین راه‌حل عملیاتی شد و تورم 40 الی 50 درصدی را دامن زد. پس از آن بر مبنای صنایع خرد و متوسط شهرک صنعتی ایجاد شد و کشور از وابستگی، به مهندسی معکوس و مونتاژ رسید.

مضاربه در ابتدای ورود خود 24 درصد بود؛ اما به تدریج کاهش یافت و به 19 درصد رسید و تولیدی‌ها به 14 درصد رسید؛ به این معنا که در قسمت سرمایه‌گذاری، درآمد ایجاد می‌کند و موجب سرمایه‌گذاری مجدد می‌شود؛ قسمت چرخه فقر از قسمت سرمایه‌گذاری انجام می‌شود؛ بنابراین باید غول نقدینگی را توسط دولت، وزرا و سازمان‌هایی همچون نفت، گاز و پتروشیمی تأمین مالی هدایت‌شده کرد.

در بانک ملت برای نفت تأمین مالی ایجاد کردیم؛ مثلاً در سال 88 تأمین مالی پروژه نفت و گاز عسلویه را انجام دادیم. ظرفیت پالایشگاه بنزین را افزایش دادیم و شاه‌زند را تأمین مالی کردیم. سه ضلع بانک ملت، بانک مرکزی و وزارت نفت، سندیکایی تشکیل دادند و تأمین مالی کردند. وزرات نفت، صورت وضعیت‌ها را تأیید و ما پول آن را تأمین می‌کردیم. ایران فقیر نیست.

بانک‌های ایران از تأمین مالی آگاهی ندارند بسیار تمایل دارم این مشکلات را با وزارت اقتصاد و دارایی در میان بگذارم و به آنها بگویم که پایه‌های مدیریتی بر دوش زیرمجموعه است و راه‌حل را در استخدام نیروی انسانی شایسته می‌دانم. شاید با قدرت داخلی نتوان صددرصد تأمین مالی انجام داد؛ اما 60 درصد که می‌توان تأمین مالی و اشتغال ثابت و موازی ایجاد کرد.

* چگونه می‌توان به این مشکل و چرخه ناقص خاتمه داد؟

در دوره دولت قبلی کارهای ارزنده‌ای صورت گرفت یکی از این کارها مالیات بر ارزش افزوده بود؛ اما به خوبی اجرا نشد مالیات بر ارزش افزوده به معنای شفافیت در کسب و کار است.

دومین قانونی که مایلم دولت‌ها پیگیری کنند در مبادلات پولی و تجاری با سایر کشورها ارز کشور را با ارز کشورهای مقابل بر مبنای قیمت اونس جهانی تواتر کنند. این امر موجب می‌شود تا قدرت دلار و فشار تحریم‌ها کاهش یابد.

آنچه برایم از اهمیت بسیاری برخوردار است اینکه سازوکارهای باید به گونه ای طراحی شود که منافع شخصی  بر منافع جمعی ترجیح داده نشود. نیروسازی و شایسته‌سالاری مهم است. در سفری که به ژاپن داشتم دفتر مدیر یک شرکت بزرگ کوچک‌تر از دفتر من بود شامل یک سالن اداری بود که حدود 40 الی 50 پرسنل داشت. مدیر، همان لباسی را پوشیده بود که کارگر در کارخانه پوشیده بود. کارگران همه با هم معتقد بودند که برای ژاپن کار می‌کنند نه برای یک مدیر. اما در ایران اگر یک مدیر، دفتر بزرگی نداشته باشد زیرمجموعه اهمیت و ارزشی برایش قائل نمی‌شوند.

اقتصاد مقاومتی به این معناست که من دفتری به این بزرگی نداشته باشم برای برون‌رفت از این وضعیت راهکار وجود دارد این راهکارها شروطی دارند؛ وقتی رئیس‌جمهور، اقتصاددانانی را به یک جلسه دعوت می‌کند باید کارشناسان را هم دعوت کند در دانشگاه‌ها تئوری‌های خوبی وجود دارند بانک ملت زمانی رشد کرد که نیروهای دانشگاهی و سنتی را در کنار یکدیگر قرار داد من در دانشگاه تئوری‌ها را به سادگی و بیشتر از جوانی که تجربه کار سازمانی را نداشتند جذب می‌کردم؛ بنابراین تئوری و عمل باید در پیوند با یکدیگر باشند و تجربه کار علمی و سازمانی برای دانشجو اگر همزمان باشد به بهترین نتیجه منجر خواهد شد؛ زیرا یکی از پیچیده‌ترین اختراعات انسان، سازمان است و فهم آن از طریق تئوریِ صرف ممکن نیست برای رهایی مردم از بلاتکلیفی چه باید کرد؟ در ژاپن برای برون‌رفت از مسئلة ارباب رجوع، حقوق کارمندان را دو برابر کردند و دولت از مردم خواست اجناس ژاپنی بخرند.

*راه های پیشنهادی شما برای تامین مالی چیست؟

سه راه برای تأمین مالی وجود دارد؛ یکی تشکیل کمیته در بانک برای رفع مشکل سرمایه در گردش بنگاه‌های کوچک و متوسط و اشتغال موجود را چه در کارخانه‌های بزرگ و چه کوچک ساماندهی کنیم. کسانی که درصدد خلق طرح‌های نو هستند؛ اگر هزینه آن در حد بانک است بانک تأمین مالی کند؛ اگر از 500 میلیون دلار به بالاست بازار سرمایه تأمین مالی کند؛ البته می‌توان به صورت سندیکایی نیز آن را تأمین مالی کرد.

باید راه تأمین مالی را پیدا کرد شک ندارم راه برگشت تأمین مالی با فساد در کشور مقابله خواهد شد. فضای مجازی این امکان را فراهم می‌کند راهکار کوتاه‌مدت تأمین مالی اشتغال موجود است و موازی با آن تأمین مالی‌های میان‌مدت و بلندمدت نیز در نظر گرفته شود. راهکار دیگر این است که اعضای هیئت مدیره در کنار یکدیگر تصمیمات مشترک ملی بگیرند و بازار سرمایه را بشناسند و معلومات علمی داشته باشند و بدانند که کسب و کارشان از آی‌تی جدا نیست. مراقب استفاده مناسب از آی‌تی در کشور باشند. و تنها امید برای نجات کشور، میدان دادن به جوانان است و اینکه مسئولیت اصلی را بر عهده جوانان بگذاریم و پیشکسوتان تنها وظیفه مشاوره و انتقال تجارب به جوانان را بر عهده داشته باشند.

ماهنامه بانکداری آینده شماره 39

 

لینک کوتاهلینک کپی شد!
ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ

36  ⁄  12  =